حضرت فاطمه3 در ادامه میفرماید: «ثُمَّ جَعَلَ الثَّوَابَ عَلَی طَاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِيَتِهِ، ذِيَادَةً لِعِبَادِهِ عَنْ نَقِمَتِهِ وَ حِيَاشَةً مِنْهُ إِلَی جَنَّتِهِ.»
یعنی: سپس ثواب را بر طاعت و عقاب را بر معصیت خویش قرار داد تا این که بندگان خود را از غضب و خشم خود بازدارد و بهوعده بهشت نزدیک سازد.
(ذِيَادَةً لِعِبَادِهِ عَنْ نَقِمَتِهِ)
(برای این که بندگانش را کارهایی که موجب عقوبت است، منع کند.)
«ذیادة» از باب «ذاد، یَذود»؛ یعنی خدا میخواهد منع کند بندگانش را از این که کارهایی که موجب نقمت خداست انجام دهند، این که خدا بر اطاعتش ثواب قرار میدهد و بر معصیتش عقاب و عذاب وضع میکند، به خاطر این است که بندگانش را از آنچه که موجب عقوبت است منع کند و به این ترتیب آنها را به سوی بهشت خود سوق دهد.
پس در حقیقت یکی از علل جعل ثواب و عقاب، بهره بردن بندگان است، یعنی فایدهی اطاعت و ترک معصیت نیز عائد آنان میشود نه خداوند؛ زیرا در اثر اطاعت، به ثواب و کمال نایل شده و در اثر ترک معصیت، از نقمت و غضب و عذاب الهی در امان خواهند ماند.
«وَ حِيَاشَةً مِنْهُ إِلَی جَنَّتِهِ»
یعنی: و به خاطر این که بندگانش را جمع کند و به سوی بهشت سوق دهد.
«حیاشة» از ماده «حاش، یَحُوش» و به معنای جمع کردن است، وقتی گوسفندان را یک جا جمع میکنند، میگویند: «حاشَهُم» یعنی: آنها را جمع کرد؛ خداوند نیز میخواسته مردم را از این تفرق نجات داده و پس از جمع کردن، آنها را به بهشت خویش روانه کند. [1]
«وَ حِيَاشَةً مِنْهُ إِلَی جَنَّتِهِ» یعنی: جمعشان کند و ترغیبشان کند به سوی بهشت؛ خلاصه، هدف خدا این بوده که انسانها کمال پیدا کنند و آنچه را که موجب غضب و عقوبت خدا میشود انجام ندهند. البته کمال دارای درجات میباشد، بهشتی که به اولیای خدا وعده داده شده، بسیار بالاتر و برتر از آن بهشتی است که امثال ما در انتظار آن هستیم؛
قرآن کریم در این ارتباط میفرماید: ﴿وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّـهِ أَكْبَرُ﴾ [2] یعنی: «و مقام رضای پروردگار بالاتر است.»یعنی بهشت رضوان که بنده و عبد، رضایت پروردگار را نسبت به خود احساس کند، از آن بهشتی که لذایذ جسمانی را تأمین میکند بالاتر و مهمتر است. [3]
البته مراد از قرار دادن ثواب بر طاعت و عقاب را بر معصیت، در صورت اطلاع دادن به جامعه انسانی است به نحوی که راه عذری بر احدی نباشد و به تعبیر قرآن: رساندن آشکار و بیابهام، باشد.
زیرا در این صورت بلاغ و رساندن است که شخص عاقل کاملا خود را گوش به فرمان الهی میسازد و از آنچه نهی فرموده باز میدارد تا بدینسان از عذاب و شکنجه رهائی یافته و به ثواب دائمی نائل آید.[4]
[1] . از این جمله فهمیده میشود که بهشت با تفرق و تشتت کلمهی یک ملت سازگار نیست؛ زیرا در تشتت و اختلاف. بسیاری از حقوق مشروعه تضییع میگردد.
[2] . توبه (9) : 72.
[3] . اهل معرفت به دو نوع بهشت قائل هستند: یکی «جنت محسوس» که به حواس اخروی احساس میشود و دیگری «بهشت معقول» که بالاتر از اول است و برای هر کدام مراتب و درجاتی تصویر میکنند و بهشت «رضوان» و بهشت «لقاء» که مربوط به اولیاء خداوند میباشد. از آن جمله
[4] . برای نمونه، دو آیه را در نمایاندن ثواب و شکنجه و عذاب بیان میداریم که یادگار نبوت اشاره به آنها میفرماید:
﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾؛ «هر نفسی هر قدر با علم و معرفت و کمال باشد نمیداند چه چیزی برای آنان از روشنی چشم و مسرت آماده شده تا پاداش عمل آنان باشد.»
در مورد شکنجه و عذاب میفرماید:
﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ﴾؛ «هر وقتی پوستهای ـ گناهکاران و سرکشان ـ از احساس عذاب افتاد ما آنها را از نو پوست دیگری جای گزین میکنیم تا عذاب را بچشند.»