borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد دوم»
انواع مفاهيم عقلي

در اين‌جا سؤالي مطرح می‌شود و آن اين که وقتي حضرت زهرا3 فرمودند: «أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُـهَا؛ یعنی خدا براي ذهن ما درک عقلي روشني نسبت به خودش قرار داده است»؛ اين درک عقلي چگونه پيدا می‌شود؟ طبق آن تحليلي که اشاره شد، ادراکات عقلي ما از ادراکات حسي سرچشمه مي‌گيرد؛ حال وقتي ادراک حسي به خدا تعلق نمي‌گيرد، چگونه مي‌توانيم از او ادراکي عقلي داشته باشيم؟

پاسخ ما اين است که ادراک عقلي دو گونه است: يک نوع ادراکي است که همان طور که گفتيم با تجريد جزئيات از آن‌ها انتزاع می‌شود. نوع ديگر ادراک عقلي، از تجريد ادراکات جزئي به دست نمي‌آيد؛ بلکه خود عقل به نحوي آن‌ها را ابداع می‌کند. وقتي شما سيبي را درک مي‌کنيد با چشم رنگش را مي‌بينيد، با شامه بويش را استشمام مي‌کنيد، با دست نرمي يا سردي و گرمي‌اش را درک مي‌کنيد و. ... اين مجموع ادراکاتي است که نسبت به اين سيب داريد و به اين وسيله سيب را مي‌شناسيد.

در اين‌جا ابتدا هر يک از اين ادراکات حسي را تجريد مي‌کنيم و يک مفهوم کلي به دست می‌آورديم و بعد اين‌ها را به هم ضميمه مي‌کنيم و از مجموع اين‌ها درکي عقلي نسبت به سيب پيدا مي‌کنيم. این گونه درک را در اصطلاح
معقول درک ماهوي يا معقولات اولي مي‌گوييم. اين درک به ماهيت اشياء
تعلق مي‌گيرد.

اما در همين‌جا ما يک چيز ديگر را هم درک مي‌کنيم.

وقتي سيب را شناختيم گاهي مي‌گوييم: «سيب موجود است»؛ و گاهي مي‌گوييم: «سيب نيست.»در اين عبارت غير از مفهوم سيب، مفهوم ديگري هم کنار آن مي‌بينيم و آن مفهوم «هست» و «وجود» است.

اگر بخواهيم تصديق کنيم که «سيبي در خارج هست»؛ بايد غير از مفهوم سيب مفهوم ديگري هم داشته باشم و آن مفهوم وجود يا موجود است.

درک اوصاف الهي درکي مبهم است؛ او موجودي است بي‌نهايت؛ آيا ما بي‌نهايت را مي‌توانيم تصور کنيم؟ با اين که بي‌نهايت است، حتي دو جزء هم ندارد. هر يک از اين صفات را با برهان اثبات مي‌کنيم؛ اما نمي‌توانيم در ذهنمان تصوري از آن‌ها داشته باشيم.

خود وجود خدا عين علم، عين قدرت و عين حيات است. ذهن ما نمي‌تواند اين را درک کند؛ چون درک وهمي يا خيالي يا حسي به چيز جزئي و محدود تعلق مي‌گيرد؛ آن ادراکات عقلي هم که از ادراکات حسي گرفته شده از همين مصاديق محدود حکايت مي‌کنند؛ اما آنچه که از راه معقولات ثاني درک می‌شود، به خاطر قدرتي است که خداي متعال به عقل انسان داده است که يک مفهومي را مي‌سازد که مي‌تواند مصداقش موجود نامحدود باشد.

اين عنايت خاصي است که خداي متعال به عقل انسان کرده که مي‌تواند چنين مفاهيمي را بسازد و به اين نحو به وجود حقيقي خدا اشاره کند، بدون اين که کنه آن را بتواند نشان دهد.

به اين درک، مي‌گويند: «معرفت بوجه»؛ يعني ما يک جهتي، يک حيثيتي عقلاني نسبت به خداي متعال درک مي‌کنيم؛ اما معناي اين به هيچ وجه آن نيست که کنه خدا را درک کرده‌ايم يا تصوري ذهني از خدا داريم.

پس «أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُهَا»، مي‌تواند اشاره باشد به اين که خداي متعال به عقل انسان قدرتي داده که مفاهيمي را درک کند که اين مفاهيم به نحوي قابل اطلاق بر خداست. مي‌گوييم: خدا موجود است، عالم است، قادر است، حي است و. ...

ما بايد بدانيم که مي‌توان خدا را شناخت و بايد هم شناخت. اگر گفته شود: بايد خدا را شناخت؛ اما نمي‌شود خدا را شناخت! اين چه بايدي است؟! اين يعني تکليف به محال! اگر شناخت خدا محال است چگونه اين همه در ادعيه از خدا درخواست مي‌کنيم: خدايا! معرفت خودت را به ما بده؟

کساني متأسفانه گفته‌اند نمي‌توان خدا را شناخت؛ بعضي تصريح کرده‌اند که حتي نبايد بر خدا اطلاق موجود کرد و همه آنچه ما براي خدا اثبات مي‌کنيم به معاني سلبي برمي‌گردد. موجود است يعني معدوم نيست و...! در مقابل اين‌ها بايد گفت: آيا تا ما درکي از معناي عالِم نداشته باشيم مي‌توانيم بگوييم خدا جاهل نيست؟ وقتي مي‌توانيم بگوييم «جاهل نيست»؛ که بدانيم جهل يعني نفي علم. يک سؤال روشني که به اين گرايش متوجه است اين است که: اوصافي که مکرر، قرآن براي خدا ذکر می‌کند براي چيست؟ اين گرايش کج سليقگي است.

حقيقت مسأله اين است که عقل، اين مفاهيم را درک می‌کند؛ اما نسبت به ما، مصداق اين مفاهيم محدود و ناقص است و نسبت به خدا، مصداقش بي‌نهايت است؛ اما به هر حال علم ما علم است و جهل نيست، علم خدا هم علم است. خدا اين توان را به عقل من داده که مفهومي را درک کند که مي‌تواند هم مصداق بي‌نهايت داشته باشد و هم مصداق ضعيف. اگر ما بگوييم: اين قدرت را نداريم، در واقع کفران نعمت خدا را کرده‌ايم.

ما همين کلمه ذات را که به خدا نسبت مي‌دهيم و مي‌گوييم ذات خدا، اين هم مفهومي است و عقل ما اين مفهوم را درک می‌کند. اين معنايش اين نيست که کنه ذات خدا را درک کرده‌ايم. اين همان معرفت بوجه است که خدا توانش را به همه انسان‌ها داده است؛ البته يک درک ديگري فوق اين درک‌ها هست که يک مرتبه‌اي از آن در فطرت همه انسان‌ها هست و آن درک حضوري و شهودي خداست؛ آن درکي است که خيلي قيمتي است و اميدواريم که ما هم توفيق کسب مرتبه‌اي از آن را پيدا کنيم، ان‌ شاء الله.[1]


[1] . برگرفته از آثار بزرگان از جمله استاد مصباح یزدی حفظهم الله تعالی.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: