و باز تأمّل کن ای مفضّل! در فوائد کتابت و نوشتن که به آن ضبط کردهاند خبرهای گذشتگان را برای حاضران، و ضبط مینمایند اخبار حاضران را برای آیندگان. و به آن باقیمانده است کتابها که در علوم و آداب و غیر آنها نوشتهاند.
و به نوشتن حفظ میکند آدمی آنچه جاری میشود میان او و دیگران از معاملات و حساب.
اگر نوشتن نبود منقطع میشد اخبار بعضی از زمانها از بعضی و کسی که به سفر میرفت، خبرش به اهلش نمیرسید. و علوم مندرس میشد و آداب ضایع میشد، و خلل عظیم در امور و معاملات مردم راه مییافت، و فوت میشد از ایشان آنچه محتاج بودند به نظر در آن از دین ایشان و روایاتی که ایشان را ضرور است دانستن آنها.
اگر کسی گوید که: گفتن و نوشتن از چیزهائی نیست که خداوند در خلقت آدمی آفریده باشد، بلکه مردم به حیله و زیرکی خود به هم رسانیدهاند و اصلاحی است که در میان خود کردهاند و جاری شده است در میان ایشان، لهذا مختلف میشود و در امم مختلفه که به لغتهای مختلف سخن میگویند و هم چنین کتابت مختلف میباشد مانند خط عربی و سریانی و عبرانی و رومی و غیر اینها. و هر امّتی و گروهی به زبانی سخن میگویند، و به خطی مینویسند.
جواب میگوئیم که: هر چند آدمی را فی الجمله در گفتن و نوشتن فعلی چاره و تدبیری هست. اما آنچه به آن به عمل میآید این چارهها و تدبیرها از صنعت کامله حق تعالی است و عطیّهای است از خزاین رحمت او، زیرا که اگر خدا به آدمی زبان گویا، و ذهن ادراک کننده امور نداده بود مانند سایر حیوانات قدرت بر سخن نداشت، و اگر کف و انگشتان که آلت کتابت است به او نمیداد چگونه کتابت میکرد چنانچه سایر حیوانات قدرت بر نطق و کتابت ندارند، پس اصل اینها همه از فطرت حکیم قدیر است و تفضّلی است که بر خلق خود کرده است، پس هر که این نعمتها را شکر کند، ثواب مییابد و هر که کفران کند خدا بی نیاز است از شکر عالمیان و طاعت ایشان.[1] و [2]
[1] . نک: سوره نمل، آیه 40.
[2] . علامه عالی مقام مجلسی; در بحار الانوار در ذیل این فراز از کلام امام7 مینویسد: سخن امام صادق7 در اینجا، مشعر بر آن است که بشر، واضع لغتها و زبانها میباشد.
استاد علامه طباطبایی; در تعلیقه خویش اضافه کردهاند: و مهمتر آن که این کلام امام7 دلالت بر آن دارد که وضعها تعینی است و نه تعیینی. و هم چنین آن بخش از حدیث، مشعر بر آن است که این لغتها و امثال آن، اموری اعتباری و قراردادی هستند که بشر در زندگی خود به آنها نیازمند است. بحار الانوار، ج 3، ص 82.