1 . همه موجودات جهان دارای غایت هستند، چه آنها که اراده و آگاهی دارند و چه آنهایی که فاقد اراده و آگاهی هستند. مانند جمادات و نباتات.
2 . تنها مخلوقاتی دارای غایت هستند که اراده داشته باشند. موجودات بیشعور و فاقد اراده غایت ندارند. مانند نباتات و یا اعضای غیر ارادی بدن از قبیل کلیه، کبدو قلب. طبق این نظریه هدفداری فرع برشعور و اراده است.
3 . خدا و موجودات ماوراء الطبیعی یعنی عقول مجرده نمیتوانند در افعال خود غایت داشته باشند، زیرا فقط فاعلی که ناقص و بالقوه است و تصورغایت میتواند اراده او را برانگیزد تا از قوه به فعل درآید دارای هدف وغایت است. خلاصه برخی از فاعلها چون مافوِق ماده هستند و فعلیت محض میباشند؛ یعنی همه کمالات خود را بالفعل واجدند دارای هدف و غرض نمیباشند.
الهیون معتقدند که همه اجزای جهان آفرینش دارای هدف و غایتاند. به بیان دیگر همه موجودات در جهت رسیدن به هدفی خاص دارای حرکت میباشند. و این نکته را تحقیقات دانشمندان علوم طبیعی به ثبوت رسانده است.
مطالعه و بررسی موجودات ــ از ساختمان یک سلول گرفته تا بزرگترین سحابیها و کهکشانها ــ نشانگر آن است که همه اجزاء جهان طبق برنامهای خاص روبه سوی هدف خود دارند. برای نمونه میتوان از خورشید سخن گفت که تشعشع حرارتی آن به قدری حساب شده است که اگر به دو برابراندازه فعلی خود برسد تمام موجودات از شدت گرما از میان میروند و یااگر مقدار تشعشع حرارت آن نصف شود همه جانداران زمین از سرما هلاک خواهند شد.
«اعتقاد به هدفداری جهان با واقعیتهای غیر قابل انکارش، مخالف عقیده جزمی مادی است.»
جان ادلف بوهلر (ADOLPH BUEHLER) میگوید:
«در طبیعت، به هر سو که بنگری، نظام و مشیت نمایان است. گویی دنیا به سوی مقصد مشخصی سوِق داده میشود. این معنی در عالم اتم کاملاً روشن است. تمام اتمها، از هیدروژن گرفته تا اورانیوم، ازروی یک مدل و نمونه به وجود آمدهاند. هر اندازه اطلاعات ماراجع به الکترونها و پروتونهایی که عناصر مختلف را تشکیل دادهاند بیشتر میشود متوجه انتظام و هماهنگی عالم ماده میشویم. »
اولاً موجودات جهان آفرینش از روی نظم و برنامه آفریده شدهاند ومیان تمامی اجزای جهان هستی ارتباط و هماهنگی موجود است.
ثانیاً نظم و هماهنگی موجود در عالم آفرینش نشانه آن است که پدیدهها و عناصر جهان برای هدف و غرضی خاص خلق شدهاند، زیرا بدون وجود غرض معنا ندارد که موجودات از روی حساب و برنامه و هماهنگی آفریده شده باشند. همچنین میتوان گفت که نظم و هماهنگی جهان نمایشگر این حقیقت است که قدرتی مافوِق و ارادهای حکیمانه آن راآفریده که لازمه این شعور و اراده، هدفداری عالم آفرینش است.
دونالدرابرت کار (DONALD ROBERT CARR) میگوید:
«نظم و تربیت عالم که مورد نیاز دانشمند است نه تنها از نظرخلقت وجود خدا را ایجاب میکند، بلکه برای ادامه این نظم وتربیت و هدایت عالم وجود یک حکمت عالیه لازم میآید و این همان سخنان کتب مقدسه آسمانی است، و جهان بی نظم و تربیت موجودی لغو و باطل است. »
از سوی دیگر اگر با دلایل گوناگون علمی و فلسفی بر ما ثابت شود که جهان طبیعت بر اساس تصادف پیدا نشده، بلکه ارادهای حکیمانه و قدرتی مافوِق عالم ماده را آفریده است، بر ما ثابت خواهد شد که جهان دارای هدف وغرض است، زیرا چگونه ممکن است تصور کرد که خداوند هستی بخش این همه نقشهای گوناگون را که در عالم وجود به چشم میخوردبیهوده و بی هدف آفریده باشد؟ آیا میتوان تصور کرد که این همه گل و گیاه و سیاره و کهکشان و حیوانات گوناگون، عبث و بیهوده خلق شده باشند؟ آیا این همه تدبیر و نظمی که در پیدایش موجودات به کار رفته دلیل بر هدفداری آنها نیست ؟ آیا این مخالفت حکمت الهی نیست که بگوییم خداوند جهان را بیهوده خلق کرده است ؟
گفتیم که الهیون طرفدار اصالت غایت هستند. یعنی معتقدند که نظام عالم از روی قصد و اراده و برای غرض و غایتی خاص تنظیم شده است، اما مادهگراها طرفدار مکانیسم هستند و جریان عالم را ماشین وار میدانند، بدون آن که به اصل غایت معتقد باشند. طرفداران مکانیسم، تنازع بقا را دلیل بر رد غایت میدانند؛ آن هم به دو معنا:
1 . تنازع بقا میتواند از عهده توجیه و تبیین پیدایش موجودات برآید و به خوبی انطباق موجودات را با شرایط حیات حل کند، بدون آن که نیازی به پذیرش خالق جهان باشد تا بر اساس آن معتقد شویم که نظام آفرینش در جهت نیل به غایتی خاص آفریده شده است.
2 . طرفداران مکانیسم تصور میکنند که اگر غایتی در کار میبود، نمیبایست تغییراتی که بر اساس نظریه تکاملی داروین در موجودات پیدا میشود، بعضی از آنها برای موجودات سودمند باشد و بعضی دیگر مضر و بی اثر. به بیان دیگر اگر غایتی در کار میبود نمیبایست تغییرات بی اثر و مضر در موجودات رخ میداد، بلکه از همان ابتدا تغییر لازم و اساسی درموجود ایجاد میشد و در مسیر تکامل اثری از برخی موجودات ـ که نمیتوانند انطباق با محیط پیدا کنند ـ یافت نمیشد. بنابراین باید نظریه تکامل را پذیرفت تا در کنار آن تنازع بقا را هم پذیرفت وگرنه با پذیرش خدا دیگر نمیتوان تنازع بقا را توجیه کرد و چون تنازع بقا یک اصل علمی و غیر قابل انکار است، به ناگزیر باید دست از ایمان به خدا و غایت انگاری برداشت.
حقیقت این است که اگر نظریه تکامل تدریجی را به عنوان یک اصل مسلم علمی بپذیریم، خود این اصل، دلیل بر هدفداری موجودات جهان آفرینش است.
این که موجودات عالم با محیط خود هماهنگی و سازگاری پیدا میکنند، نشان دهنده آن است که نیرویی در درون آنها قرار گرفته و آنهارا به انطباق با محیط وا میدارد و اساساً بدون پذیرش نیرویی که موجودات را به سمت غایت خاصی بکشاند، تکامل موجودات قابل توجیه نیست و خودداروین هم نظر به همین موضوع داشته که خدا را پذیرفته است.
این که طرفداران مکانیسم میکوشند تا نظام متقن پدیدههای آفرینش و انطباق موجودات آلی را با محیط، بر اساس تصادف توجه کنند کاری خطاست، چراکه بر اساس حساب احتمالات و با در نظر گرفتن حدوث عالم نمیتوان برای تصادف نقشی در عالم وجود قایل شد.
اصل تکامل تدریجی موجودات هم که میگوید موجودات ناقص به جهت عدم انطباق با شرایط محیطی از میان میروند و موجوداتی که بتوانندبا محیط سازگار شوند باقی میمانند، توجیهگر بقای موجودات است.
اما در مورد کمالاتی که در موجودات به کار رفته و هر یک غایت خاصی را به عهده دارند، نقش مؤثری ندارد. به طور مثال، خطوطی که در کف دست قرار گرفته و از سُر خوردن اشیاء در دست جلوگیری میکند، یا مژگان چشم که از ورود گرد و غبار در داخل چشم جلوگیری میکند و یا اختلاف انگشتان دست که هر کدام کار بخصوصی را انجام میدهند، و هر کدام ازکمالات وجود آدمی هستند نه از شرایط بقای انسان، با انطباق موجود با محیط و تکامل تدریجی، توجیهپذیر نیستند.
این که گفتیم اینها نقشی در بقای موجودات ندارند به این معناست که اگر هم این کمالات نمیبودند، اختلالی در بقای موجودات زنده ایجاد نمیشد، ولی وجود آنها نشانگر هدف و غایتی است که در حقیقت موجودات برای آسایش و پیشرفت و تکامل آنها به کار رفته است.