از انواع مجازات، کیفرهایی است که رابطه علّی و معلولی با جرم دارند، یعنی مجازات، معلولِ جرم و نتیجه طبیعی آن است. این کیفرها را «مکافات عمل» یا «اثر وضعی گناه» مینامند.
بسیاری از گناهان، اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای ارتکاب کننده به وجود میآورد. مثلاً شراب خواری علاوه بر این که زیانهای اجتماعی به بار میآورد صدمههایی بر روان و جسم شراب خوار وارد میسازد.
شراب خواری موجب اختلال اعصاب و تصلّب شرائین و ناراحتیهای کبدی میگردد.
فحشاء ممکن است بیماری سوزاک و سفلیس[1] تولید کند.
اینها اثر ذاتی گناه است و کیفر قانونی نیست تا گفته شود که باید تناسب جرم و مجازات در آن رعایت گردد. اگر کسی سمّی کشنده را بنوشد و به اندرز نصیحتگو اعتناء نکند خواهد مرد. مردن، نتیجه طبیعی و اثر وضعی نوشیدن سمّ است. چنین آدم خیره سری قطعاً میمیرد، ولی غلط است که کسی بگوید این بیچاره فقط پنج دقیقه مرتکب جرم شده چرا به کیفر مرگ مبتلا شد و هستی خود را از دست داد؟
اگر به کسی بگویند خود را از قلّه کوه پرت نکن وگرنه نابود میگردی، حق ندارد اعتراض کند و بگوید چه تناسبی هست میان خیره سری من و این جزای شاقّ. اینجا حساب علّت و معلول است. سقوط از کوه یا نوشیدن زهر، علت است و نابودی معلول آن است. اثر آن علتها این است و جز این نتواند بود.
مسأله تناسب جرم و کیفر، مربوط به کیفرهای قراردادی است که رابطه آنها با جرم، رابطه قراردادی است نه واقعی و ذاتی.
اما مکافاتهای طبیعی، نتیجه و لازمه عملند و همان طوری که در بخش دوم این کتاب بیان کردیم هر چیزی در نظام علت و معلول جهان، موقعیت خاصی دارد و هرگز ممکن نیست که علت واقعی، معلول واقعی را به دنبال خود نیاورد.
در بحث تفاوتهای دنیا و آخرت گفتیم که دنیا موسم کشت است و آخرت فصل درو. ولی گاهی برخی از اعمال در همین دنیا، نتایج خود را نشان میدهد و به اصطلاح کشتهها درو میگردد. البته این دریافت ثمره عمل و درو کردن کشته، نوعی از جزای الهی است ولی جزای کامل نیست، محاسبه دقیق و مجازات کامل در آخرت انجام میگیرد. دنیا خانه عمل است و احیاناً جزا هم در آن دیده میشود. ولی آخرت صد در صد خانه جزا و حساب است، در آنجا مجالی برای عمل نیست.
کارهایی که مربوط به مخلوق خداست، خواه نیکی و خدمت به خلق باشد یا بدی و صدمه به مردم، غالبا در همین دنیا پاداش و کیفری دارد بی آن که چیزی از جزای اخروی آنها کاسته گردد.
بدی کردن با والدین، در همین جهان کیفر دارد مخصوصاً اگر آن بدی ـ العیاذ باللّه ـ کشتن والدین باشد. حتی اگر پدر و مادر انسان فاسق و یا کافر هم باشند باز هم بدی نسبت به آنها بی عکس العمل نمیماند.
منتصر عباسی پدرش متوکل را کشت و پس از مدت کوتاهی خودش نیز کشته شد؛ در حالی که متوکل مرد بسیار خبیث و ناپاکی بود؛ متوکل در محافل انس و سرگرمیش امیر المؤمنین علی7 را به مسخره میگرفت، دلقکهایش خود را به قیافه آن حضرت میساختند و تقلید در میآوردند و مسخرگی میکردند و در اشعار خویش به او اهانت میکردند. گویند منتصر از او شنید که حضرت فاطمه3 را دشنام میدهد؛ از بزرگی پرسید که مجازاتش چیست؟ وی پاسخ داد: قتلش واجب است ولی بدان که هر کس پدرش را بکشد عمرش کوتاه خواهد شد. منتصر گفت من باکی ندارم که در اطاعت خدا عمر من کوتاه گردد. پدرش را کشت و پس از وی هفت ماه بیشتر زنده نماند.[2]
علی7 در مورد عکس العمل احسان و خدمت به خلق در همین جهان، میفرماید:
«این که گاهی به کسی نیکی میکنی و او قدرشناسی نمیکند (و یا ناسپاسی میکند) تو را به کار نیک بی رغبت نکند که احیانا تو پاداش خویش را بیش از آنچه بخواهی از او بگیری از دست کسی میگیری که هیچ به او نیکی نکردهای. به هر حال جهان پاداش تو را پس میدهد، و لو از ناحیهای که تو هرگز گمان نمیبری.» [3]
البته نباید چنین بیندیشیم که هر گاه صدمه و مصیبتی بر یک فرد یا یک گروه وارد شد حتماً مکافات اعمال آنهاست، زیرا مصائب این جهان فلسفههای دیگری هم دارد؛ آنچه که ما معتقد هستیم این است که در این جهان فی الجمله مکافات عمل هم وجود دارد.[4]
[1] . سوزاک و سفلیس از انواع بیماریهای مقاربتی است.
[2] . سفينة البحار، ماده «وکل»، و بحار الانوار چاپ آخوندی ج 10 ص 296.
[3] . «لَا يُزَهِّدَنَّكَ فِي الْمَعْرُوفِ مَنْ لَا يَشْكُرُهُ لَكَ، فَقَدْ يَشْكُرُكَ عَلَيْهِ مَنْ لَا يَسْتَمْتِعُ بِشَيْءٍ مِنْهُ، وَ قَدْ يُدْرَكُ مِنْ شُكْرِ الشَّاكِر أَكْثَرَ مِمَّا أَضَاعَ الْكَافِر، وَ اللَّـهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين» نهج البلاغه، حکمت 195.
[4] . مولوی در مورد عمل و عکس العمل میگوید:
این جهان کوه است و فعل ما ندا باز آید سوی ما از که صــــدا
دیگری در مجازاتها و مکافاتهای دنیا میگوید:
به چشم خویش دیدم در گذرگاه که زد بر جان موری مرغکی راه
هنوز از صید، منقارش نپرداخت که مرغ دیگر آمد کار او ساخت
چو بد کردی مشو ایمن ز آفــات که واجب شد طبیعت را مکافات