borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد دوم»
اخلاص در عمل

تا اين‌جا اخلاص در اعتقاد بود. علاوه بر اين توحيد يک مراتب طولي در عمل دارد و آن اين است که ما وقتي خدا را با اين صفات شناختيم، رفتار ما مطابق مقتضاي اين صفات الهي باشد؛ از جمله بايد معتقد باشيم که منشأ همه هستي‌ها خداست و هيچ هستي‌اي نمي‌تواند جز از ناحيه اراده خدا تحقق پيدا کند. فقط خداست که به ذات خود قائم است و بقيه را او آفريده است؛ ﴿وَ اللَّـهُ خَلَقَکمْ وَ ما تَعْمَلُون﴾‏؛[1]

اين معنا را در قالب‌هاي مختلفي بيان مي‌کنند که يکي از آن‌ها توحيد افعالي است. لازمه توحيد افعالي اين است که انسان منشأ همه خيرات را خدا بداند. کسي که همه خيرات را از خدا بداند ديگر اميدي به غير او ندارد. اگر کسي بخواهد ضرري به کسي بزند با چه عاملي مي‌تواند اين کار را بکند؟ براي ضرر زدن نياز به نيرو دارد. آن نيرو از کجا مي‌آيد؟ اين هم از خداست.

پس هر نفع و ضرري وابسته به اراده خداست؛ ﴿وَ إِنْ يَمْسَسْک اللَّـهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْک بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ﴾؛[2] اين بينشي است که فهم آن کمي سخت و التزام عملي به آن خيلي سخت‌تر است.

ما عادت کرده‌ايم که بگوييم: اين کار من است؛ اين کار فلاني است! گاهي هم مي‌گوييم: اين کار ربطي به خدا ندارد خودت کردي! اما قرآن طور ديگري با ما صحبت می‌کند؛ مي‌گويد: «او كسی است كه بادها را بشارت دهنده در پيشاپيش رحمتش می‏فرستد؛ تا ابرهای سنگين‏بار را بر دوش كشند؛ ما آن‌ها را به سوی زمين‌های مرده می‏فرستيم و به وسيله آنها، آب را نازل می‏كنيم و با آن، از هر گونه ميوه‏ای از خاك بيرون می‏آوريم.»؛ [3]

باد را خدا به جريان مي‌اندازد؛ خدا به وسيله ابر باران را مي‌باراند؛ اوست که گياه را از زمين مي‌روياند. اين يک فرهنگ خاص است و با آنچه ما با آن آشنا هستيم و گفتگو مي‌کنيم و در کتاب‌ها مي‌خوانيم و مي‌نويسيم تفاوت دارد.

سرّ این گونه بيان اين است که مي‌خواهد ما هميشه وابستگي همه چيز به خدا را در ياد داشته باشيم. درست است که فاعل‌هاي واسطه‌اي در کار است؛ اما بايد آن کسي را شناخت که اصل هستي به دست اوست و اين نظام را برقرار کرده و هر وقت هم بخواهد مي‌تواند ختمش کند.

آيا وقتي مسئولي يک حکمي براي شما بنويسد شما اميد و نگاهتان به خودکار است و اگر نوشت مي‌گوييد: آقاي قلم خيلي متشکرم؟ اين قلم ابزار است. دست نويسنده است که دارد با اين قلم مي‌نويسد. همه عالم اسباب است؛ گر چه بعضي از اين اسباب شعور و اختيار هم دارند؛ ولي مسبب ‌الاسباب کسي ديگر است. ديگران واسطه‌هاي جزئي‌اند. اگر انسان اين را درست بفهمد آن وقت حالي پيدا می‌کند که از هيچ کس نمي‌ترسد. امام خمينيt به خاطر چنين درکي بود که مي‌گفت: «به خدا قسم، در تمام عمرم از هيچ چيز نترسيدم!»؛ او دانسته بود که هيچ چيز در عالم بي‌إذن و اراده خدا انجام نمي‌گيرد.

انسان هر چه را دوست دارد به خاطر خوبي آن است؛ حال اگر اين درک را پيدا کرد که همه خوبي‌ها از اوست و هر کس هر چه دارد خدا به او داده است، ديگر دل به غير او نمی‌دهد. همه زيبايي‌‌ها را از او مي‌بيند. اين توحيد در عمل است. چنين کسي به خاطر ديگران نمازش را طول نمی‌دهد؛ حتي دوست ندارد که ديگران بفهمند او چه پايه‌اي از معرفت و عبادت را داراست و چه کار خيري انجام داده است. تا آن‌جا که مي‌تواند سعي می‌کند ديگران از کارهاي خير او خبردار نشوند؛ چون مي‌داند خداوند دوست دارد که بنده‌اش مخصوص خودش باشد؛ ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتي‏‏؛ وَ نُسُكي‏؛ وَ مَحْيايَ وَ مَماتي‏‏؛ لِلَّـهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾؛[4]؛ بگو نه تنها نماز و عبادتم، بلکه مرگ و زندگي‌ام مال اوست؛ من چيزي براي خودم نمي‌خواهم.»؛ توحيد خالص در عمل يعني همين.

اسلام آمده تا اول اين معارف را به بشر بفهماند و بعد او را طوري تربيت کند که این گونه رشد کند؛ همه جا دست خدا را ببيند؛ کار را براي خدا انجام دهد؛ فقط براي خدا حساب باز کند؛ از کسي جز خدا نترسد؛ محبت اصيل به کسي جز خدا نداشته باشد؛ اين چنين انساني توحيد خالص دارد.

حضرت زهرا3 مي‌فرمايند: «كَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِيلَهَا»؛ شهادت به «لٰا إِلهَ إِلاَّ اللَّـهُ» کلمه‌اي است که يک معناي ظاهري دارد؛ اما حقيقتي فراتر از آنچه ابتدائاً به ذهن مي‌رسد دارد و آن حقيقت اين است که انسان براي خدا خالص شود، به گونه‌اي که نه تنها در ذهن و اعتقاد او شائبه‌اي از شرک وجود نداشته باشد، بلکه در عمل، رفتار و احساسش هم شائبه‌اي براي غير خدا وجود نداشته باشد.»؛ گويا مي‌خواهند بفرمايند: «اين مرتبه توحيدي است که ما داريم؛ شما خود را بيازماييد ببينید چه اندازه از توحيد بهره داريد.»؛ و از آنجا که توحيد ما غالباً با شرک آميخته است، تأکيد مي‌کنند که: «من شهادت مي‌دهم به وحدانيت خدا؛ اما اين شهادت؛ باطن، تأويل، کُنه و حقيقتي دارد و آن خالص شدن از شائبه‌هاي شرک در اعتقاد و عمل است.»


[1] . سوره صافات، آیه 96.

[2] . سوره يونس، آیه 107.

[3] . سوره اعراف، آیه 57؛ ﴿وَ هُوَ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ﴾.

[4] . سوره انعام، آیه 162.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: