از علی آموز اخلاص عمل |
|
شیر حق را دان منزّه از دغل |
در غزا بر پهلوانی دست یافت |
|
زود شمشیری بر آورد و شتافت |
او خدو انداخت در روی علی |
|
افتخار هر نبی و هر ولی |
آن خدو زد بر رخی که روی ماه |
|
سجده آرد پیش او در سجدهگاه |
در زمان انداخت شمشیر، آن علی |
|
کرد او اندر غزایش کاهلی |
گشت حیران آن مبارز زین عمل |
|
وز نمودن عفو و رحمت بیمحل |
گفت بر من تیغ تیز افراشتی |
|
از چه افکندی مرا، بگذاشتی |
گفت: من تیغ از پی حق میزنم |
|
بندهی حقم نه مامور تنم |
شیر حقم نیستم شیر هوا |
|
فعل من بر دین من باشد گواه[1] |
[1] . از مثنوی مولوی.