بشر به هر موجودی از موجودات جهان مینگرد، علامت و نشانه حدوث و تغییر و مربوبیت را در پیشانی او میبیند. در نظر اول که میبیند برخی اشیا «پدیدار» و «حادث» و «متغیر» و «مربوب» و «مسخر»اند، به حکم بدیهی عقل متوجه میشود که نیرو یا نیروهایی هست که این اشیا را میبرد و میآورد، میراند و جلو میبرد و تحت تسلط و قدرت خویش دارد در این نظر میخواهد برخی حوادث را با برخی دیگر توجیه کند؛ یعنی برخی را پدید آورنده، راننده، جلو برنده، مسلط و مدبر و مربی بعضی دیگر فرض کند؛ ولی تدریجاً متوجه میشود که هر چه در جهان است، چنین است؛ هر چیزی که او را پدید آورنده و راننده، و مدبر و مربی چیز دیگر فرض میکند، میبیند او نیز به نوبۀ خود «پدیدار» و «رانده شده» و «مربوب» است. در این وقت است که تمام جهان را با همۀ اجزا و همۀ روابطی که میان آنها میباشد، یک واحد پدیدار و یک واحد مربوب میبیند و اینجاست که متوجه میشود که دست قدرت یگانهای هست که رب العالمین و پدید آورندۀ همۀ پدیدههاست.[1]
[1] . شرح منظومه، ص 308.