مولای متقیان در نهجالبلاغه در وصف جهان ماده میفرماید:[1]
«فَإِنَّ الدُّنْيَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدِغٌ مَشْرَعُهَا يُونِقُ مَنْظَرُهَا وَ يُوبِقُ مَخْبَرُهَا غُرُورٌ حَائِلٌ وَ ضَوْءٌ آفِلٌ وَ ظِلٌّ زَائِلٌ وَ سِنَادٌ مَائِلٌ حَتَّی إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا وَ اطْمَأَنَّ نَاكِرُهَا قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا وَ قَنَصَتْ بِأَحْبُلِهَا وَ أَقْصَدَتْ بِأَسْهُمِهَا وَ أَعْلَقَتِ الْمَرْءَ أَوْهَاقَ الْمَنِيَّةِ قَائِدَةً لَهُ إِلَی ضَنْكِ الْمَضْجَعِ وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ وَ مُعَايَنَةِ الْمَحَلِّ وَ ثَوَابِ الْعَمَلِ. وَ كَذَلِكَ الْخَلَفُ بِعَقْبِ السَّلَفِ لَا تُقْلِعُ الْمَنِيَّةُ اخْتِرَاماً وَ لَا يَرْعَوِي الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً يَحْتَذُونَ مِثَالًا وَ يَمْضُونَ أَرْسَالًا إِلَی غَايَةِ الِانْتِهَاءِ وَ صَيُّورِ الْفَنَاء»[2]
ترجمه
«بدانید که آبهای دنیا سیاه و تیره و آبشخورش پر لای و لجن است ظاهر دنیا طرب خیز و باطن آن غم انگیز است. دنیا غروری است کاذب، روشنایی است رو به تاریکی، سایهای است رو به نابودی، استوانهای است رو به خرابی، همین که فرار کننده از دنیا به آن انس گیرد و انکار کنندهاش به او اطمینان حاصل کند، با پایش لگدی بر او میکوبد، و تیرهایی از ترکشش بیرون میکشد و او را صید میکند و کمند مرگ را به گردن او میافکند و با خواری تمام به خوابگاه تنگ گور، و منزلگاه وحشت و جایگاه کیفر اعمال میکشاند.
آری جهان با گذشتگان چنین کرد، و با آیندگان نیز چنین رفتاری خواهد داشت اما تعجب این است با وجودی که رفتار دنیا با گذشتگان چنان بود و یقیناً دست از سر آیندگان هم بر نخواهد داشت باقی ماندگان متنبّه نشده، دست از گناه بر نمیدارند، بلکه باقی ماندگان و آیندگان به گذشتگان اقتدا کرده و پی در پی به سوی انتها و غایت مرگ، فنا و نیستی میشتابند.»
شرح
این بخش از کلام امام7 بر محور نفرت از دنیا و بیان معایب و سر انجام کار آن دور میزند. امام7 برای دنیا اوصافی به شرح زیر آورده است:
اوّل: تاریک و سیاه بودن آبشخور دنیاست: «رنق» کنایه از آلودگی و آمیخته بودن خوشیهای دنیا به مصیبت، حزن و اندوه و عوارض و بیماری است.
دوّم: گل آلود بودن محلّ استفاده و خوردنیهای دنیاست: «مشروع»: در لغت به جایگاه ورود گفته میشود. در اینجا به معنای محلّ شروع برای صرف غذا و یا انجام کار آمده است. واژه «ردغ» برای امر محسوس صفت آورده میشود.
در عبارت امام7 استعاره از مجرای غذا و خوردنیهاست. جهت شباهت راه، با مجرای غذا این است که انسان در به کارگیری دنیا و تصرّف در ان دچار لغزش موجب سقوط در جهنم میگردد. زیرا ثبات قدم عقلی است، که میتواند قوای نفسانی را در کنترل خویش درآورد، و قدرت شیطان هوای نفس را در هم بشکند، چنان که راه محسوس دنیوی اگر گل و لای باشد موجب لغزش و سقوط انسان میشود. به عبارت روشنتر جهت مشابهت، لغزندگی و سقوط در هر دو مورد است.
این عبارت امام7: «رَدِغٌ مَشْرَعُهَا» از زیباترین اشارات سخن آن حضرت است.
سوّم: هر چند ظاهر دنیا زیباست ولی سر انجام انسان را هلاک میکند: این فراز از سخن امام7 اشاره به شگفتآوری دنیا برای افرادی است که سرگرم زینتهای ظاهر آن شده فریب آن را میخورند هر چند به تجربه دریافتهاند که پرداختن به لذّت و خوشیهای زودگذر دنیا پایانی جز هلاکت و نابودی ندارد.
چهارم: دنیا فریبی متغیر است: کلمه «غرور» که در عبارت امام7 آمده است که به دو صورت: «غَرور» و «غُرور» تلفّظ شده است.
«غرور» به فتح (غ) یعنی دنیا فریبکار است، مردم به زر و زیور دنیا فریب خورده، پندارشان این است که نعمتهای دنیا پایدار میباشد با این غرور شاد و خوشاند که ناگاه دنیا تغییر یافته از دست آنها میرود و وضع آنها را دگرگون میکند. «غرور» به ضمّ (غ) یعنی دنیا از بس متغیر و رنگ به رنگ میشود گویا حقیقت و ماهیتش فریب و نیرنگ شده است و گاهی بر وسیلهای که موجب غرور و فریب میگردد عرفا غرور اطلاق میکنند.
پنجم: دنیا جلوهای است غروب کننده: کلمه «ضوء» را برای آن چیزهایی که در چشم افراد غافل بیخبر ظاهراً زیبا مینماید استعاره آوردهاند. بنابراین (ضوء آفل) یعنی جلوهای است که دوام ندارد. کلمه «افول» هم استعاره است. معنای خلاصه سخن حضرت این است که جلوههای فریبنده دنیا پایدار نیست.
ششم: دنیا سایهای است ناپایدار: لفظ «ظلّ» را برای آنچه انسان بدان پناه میبرد تا از نعمت سایه آن بهرهمند گردد، استعاره آوردهاند، یعنی دنیا به سایهای ماند که برای اندک زمانی میتوان از آن سود برد و بدان طریق که سایه اعتباری ندارد، ناپایدار است و زوال میپذیرد، دنیا نیز بقا و ثباتی ندارد و از دست انسان میرود.
هفتم: دنیا تکیه گاهی است رو به خرابی: امام7 لفظ «سناد» را برای اموری که بیخبران بدان اعتماد میکنند، با وجودی که ریشه و بنیادی ندارد، استعاره آورده است. قرآن امور ناپایدار را به درخت خبیثی که بر روی زمین بروید و ثباتی نداشته باشد تشبیه کرده است. «كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مالها من قرار». لفظ «میل» استعاره را تشریحی میکند.
هشتم: دنیا مردم را با روشنایی کاذب و سایه زودگذر، و جلوههای فریبنده خود طوری مغرور میسازد که به آن انس پیدا میکنند: همان افرادی که به دلیل عقلی از آن گریزان به مقتضای فطرتشان حقیقت بودنش را انکار دارند. هر چند إنسانها مطیع و فرمانبر دنیا باشند به حالشان مفید نیست، زیرا دنیا با آنها رفتار دشمن فریبکار را خواهد داشت. و اعمال ناروایی را به شرح زیر درباره انسانها انجام میدهد:
1 ـ «قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا»: دنیا با لگد انسانها را از خود دور میکند. لفظ «قمص» استعاره است بر این که دنیا انسان را از خود به هنگام فرا رسیدن اجل دور میکند، بیاعتنایی دنیا به انسان و تسلیم مرگ شدن انسان را به حیوانی تشبیه کرده است که پشت به صاحب خود کرده و با دو پایش او را از خود دور میسازد.
2 ـ «قنصت بِاَحبُلها»: دنیا انسانها را با ریسمان محبت گرفتار میسازد.
این عبارت کنایه از این است که دنیا میتواند ریسمان محبت خود را به گردن دنیا خواهان افکند. و خصوصیات پست و بی ارزش خویش را به نفس آنها منتقل کند. سخن امام7 به عنوان استعاره بالکنایه به کار رفته است.
3 ـ «واقصَدَتْ بِاسْهُمِها»: دنیا، تیرهای زهرناک خود را بر هدف نشانده است. لفظ «اسهم» برای بیماریها و علّت مرگ استعاره آورده شده است و «اقصاد» کنایه از به هدف خوردن تیرهاست. دنیا تشبیه شده است به تیراندازی که تیرش به خطا نمیرود.
4 ـ «وأعلقت المرءَ اوهاق المنیّة»: کمندهای مرگ دنیا، گردن انسانها را به دام انداخته است. لفظ «حبال» (ریسمانها) از اسبابی که انسانها را به نابودی میکشاند استعاره آمده است و کلمه «قائد» کنایه از گرفتار آمدن بیمار در کند بیماری است، که در نهایت به مرگ و تنگنای گور و وحشت رجوع به پیشگاه خداوند منتهی میشود، و در حقیقت اشاره به پیش آمدهای ناگواری است، که افراد جاهل و نادان به هنگام بازگشت به دنیای حق و دربار خداوند، دچار وحشت فراق از امور دوست داشتنی دنیا همچون مال و منال و فرزند میشوند.
در عبارت فوق صفات دنیا به صفات صیّاد تشبیه و جمله به عنوان استعاره به کار رفته است. یعنی همان طوری که صیّاد مدام در صدد به دام انداختن صید است دنیا نیز همین خصوصیّت را داراست.
مقصود از «مُعَايَنَةِ الْـمَحَلِّ» مشاهده آخرت، جایی است که به حساب عمل افراد رسیدگی میشود. یعنی پاداش افراد نیک یا بد بدانها خواهد رسید.
قوله7: «وَ كَذَلِكَ الْـخَلَفُ. إلی آخره». یعنی مردم با وضع غفلت آمیز خود، زندگی دنیوی خود را ادامه میدهند و حاضران به راه گذشتگان میروند. نه، توجّه به مرگ آنها را از پیروی نفس باز میدارد، و نه آیندگان از ارتکاب جرائمی که گذشتگان داشتهاند باز میگردند و نه از غفلت پیشینیان عبرت میگیرند، بلکه رفتار گذشتگان را ملاک عمل خود قرار داده، همچنان مسیر حرکت آنها را تا پایان راه و لحظهای که مرکب جسمانیشان از راه باز ماند و نهایت کارشان به فنا و نیستی منجر گردد و به محضر خداوند وارد شوند، ادامه میدهند.
بیان صدیقه اطهر3 در ادامه خطبه چنین است:
«وَ نَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّكْرِ لِاتِّصَالِهَا وَ اسْتَحْمَدَ إِلَى الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا وَ ثَنَّى بِالنَّدْبِ إِلَى أَمْثَالِهَا.»
یعنی: «و سپاسگزاری و تشكّر بر نعمت او موجب دوام و مزيد آن قرار داده شده، و تداوم و تواتر احسان او سبب حمد و ستايش او خواهد بود.»
قبل از این فراز سخن در شرح نعمتها و عنوان ستایش و سپاسگزاری و ثنا بوده در این فراز مسئولیت در برابر نعمتها را بیان میفرماید.
روح کلام و جان سخن در این فراز، نمایاندن ملازمهی میان هر موهبت و امتیاز و مسئولیت در قبال آنست، و این قاعده تکوینی است. به این معنی که در نظام خلقت، این حقیقت کاملا هویدا است.
از باب نمونه در جمادات اگر سنگی از امتیاز صلابت و سختی و استحکام و در عین حال از خوش تراش بودن برخوردار است به همان اندازه مسئولیت حفظ ساختمان به عهدهی آن گذاشته میشود. چنانچه به این امتیاز شفافی و خوش رنگی اضافه شد مسئولیت حفظ دیوارها و جلوهگری آن را باید داشته باشد. در جهان روئیدنی هم نیز به این گونه است. درخت گردو امتیاز استحکام را دارد از آن استفاده کرده مسئولیتها به عهدهاش نهاده میشود و از آن در و پنجره و سائر مایحتاج زندگی را میسازند.
و در جهان حیوانات نیز میبینیم اسبی که از امتیاز تیزروی و چالاکی برخوردار است مسئولیت شرکت در جنگها را دارد. در صحیفه مبارکه سجادیه در لحن دعا به این حقیقت اشاره میفرماید: «أَيُّهَا الْخَلْقُ الْمُطِيعُ، الدَّائِبُ السَّرِيعُ، الْمُتَرَدِّدُ فِي مَنَازِلِ التَّقْدِيرِ، الْمُتَصَرِّفُ فِي فَلَكِ التَّدْبِيرِ آمَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِكَ الظُّلَمَ، وَ أَوْضَحَ بِكَ الْبُهَمَ، وَ جَعَلَكَ آيَةً مِنْ آيَاتِ مُلْكِهِ، وَ عَلَامَةً مِنْ عَلَامَات سُلْطَانِهِ.»تا آنجا که میفرماید: «وَ امْتَهَنَكَ بِالزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَانِ، وَ الطُّلُوعِ وَ الْأُفُولِ، وَ الْإِنَارَةِ ـ ای ماه! ای آفریدهی فرمانبردار. وای پویندهی گرم رفتار، وآمد و شد کننده در منازل تقدیر. وای متصرف در چرخ تدبیر، ایمان آوردم به آن کس که تاریکیها را به وسیلهی تو روشن کرد و مبهمات را در پرتوأت آشکار ساخت، و تو را نشانی از نشانهای پادشاهی و علامتی از علامات سلطنت خود قرار داد. و در چنبر فزونی و کاستی و طلوع و غروب و تابندگی و گرفتگی تو را در مرحلهی قبول این مسئولیت قرار داد.»
تشریع هم با تکوین هم آهنگ است، میبینیم موجوداتی مانند جمادات و روئیدنیها که از نعمت اختیار بهرهمند نیستند در جهان تکوین مسئولیتها را به عهده گرفته به اندازهی امتیاز متعهد میباشند. حال چگونه میشود انسانی که تاج دار ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ...﴾ «ما آدمی را معزز و مکرم داشتیم»[3] میباشد و در برابر این نعمت مسئولیت نداشته باشد!؟
[1] . بخش سوم از خطبه «الغرّاء» خطبه 80 نهج البلاغه و با استفاده از شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی، ج 2.
[2] . لغات: رنق: کدر، تیره و سیاه. ردغ: گل و خاک که با آب آمیخته شود. یونق: به تعجب میآورد, به شگفت در میآورد. یوبق: هلاک میکند, از میان میبرد. غرور: فریب, نیرنگی که ذهنها را به غفلت در میآورد. حائل: منتقل شونده, حیلهگر. قمعت الدابه: چهارپا دو دستش را بلند کرد به زمین زد و با دو پایش لگد زد. قنصت: صید کرد، شکار کرد. اقصدت: به مقصد رسید. اوهاق: جمع وهق، ریسمانها. ضنک: تنگ، سخت و دشوار. اقلع عن الشیئی: از آن خودداری کرد. اخترام: پیش از مرگ طبیعی مردن، مرگ زودرس. ارعوی: خودداری کرد، بازگشت. حذا حذو فلان: کاری به مانند کار او انجام داد. ارسال: جمع رسل: دسته گوسفندی که به دنبال دسته دیگر حرکت میکند. صیّور الأمر: سرانجام امور، آخر هر کار.
[3] . سوره مبارکه اسراء، آیه .