بزرگی داد یک درهم گدا را |
|
که هنگام دعا کن یاد ما را |
یکی خندید و گفت این درهم خرد |
|
نمیارزید این بیع و شری را |
مکن هرگز به طاعت خودنمایی |
|
حجاب دل مکن روی وریا را |
تو نیکی کن به مسکین و تهیدست |
|
که نیکی خود سبب گردد دعا را |
به وقت بخشش و انفاق پروین |
|
نباید داشت در دل جز خدا را[1] |
حضرت زهرا3 به دنبال شهادت بر توحید فرمودند:
«وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُـهَا»
يعني: «و حقيقت توحيد و اخلاص فطرى قلوب و دلها است. و خصوصيّات و تحقيق مقام توحيد به نور تفكّر و ايمان ظاهر خواهد شد.»
حضرت برای اعتقاد به توحید به دو مقوله قائل هستند؛ یکی موصول و یکی معقول.
موصول یعنی وصول شده، دریافت شده. گاهی ما حقیقت توحید را دریافت میکنیم و به آن میرسیم، و گاهی آن را تعقل میکنیم. یک مرحله یافتن این حقیقت و به اصطلاح ما، علم حضوری است، و یک مرحله تعقل آن حقیقت و به اصطلاح علم حصولی است.
علم حصولی مربوط به فکر و ذهن است؛ اما علم حضوری مربوط به قلب است.
قلب مرحله و عرصهای از روح انسانی است که کارش شهود حقایق است. قلب میبیند؛ همان طور که در سوره نجم میفرماید: ﴿ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی﴾؛[2] نمیفرماید: «ما کذب الفؤاد ما عَلِم». اگر حقیقتی در قلب تحقق پیدا کند، قلب آن را مییابد.
در این جا کاری که به قلب نسبت داده میشود در مقابل فکر است؛ البته قلب معانی و مصداقها متعدد دارد؛ ولی غالباً مراد از قلب آن حیثیتی است که ادراکات شهودی و حضوری دارد و احساسات و عواطف را در درون خود مییابد؛ نه این که میداند که هست.
حضرت زهرا3 میفرمایند: خدای متعال یافتن توحید را در ضمن قلبها قرار داد؛ گویا تعبیر دیگری از این معناست که خداوند قلب را بر فطرت توحید آفریده است. حال اگر چشم قلب باز باشد و پردهای روی آن نباشد، روشن و واضح میبیند.
خداوند متعال چنین بندگانی دارد که نمونه بارز آنها وجود حضرات معصومین، مخصوصاً چهارده معصوم: هستند. شک نداریم که آنها موقع تولدشان هم به خدا علم داشتهاند؛ بلکه قبل از تولد، در شکم مادر هم تسبیح خدا میگفتهاند.
چه بسا برخی از اولیای خدا باشند که در دوران طفولیت هم معرفت بلندی به خدا پیدا کرده باشند. ما هر چه را نمیدانیم حق نداریم بگوییم نیست و امکان ندارد! خیلی چیزهاست که ما گمان میکنیم امکان ندارد؛ اما گاهی خدا نشان میدهد که امکان دارد. گاهی همین انسانهای عادی چیزهایی را میفهمند که دیگران نمیفهمند؛ گاهی به کمالاتی معنوی میرسند که دیگران نمیرسند و گاهی مکاشفاتی برای آنها پیدا میشود که برای پیرمردهای عالم زاهد بعد از سالیان درازی هم معلوم نیست پیدا شود! ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّـهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ﴾[3].
پس شناخت ما نسبت به توحید دو شکل دارد؛ یکی یافتنی است. در این شکل آنگونه که انسان محبت را در قلب خود مییابد، حضور خدا را هم مییابد. برای چنین انسانهایی اصلاً وجود خدا قابل شک نیست؛ در دعای عرفه میخوانیم:[4] آیا در عالم چیزی روشنتر از تو هم پیدا میشود که ما در پرتو او تو را درک کنیم؟!»
خداوند مرتبه ضعیف چنین ادراکی را به همه ما داده است و آن همان ادراک فطری است که غالباً در زیر حجاب و پرده است و درست درک نمیشود؛ ولی هست و در موقع مناسب ظهور پیدا میکند. این ادراک، ادراک وصول شده و یافت شده است.
شکل دیگر خداشناسی ادراک معقول است. وقتی صحبت از خداشناسی است و میخواهیم خدا را با استدلال بشناسیم، مراد این گونه شناخت است. از آن استدلال در ذهن ما قضیهای پیدا میشود که موضوع و محمولی دارد و ما رابطه بین موضوع و محمول آن را درک میکنیم.
این شکل شناخت تا درک خود خدا، خیلی فاصله دارد. این مفهوم ساخته ذهن ماست. به قول امام باقر7: آنچه که با ذهن خودتان میسازید ـ مفاهیم عقلی، فلسفی، عرفانی و. .. ـ همه ساخته ذهن شماست و هر قدر که آنها را دقیق درک کنید، یکی از مخلوقات ذهن خودتان را درک کردهاید.» [5]
برای یافتن خدا باید خود او نوری در دل شما بتاباند تا جلوهای از او را تماشا کنید. پس ما یک درک یافتنی داریم که خدا آن را در دلها ایجاد کرده است؛ «ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا» که گاهی به آن عالمایم؛ خوش به حال آنهایی که این گونهاند؛ یا از اول این گونه بودهاند، مثل ائمه اطهار:، یا بعد در اثر ریاضات و عمل به دستورات شرع این علم شهودی را پیدا کردهاند.
این علم مربوط به دل است نه مربوط به ذهن و فکر. اما شکل عقلی این درک و اثباتش با عقل، مربوط به فکر است: این شکل را هم خدا لطف کرده است و دلایل روشنی برای آن قرار داده است که هیچ عاقلی نمیتواند بهانه بیاورد که من دلیلی بر وجود خدا نداشتم؛ لذا حضرت زهرا3 میفرمایند: «أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُهَا»؛ خداوند در عالم فکر و ذهن هم معقولیت توحید را واضح و روشن قرار داده
است.»
[1] . پروین اعتصامی .
[2] . نجم / 11.
[3] . مائده / 54.
[4] . بحار الانوار، ج 64، ص 142. «اَ يَّکُونُ لِغَيرِك مِنَ الظُّهُورِ ما لَيسَ لَك، حَتّى يَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَك»
[5] . بحار الانوار، ج 66، ص 292. «کلما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم»