borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد دوم»
رسا بودن نعمت‌هاي الهي

و در قرآن کریم درباره‌ی رسا بودن نعمت‌های الهی مطالب فراوانی هست به عنوان نمونه در سوره نساء می‌فرماید:

﴿أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً * وَ الْجِبالَ أَوْتاداً * وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً * وَ جَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً * وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً * وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً * وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً * وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً * وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً * لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً * وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً﴾[1] 

آیا ما زمین را برای شما گهواره، و کوه‌ها را میخ قرار ندادیم؟ و آیا شما را جفت خلق نکردیم؟ و خواب را برای شما آسایش، و شب را لباس، و روز را برای زندگی قرار ندادیم؟ و هفت آسمان محکم را برای شما بنا نکردیم؟ و خورشید را چراغ نورانی قرارندادیم؟، و باران فراوان از ابرها نریختیم؟ تا این که قوت انسان و حیوان و باغ‌های پردرخت را درست کنیم؟

﴿أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً﴾: آیا زمین را آماده و گسترده و مانند گهواره قرار ندادیم؟ آماده برای استفاده و کم و زیاد بودن، چنین است که قسمت عمده‌ی آن مسطح است و چنانچه هر چند قدم کوه‌های بلند و یا دره‌های عمیق وجود داشت و یا مانند آهن و سنگ سخت و یا مانند باتلاق در غایت نرمی بود چه دشواری‌ها پیش می‌آمد!؟ آیا بشر در چنین صورتی می‌توانست کشاورزی نماید و ساختمانی بسازد؟ و اگر جدار کره زمین بسیار سرد و یا گرم بود زندگی در آن غیرممکن بود، پس نعمت کره زمین هم در خور احتیاجات بشری است نه کم است و نه زیاد.

﴿وَ الْجِبالَ أَوْتاداً﴾ ـ آیا کوه‌ها را میخ قرار ندادیم؟ نتیجه‌ی آخرین تحقیقات دانشمندان آن است که مرکز زمین از مواد ذوب شده آتشین تشکیل یافته و بسا اتفاق می‌افتد که از دهانه‌ی کوه‌های آتش فشان به مقدار کمی از مواد گداخته درونی به سطح زمین پرتاب می‌شود تا جائی که تمدن‌های عظیم و حاصل قرن‌ها کوشش بشر در زیر آن مواد پرتاب شده چنان مدفون می‌شود که گوئی چنین چیزی نبوده، روی این مواد آتشین پوسته‌ی نازکی از حجم زمین قرار دارد که برای زندگی جانداران آماده شده و در فاصله‌ی کم یا زیاد کوه‌ها قرار گرفته است. اگر این تکیه‌گاه‌ها و میخ‌ها نمی‌بود سطح زمین در اثر فشار مواد مذاب آتشین منفجر شده و زلزله و شکاف‌های هولناک رخ می‌داد، پس کوه‌ها، سطح زمین را مانند میخ‌ها آرام نگه می‌دارند، و نیز رسائی دیگر این کوه‌ها جلوگیری از بادهای شدید طوفانی است.

﴿وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً﴾ ـ «شما را جفت آفریدیم» برای بقاء انسان ألفت روحی میان زن و شوهر قرار داده شده است که در آیه‌ی شریفه می‌فرماید: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها، وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة» از نشانه‌های قدرت و حکمت الهی آنست که از خودتان برای شما جفت قرار داد تا در کنار همسر خود آرامش روحی پیدا کنید و میان شما دوستی و رحمت را قرار داد ـ و از طرفی هم در هر یک از مرد و زن چون مجهز به جهاز تناسلی هست و دارای جاذبه‌ی قوی در هر یک نسبت به دیگری می‌باشد در این صورت چاره‌ای جز اجتماع بین آن‌ها نبود و همین خواسته‌های فطری انگیزه‌ی تکامل اجتماعی گردید.

﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً﴾، سبوغ و رسائی در نعمت خواب آسایش بدنی و روحی است. زیرا به وسیله‌ی همین نعمت است که اعصاب و بدن انسانی نیروی از دست رفته‌ی خود را باز می‌یابد و اگر این نعمت نباشد انسان به سرعت فرسوده شده و از پا در می‌آید. صبحگاهان کسی که شب به اندازه‌ی کافی خوابیده نشاطی دیگر دارد.

پس خواب بدن و روح را نعمتی است کافی و رسا. و فائده‌ی عقلی و معنوی دیگر خواب با انقطاع موقت از این جهان، نمونه‌ای از مرگ و بیدار شدن است نمونه‌ای از حشر و زنده شدن بدن‌ها می‌باشد. خواب‌هائی که آدمی می‌بیند روزنه‌ی عالم غیب است و برای شخص با انصاف کفایت می‌کند که یقین کند انسان همین بدن مادی مرکب از گوشت و استخوان نیست و بدن مادی لباس و ابزار برای روح است و روح را قالبی دیگر و لباسی دیگر است که آن هم مانند این بدن و بلکه مجهز به همه‌ی نیروها و قوا می‌باشد.

و اگر آدمی مراقبت در اعمال و رفتار خویش بنماید خوابش کلاس آموزنده و وسیله‌ی اتصال به عالم برزخ و آخرت خواهد بود. در کافی از امام صادق7 روایت شده که به آن حضرت گفته شد روایت می‌کنند (مراد عامه است) ارواح مؤمنان در سنگدان مرغان سبز بهشتی در پیرامون عرش الهی می‌باشند. امام7 در جواب فرمودند: اینطور نیست. مؤمن در نزد خدا گرامی‌تر از آن است که روح او را در سینه‌ی مرغی قرار بدهد، بلکه صحیح آنست که ارواح مؤمنان در بدنی نظیر بدنی که در دنیا داشته می‌روند و آن وقتی است که خدا روح مؤمن را قبض نمود و آن را در قالبی مانند قالب دنیا قرار می‌دهد و با آن بدن می‌خورند و می‌آشامند. پس نعمت خواب یا احتیاج آدمی که قالب مادی و برزخی دارد کمال تطبیق را می‌نماید.[2]

﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً * وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً﴾ شب را لباس و روز را معاش قرار دادیم ـ کفایت و رسائی نعمت شب و روز را بیان می‌فرماید. نور و روشنائی با استراحت ضروری آدمی سازگار نیست، خدای متعال با حرکت زمین که در مسیر طلوع و غروب چراغ پرفروغ خورشید می‌باشد، شب و روز را قرار داد و نیز با تکرار شب در نقاط مختلف جهان تا بشر و به طور کلی همه‌ی جانداران «به استراحت بپردازند و شب مانند لباس انسان پوششی است تا از تلاش و تکاپوی بیش از اندازه جلوگیری نماید. و اما روز، کمال تناسب با کار و کوشش و کسب دارد.

امام سجاد7 شرح این نعمت را در دعای صبحگاهان و شامگاهان می‌فرماید: «سپاس خدای را که شب و روز را به نیروی خود آفرید و میان آن دو به قدرت خویش امتیاز برقرار کرد، و برای هر یک از آن دو حدی محدود و مدتی معین قرار داد، خداوند متعال، شب را در روز داخل می‌سازد در همان حالی که روز را در شب داخل می‌کند[3] تا بندگان از روی اندازه‌گیری، آنچه از قوت و غذا که مایه‌ی نشو و نمای آنان می‌باشد تحصیل کنند. پس برای مصلحت و منافع بشریت شب را آفرید تا در آن از حرکات تعب‌انگیز و فعالیت‌های رنج‌آمیز بیارامند و آن را بستری ساخت که در آغوش آن بیاسایند و بخوابند تا موجب تجدید نشاط و نیروی ایشان باشد و به آن وسیله به لذّت و کام دل خود برسند، و روز را برای ایشان بینا کننده آفرید، تا در آن، از فضل او جستجو کنند و به روزیش دست یابند. و در پی وسائل رسیدن به منافع کنونی از دنیای خود و درک (موجبات سعادت) آینده در آخرت خود، در زمین خدا به راه افتند. برای همه‌ی این تدبیرها، کار ایشان را به سامان می‌آورد و اعمالشان را می‌آزماید و می‌نگرد که در اوقات طاعت و در امور واجب و موارد احکام الهی چگونه‌اند؟ تا آنان را که بد کرده‌اند به کیفر عمل خود برساند و آنان را که کار نیک کرده‌اند پاداش نیک دهد. بارالها! پس سپاس تو را برگشودن در صبح و بهره‌مند ساختن از روشنائی روز و بینائی به منابع روزی‌ها و نگه‌داشتن از آفات.»[4]

﴿وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً﴾ و هفت آسمان محکم و استوار بالای سرشما درست کردیم ـ توجیه هفت آسمان و تفسیر مناسب آن هم اکنون مناسب مقام نیست؟ زیرا ما در مقام بیان نعمت‌ها و پدیده‌های جهان آفرینش هستیم و هدف در اینجا به اختصار بیان نعمت است که می‌فرماید همه این کرات بسیار بزرگ با ستون‌های فوق‌العاده محکم و نامرئی به یک دیگر مرتبط شده‌اند و هرکدام به تعبیر قرآن ﴿كُلٌّ في‏ فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ در مدار خویش میلیون‌ها سال است بدون کم و زیاد در فضا شناگر هستند، فقط کافی است بدانیم که از بالای سرما چه بلائی می‌گذرد. چنان که محققّان فن گفته‌اند: اگر هوای محیط زمین اندکی از آن چه هست رقیق‌تر بود هر روز به مقدار چند میلیون! اجرام آسمانی و شهاب ثاقب به زمین برخورد کرده و احتراق و انفجار صورت می‌گرفت.

﴿وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً﴾ خورشید را فروزان و گرم و شعله‌ور ساختیم ـ هزاران موجبات و عوامل فراهم شده است تا ما از نور زیبا و زندگی بخش و مفرّح خورشید بهره‌مند شویم. اگر فاصله‌ی زمین تا خورشید زیادتر یا کمتر از آنچه هست می‌بود و اگر حرکت زمین کندتر یا تندتر می‌شد زندگی همه‌ی موجودات روی زمین از هم می‌باشید.

﴿وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً﴾ پس از آن که نعمت مسکن و همسر و وسیله‌ی آسایش را بیان فرمود؟ با آمدن باران، خوراک مورد نیاز را آماده می‌سازد بدین رو می‌فرماید: از أبرها آب‌های سخت ریزان فرو فرستادیم. معلوم است که قوام نباتات و جانداران با آب است و نیز می‌فرماید: ﴿لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً﴾ ـ درختان و حبوبات و سبزیجات و باغ‌هائی که درختان انبوه و سر به هم پیچیده دارد به وسیله‌ی آب بهره‌ور ساختیم.

صديقه کبري در ادامه مي‌فرمايد: «وَ تَمَامِ مِنَنٍ اَوْلاهٰا»

يعني: ثنا و ستایش متوالی در برابر نعمت‌های گرانقدر

در این جمله‌ی کوتاه اشاره به رمزی بس بزرگ شده و آن عبارت از این است که: درک بشری را نوعی ضعف و ناتوانی است که اگر چیزی را زوال و نهفتگی نباشد از درک آن عاجز است و تا چیزی را که نقطه‌ی مقابل آن چیز است نبیند، نمی‌تواند آن را درک کند. مثلا نور و ظلمت، اگر سرتاسر جهان روشن بود و هیچ‌گاه انسان در مقابل نور تاریکی را نمی‌دید و یک نواخت همه جا روشن بود، چگونه می‌توانست روشنائی را درک کند؟ اما چون نور را افول و غروب هست می‌تواند بفهمد که نور چیست. پس نور با ضد خود يعني ظلمت شناخته می‌شود و همین خاصیت در درک نعمت‌ها می‌باشد.

انسانی که رنج گرسنکی را درنیافته، نمی‌تواند لذت سیری را حس نماید و روی همین جهت است که ثروتمندان حساسیت خود را از درک لذائذ از دست می‌دهند و نیز تکرار لذت و عیاشی احساس لذت را از بین می‌برد و به همین ترتیب کسی که دائما در فقر و بدبختی زندگی کرده چگونه می‌تواند معنای آسایش و توانگری را درک کند؟

یکی از سادات بنی ‌الحسن7 که در زندان منصور دوانیقی در کمال سختی به سر می‌برد چنین می‌گوید: «تَعَوَّدْتُ مَسَّ الضُّرِّ حَتَّی أَلِفْتُه‏» ـ از بس که رنج و شکنجه کشیدم و به بلاء خو گرفته‌ام و دیگر احساس خود را نسبت به راحتی از دست داده‌ام.

بنابراین مقدمه، خداوند متعال قابل درک نیست. زیرا آن ذات سبّوح را ضدی متصور نیست.

در دعای کمیل وارد است «وَ بِنُورِ وَجْهِك الَّذی‏ اَضآءَ لَهُ كلُّ شی‏ءٍ» ـ تو را سوگند به نور وجه تو که همه چیز را روشنائی بخشیده است ـ و یا در قرآن است: ﴿اللَّـهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ خدای متعال نور آسمان‌ها و زمین است. خلائی متصور نیست تا بدان وسیله بتوان جمال کبریائی را مشاهده نمود. حکیم سبزواری، می‌گوید: ای پروردگاری که از شدت ظهور و نور پنهان شدی. نهان بودن تو از پیدائی تو است.[5]

پس به قیاس فوق، باید ثناء مکرر و ستایش بدون انقطاع را با مطالعه‌ی این که اگر نعمت‌ها متوالیا نمی‌رسید چه بدبختی پیش می‌آمد، در نظر گرفت!؟ قرآن کریم جمعیتی را که توالی نعمت‌ها آن‌ها را غافل ساخته و گرفتار کفران و در نتیجه از دست رفتن نعمت‌ها شده‌اند، چنین بیان می‌کند:

«برای مردم (سبا) در مساکن آن‌ها نشانه‌ای بود، دو باغ از طرف راست و چپ، به زبان انبیاء به آن‌ها گفتیم از نعمت‌هائی که خدای متعال به شما ارزانی فرموده است استفاده نمائید و شکرش را به جا آورید. شهری بسیار خوب و پاکیزه و پروردگاری بسیار بخشنده است. اما مردم سبا سرکشی نمودند و ما سیل بنیان کن را به باغ‌های آن‌ها فرستادیم و آن دو باغ را به دو باغ دارای گیاه (خمط) تلخ و بی‌مزه و سدر اندک تبدیل نمودیم تا آنجا که می‌فرماید: و ما میان آن‌ها و شهرها که با دهکده‌های آباد مبارک گردانیده و مقرر داشته بودیم که در این دهکده‌های آباد شب و روز در امنیت مطلق به سیر وگردش بپردازند ولی آنان در اثر کثرت و توالی نعمت سخت سیر و خسته شده بودند گفتند پروردگارا! میان سفرهای ما دوری انداز! (تا مسافتی را در بیابان خشک حرکت نمائیم!) و آنان به خود ستم نمودند و در نتیجه آن‌ها را از بین برده و از آن‌ها افسانه‌ها ساختیم».[6]

صديقه اطهر در ادامه مي‌فرمايد: «جَمَّ عَنِ الْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا»

يعني: نعمت‌های الهی فزون‌تر از آن است که بتوان آن‌ها را به شماره درآورد.

فرازهای قبلی از جهت کیفیت و چگونگی نعمت‌ها مانند ابتدائی و عمومی و رسا بودن آن‌ها مورد نظر بود. در این فراز به کمیّت آن‌ها اشاره فرموده است همان طوری که در قرآن هم می‌فرماید: ﴿وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّـهِ لا تُحْصُوهٰا﴾ اگر بخواهید نعمت‌های خدا را شماره کنید، نمی‌توانید.

در روضه‌ی کافی از امام علی بن الحسین السجاد7 روایت می‌کند، هنگامی که امام7 آیه ﴿وَ إِنْ تَعُدُّوا... ﴾ را قرائت می‌فرمود، در شرح آن اظهار می‌کرد: «منزه است خدائی که بر هیچ کس قدرت شناسائی نعمت‌های خود را نصیب نکرد، مگر این مقدار که بدانند قدرت شناسائی آن را ندارند. همان طوری که در هیچ کس قدرت شناسائی ذات مقدسش را بیش از آن قرار نداد که بدانند ذات الهی قابل درک نیست و خدای متعال این عجز و ناتوانی از درک نعمت‌ها را به عنوان سپاسگزاری نسبت به نعمت‌ها قبول فرمود، چنان که ناتوانی از معرفت ذاتش را ایمان و اعتقاد قرار داده زیرا خود می‌دانست که بشر را یارای چنین معرفتی نیست و هرگز نمی‌توان بکنه خدائی که بالاتر از غایت و انجام است
پی برد».[7]

فخر رازی در تفسیر آیه «﴿وَ إِنْ تَعُدُّوا... ﴾ چنین می‌گوید: اگر آدمی بخواهد به دست آورد که شمارش نعمت‌های خدا محال است، کافی است در یک نعمت به ظاهر جزئی فکر و تأمل نماید و با دو بیان سخن را اثبات کرده است. برای اختصار بیان دومی را که در تفسیرش آورده است ترجمه می‌کنیم؟ او می‌گوید:

هنگامی که لقمه را به دهانت می‌گذاری تأملی در آنچه از وسائل و مقدمات در به دست آمدن همان یک لقمه و قبل از آن به کار افتاده بنما، و سپس به وسائل و مقدمات دیگر نظر افکن، زیرا فراهم آمدن همان لقمه ممکن نیست مگر این که همه‌ی آنچه ضرورت دارد، آماده شود، مثلا در گندم که از آن نان تهیه شده باید فصول چهارگانه باشد و باد و باران به موقع خود بیاید و آن نیز ارتباط دارد به این که منظومه‌ی شمسی و عوامل جوی در کمال نظم به حرکات خود ادامه بدهند و آنگاه که گندم فراهم شد باید وسائل درو کردن و کوبیدن و آرد کردن از سنگ و یا آهن که در دل کوه‌ها است فراهم گردد. و هم آن را نیز با وسائل آهنی دیگری تهیه نمایند و آن نیز منتهی به یک وسیله‌ی آهنی دیگر که بشر به هزار زحمت آن را فراهم آورده است به دست آورد و پس از فراهم شدن آهن باید ابزار و ادوات دیگر فراهم گردد تا نانی را در آتش بپزند. تمام این‌ها شماره‌ی مقداری از نعمت‌هائی است که قبل از به دست آوردن یک لقمه باید فراهم شود.

اما نعمت‌هائی که بعد از به دست آوردن آن لقمه لازم است. جهاز هاضمه و گوارش سالم باشد تا اشتها و طلب لقمه پدید آید و آن را هم تا کسی به فن طبابت و وظائف الاعضاء وارد نباشد نمی‌تواند بفهمد که چه نعمت‌هائی باید باشد که لقمه‌ی نان یا غذای دیگر جذب بدن شود و موجب ادامه‌ی زندگی گردد. پس بدین ترتیب نمی‌توان نعمت‌های خدا را احصاء کرد.

فضل خدای را که تواند شمـــار کرد         یا کیست آن که شکر یکی از هزار کرد

از این بخش خطبه صدیقه کبری3 دو نکته استفاده می‌شود:

1 ـ در این فصل باید توجه داشت که در آیه‌ی شریفه و یا خطبه غرض آن نیست که فقط بدانیم نعمت‌های الهی قابل شمارش نیست، بلکه منظور آنست که انسان خود را همیشه غرق احسان و نعمت‌های الهی ببیند و پژمردگی و حالت نومیدی و یأس با از دست دادن نعمتی و یا نرسیدن به بعضی دیگر بر وی چیره نگردد بلکه پیوسته از خدای مهربان خود راضی و با کمال شوق آماده‌ی فرمانبرداری و همواره قرین آرامش خاطر باشد، و گرفتار چنان حالتی نگردد که با از دست دادن نعمتی قطع امید از زندگی نموده و زبان گلایه و شکوه بگشاید. و به همین جهت قرآن کریم در برنامه‌ی انبیاء7 نسبت به امت‌های گذشته تذکر نعمت‌ها را توصیه نموده است. ﴿فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّـهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ متذکر نعمت‌های خدا باشید شاید رستگار شوید. و به بنی‌اسرائیل فرمود: ﴿يا بَني‏ إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‏ أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾ ای فرزندان اسرائیل به یاد نعمتی که به شما انعام نمودم باشید.

این معنی را به روشنی در امالی صدوق از گزارش ابوهاشم جعفری با امام هادی7 می‌توانیم به دست آوریم. ابوهاشم گفت: مرا تنگ دستی سختی پیش آمد، به زیارت امام هادی7 رفتم. قبل از آن که از وضع خود اظهاری بدارم فرمود: ای ابوهاشم! شکر کدام یک از نعمت‌های الهی را می‌خواهی به جای آوری؟ ابوهاشم گفت سکوت بر من چیره شد و یارای جواب نداشتم، فرمود: خدا تو را نعمت بزرگ ایمان و اعتقاد روزی فرمود و بدنت را به آتش دوزخ حرام کرد و تو را عافیت و تندرستی داد و با طاعت خودش تو را کمک کرد و قناعت را نصیب تو نمود و یا به وسیله‌ای عزت نفس تو را نگهداری کرد. ابوهاشم! من از آن جهت ابتداء به سخن کردم زیرا گمان کردم تو می‌خواستی از کسی که به تو این نعمت‌ها را ارزانی فرموده است شکایت نمائی.

اینک دستور دادم که صد دینار به تو مساعدت نمایند بگیر و آن را وسیله‌ی معاش خود قرار بده.

2 ـ اهل بیت نبوت و معدن رسالت به آنچه می‌فرمودند خود قبلا بدان متحقق و آراسته بودند و نیز مردم را به مضمون: «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ» نه به زبان بلکه به عمل خویش به راه حق دعوت نمائید. با عمل دعوت می‌فرمودند چنان که به فضل پروردگار و عنایات خاصه‌ی وجود مبارک ولی عصرS روشن خواهد شد که این خطبه مشتمل بر مهمات مسائل خداشناسی و نبوت و امامت و معرفی قرآن و اسرار تشریع است که با نهایت فصاحت و بلاغت در بحرانی‌ترین اوضاع شخصی و اجتماعی که به وجود مبارک صدیقه طاهره7 پیش آمده ایراد فرموده است چنان که خود فرمود:

صبت علی مصائب لوأنها                       صبت علی الأیام صرن لیالیا

مصیبت‌هائی به من روآور شده که اگر آن‌ها بر روزهای روشن روآور شوند تبدیل به شب‌های تاریک خواهند شد.

و اگر چنان که یادگار نبوت خود توجه به نعمت‌های الهی نمی‌داشت و رشته‌ی ایمان به خدا محکم نبود فشار مصیبت‌های جان گداز مجال سخن
عادی را نمی‌داد تا چه برسد به ایراد چنین خطبه‌ای که به شهادت هر
خواننده‌ی سخن دان، از سنخ جوامع الکلم و فوق سخن بشری و مادون کلام الهی است.

دُردانة پيامبر در ادامه مي‌فرمايد: «وَ نَأَیٰ عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُهَا وَ تَفَاوَتَ عَنِ الْإِدْرَاكِ أَبَدُهَا»

يعني: نعمت‌هائی که غایت و زمان آن‌ها دور و ابدیت آن‌ها بالاتر از ادراک است ـ یادگار نبوت3 بعد از ثنا و ستایش و بیان نعمت‌ها از جهت کمّی و کیفی در این دو جمله نعمت‌ها را از جهت صورت عینی و این که غایت و دوام آن‌ها را پاداش و یا ابدیت آن‌ها را درک کرد مورد مطالعه و بررسی قرار داده، می‌فرماید: (وَنَأَی عَنِ الْـجَزَاءِ...) کسی را شايستگي آن نیست که آنچه در آخرت است جزای اعمال نیکو و محدود او بشود، زیرا نسبت میان عمل و جزا نسبت محدود به لایتناهی است و در جمله دومی (تَفاوَتَ...) اشاره به ابدیت همین نعمت‌هاست که برتر از درک و فهم محدود ما است.

جمله‌ی اولی مطابق فرمایش امام سجاد7 است که فرمود: «چگونه کسی با عمل می‌تواند حق شکر تو را به جای آورد زیرا در پاداش عمل محدود و فانی! نعمت‌های ابدی و باقی مرحمت فرمودی» در جمله دوم می‌فرماید که ابدیت و دوام همین نعمت‌ها بالاتر از رسیدن ادراک بشری است. از این جمله معلوم می‌شود که خود این نعمت‌های دنیوی به عینه ابدی است، زیرا ضمیر(ها) در ابدها، به کلمه نعم که جمع نعمت است برمی‌گردد. یعنی همین نعمت‌ها شعاع و جلوه‌ای از نعمت ابدی است.

صدیقه طاهره3 می‌فرماید:

نعمت‌های عمومی و خصوصی مانند آب و آفتاب و ماه و باران و هوا... همه و همه از ابدیتی برخوردار است که قابل درک نیست. و چون همه‌ی آن‌ها در این عالم محسوس و فانی است، ناچار باید در ماورای این عالم محسوس منبع این نعمت‌ها باشد.

فلاسفه‌ی اسلامی با ژرف نگری در آیات و روایات تحقیقاتی نموده‌اند که اینک بازگو می‌شود: سرتاسر عوالم (جهان‌ها) و ماسوای الله سه گونه است که هر سه در طول هم واقع شده است:

1 ـ عالم عقلی.

2 ـ عالم مثال.

3 ـ عالم مادی و محسوس.

عالم عقلی جهان زندگی حقیقی و ابدیت و خیر محض و سرتاسر ادراک و در موجودات آن عالم غیبت و تمامی و نقصانی نیست و هستی آن عالم تمام است و به این حقیقت در آیه‌ی شریفه اشاره فرمود: ﴿وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْـحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ﴾[8] بی‌شبهه سرای دیگر یکپارچه زندگی و حیات است اگر به این موضوع توجه و علم داشته باشند ـ نه مانند این جهان مادی که نمود و ظهور ناقصی از هستی و لازمه‌ی آن غیبت و تمام شدن است.

در کتاب «روضهٔ الواعظین» از حضرت صادق7 از جد بزرگوارش علی بن الحسین8 نقل فرموده: در عرش مثال آنچه در خشکی و دریا خلق شده موجود است و این تأویل گفته‌ی الهی است: هیچ چیزی نیست مگر این که خزینه‌های آن در نزد ما است و ما آن را فرو نمی‌آوریم مگر به اندازه‌ی معین.

در تفسیر آیه‌ی ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّـهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ﴾ از رسول اکرم6 سؤال شد که شرح صدر چیست؟ فرمود: شرح صدر نوری است که بر قلب وارد می‌شود و در اثر آن قلب وسعت یافته و شکافته می‌شود. سؤال شد یا رسول‌الله6 آیا بر آن نور نشانه‌ای هست که شناخته شود؟ فرمود: آری کنده شدن دل از این سرای فریبنده و رو آوردن به سرای ابدیت و آمادگی برای
مرگ.


[1] . سوره مبارکه نبا، آیات 6 الی 15.

[2] . به نقل از کتاب شرح خطبه فدکیه آیة الله حسینی زنجانی، ج 1، ص 86.

[3] . «واو» در جمله «يُولِجُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِي صَاحِبِهِ» حالیه است و اشاره به درازی و کوتاهی شب و روز در ایام سال و هم اساره و بلکه تصریح به این که نیمکره دیگری هست که در همان وقت شب در نیمکره اول بلند است و در دیگری کوتاه و بالعکس و این از معجزات امام7 است.

[4] . صحیفه سجادیة دعاؤه فی الصباح و العشاء (6).

[5] .                  «یا من اختفیٰ لفرط نوره                  الظاهر الباطن فی ظهوره»

[6] . سوره سبأ، آیه 15.

[7] . شرح خطبه فدکیه آیه الله زنجانی، ص 94.

[8] . سوره مبارکه عنکبوت، آیه 64.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: