آنگاه صدیقه طاهره3 در ادامه میفرماید:
«ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ قَبْلَهَا وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا كَوَّنَها بقُدرتِهِ، وذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ».
یعنی: همو كه همه چيز را آفريد، نه از چيزی كه پيش از آن باشد و نه بر پايهی الگو و نمونهای كه از بيرون به دست آورده باشد. او همه چیز را با قدرت نامتناهی خلق كرده و با خواست خود ایجاد نمود.
ابداع، پديد آوردن چيزی و پرداختن كاری است، بدون نمونه و الگوی پيشين، و هر گاه در مورد خدای تعالی منظور شود، عبارت است از پديد آوردن چيزی، بدون ابزار و ماده و بی دخالت زمان و مكان. ابداع، مصدر باب افعال از ماده «بدع» و به معنی آفرينش آغازين يا مطلق، يا چيزی را بدون نمونه و الگوی پيشين پديد آوردن است.
بديع: به معنای «مبدع»، يعنی آفرينندهی بی نمونه و مثال و بی سابقهی ماده و مدت است[1] و نیز به معنای آفرينش بی مانند؛ چنان كه خلق و تقدير و تصوير و انشا، نوعی پديد آوردن با مانند و سابقه و از چيز ديگر است.
در قرآن كريم، اين ماده دو بار در شكل «بديع» به معنی مبدع يا خالق و يك بار در شكل «ابتدعوا» و به معنی از خود ساختن، به كار رفته است:
﴿بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ....﴾[2]، ﴿وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها....﴾[3]
در دو مورد نخست واژه بديع، به معنی خالق است و كلمهی خلق، در صيغههای گوناگون، بيش از همه در كتاب مجيد، برای رساندن مفهوم آفرينش، پديد آوردن و هستی بخشيدن، آمده است؛ چنان که «فطر» نيز در مواردی به همين معنا به كار رفته است:[4]
البته در كلام باری، ميان آفرينش آغازين و استمرار هستی و بازگرداندن به هستی، فرق نهاده میشود:[5]
به روايت سدير صيرفی، از امام محمد باقر7 نقل شده است كه در توضيح و تبيين معنای ﴿بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ فرمود:
خدای عزيز و متعال، بر اساس آگاهی خوشی، همه چيز را بدون نمونه و الگوی پيشينی، پديد آورد؛ بدين معنا كه آسمانها و زمينها، از پس آنكه نبودند، پديد آمدند. سپس فرمود: آيا سخن خدا را نشنيدهای كه فرموده: «و عرش او بر آب بود»؟[6]
بنابراين، «ابداع» به معنی آفرينش آغازين است كه بی سابقهی ماده و مدت، و بدون نمونه و تقليد، صورت گرفته است و مینماياند كه اصول عالم، چون ماده و زمان و مكان و طبيعت آسمانها و زمين، پديدههايی از مقوله «امر» هستند كه بيواسطه و به اراده و فرمان خداوند، تحقق يافتهاند.
علی7 در خطبه 88 نهج البلاغه میفرمايد:
«او خداوندی است كه بدون صورت و مثالی كه از آن اقتباس كرده باشد، جهانيان را بيافريد، و بدون سنجش و اندازه گيری مخلوقاتی كه آفريدگاری پيش از خلق جهان آفريده باشد؛ و خداوند عالم، از روی نمونه و مدلی كه خالق و معبود سابق به كار برده، جهان را خلقت كرده و از آن تبعيت كرده باشد.»[7]
در بخش اوّل آمده است:
«ستایش ویژه خداوندی است که حمد و ثنایش همه خلایق را فرا گرفته، سپاهش پیروز و مجد و عظمتش متعالی است، او را به سبب نعمتهای به هم پیوسته و برکات و فیض عظیمش میستایم، همان خداوندی که حلمش عظیم است و به همین دلیل (از خطاکاران) در میگذرد و در آنچه حکم کرده و فرمان داده، دادگر است و از آینده و گذشته با خبر.
خداوندی که به علم خود، آفریدگان را ابداع کرده و با فرمانش آنها را ایجاد نموده است، بیآن که (در این کار) از کسی پیروی کند و یا آموزشی ببیند و یا از نمونهای که از آفریننده حکیمی صادر شده باشد، الگو پذیرد و یا خطایی برای او پیش آاید (و از خطای خود تجربه آموزد) و بیآن که جمعیّتی حضور داشته باشند (که با آنها مشورت کند یا از آنان کمک گیرد».[8]
تعبیر به «الْفَاشِی فِی الْخَلْقِ حَمْدُهُ» که از گستردگی حمد خداوند در میان همه مخلوقات خبر میدهد؛ ممکن است اشاره به این باشد که همه اقوام با ایمان او را حمد و ثنا میگویند و یا اشاره به حمد و سپاسی است که همه موجودات جهان به ویژه نعمتهای پروردگار با زبان حال یا زبان قال، حمد و تسبیح او را میگویند.
پیروز بودن لشکر خدا از آن رو است که نه تنها فرشتگان الهی بلکه همه عالم سپاه و لشکر خداست و هیچ کس و هیچ چیز تاب مقاومت در برابر آنها را ندارد.[9]
جمله «وَ الْمُتَعَالِی جَدُّهُ» برگرفته از آیه شریفه ﴿وَأَنَّهُ تَعَالَی جَدُّ رَبِّنَا﴾[10] است و با توجه به این که «جدّ» در اینجا به معنای عظمت است، اشاره به این است که عظمت ذات پاک او بسیار متعالی است.
سپس انگشت بر نعمتهای مادی و معنوی خداوند گذارده و در برابر آنها حمد خدا میگوید و عرضه میدارد: «او را به سبب نعمتهای به هم پیوسته و برکات و فیض عظیمش میستایم».[11]
با توجه به این که «تُؤٰام» (بر وزن غلام) جمع توأَم (بر وزن جوهر) به معنای اشیایی است که همراه با یکدیگر است.
اشاره به این است که نعمتهای الهی غالباً نعمتهای به هم پیوسته است، مثلا نعمت زبان هم وسیله گفتار است و هم عاملی برای هدایت غذا به زیر دندان برای جویدن و هم وسیله بسیار مهمی برای فرو بردن غذا و هم چشیدن طعمها و باخبر شدن از سلامت و فساد غذاها و همچنین نعمتهای بی شمار دیگر و چه زیبا سروده است آن شاعر توانا:
فضل خدای را که تواند شمار کرد |
|
یا کیست آن که شکر یکی از هزار کرد |
آن صانع قدیم که بر فرش کائنات |
|
چندین هزار صورت الوان نگار کرد |
بحر آفرید و بر و درختان و آدمی |
|
خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد |
الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت |
|
اسباب راحتی که نشاید شمار کرد |
از چوب خشک میوه و در نی شکر نهاد |
|
و از قطره دانهای در شاهوار کرد |
اجزای خاک مرده به تأثیر آفتاب |
|
بستان میوه و چمن و لاله زار کرد |
چندین هزار منظر زیبا بیافرید |
|
تا کیست کو نظر ز سر اعتبار کرد |
توحید گوی او نه بنی آدمند و بس |
|
هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد |
لال است در دهان بلاغت زبان وصف |
|
از غایت کرم که نهان و آشکار کرد[12] |
ممکن است قرار گرفتن «آلاء» در مقابل «نعم» اشاره به نعمتهای معنوی در مقابل نعمتهای مادی باشد.
سپس به معرفی خداوندی که حمد و ستایش او را کرده میپردازد و او را با پنج وصف مهم یاد میکند که هر یک به تنهایی میتواند انگیزه حمد و ستایش باشد، میفرماید: «همان خداوندی که حلمش عظیم است و به همین دلیل (از خطاکاران) در میگذرد و در آنچه حکم کرده و فرمان داده دادگر است و از آینده و گذشته با خبر، خداوندی که به علم خود آفریدگان را ابداع کرده، و با حکمش آنها را ایجاد نموده است».[13]
این اوصاف پنجگانه که از فزونی حلم خداوند آغاز میشود و به آفرینش خلایق و ابداع کائنات منتهی میگردد، مهمترین بخش از صفات خداست که شامل علم و قدرت و عدالت و لطف و مرحمت است.
آن گاه به این حقیقت اشاره میکند که آفرینش خداوند بدون هیچ گونه سابقه تعلم، تجربه و مشورت است، میفرماید: «بی آن که (در این کار) از کسی پیروی کند و یا آموزشی ببیند، و یا از نمونهای که از آفریننده حکیمی صادر شده باشد الگو پذیرد، یا خطایی برای او پیش آید (و از خطای خود تجربه آموزد) و نه جمعیّتی حضور داشته باشند (که با آنها مشورت کند یا از آنان کمک گیرد».[14]
در واقع کسی که در صنعت خود از دیگری الهام میپذیرد، ممکن است از یکی از پنج طریق زیر باشد:
نخست، از دیگری تقلید کند، دوم آموزش ببیند، سوم نمونهای از صنعتگر دانشمندی ببیند و با استفاده از آن به مقصود خود برسد، چهارم از خطاهای خود تجربه بیندوزد و پنجم گروهی را به مشورت و همکاری دعوت کند؛ اما خداوند صانع حکیم، خلقتش در همه جا بی سابقه و بی نیاز است از همه آنچه در بالا آمده، لذا درباره آفرینش او لفظ ابداع (خلقت بدون سابقه) به کار میرود.
این مسئله، فوق العاده اهمیّت دارد که انسانها هر چه میسازند و هر مصنوعی به وجود میآورند حتماً نمونههایی از آن را در جهان آفرینش دیدهاند؛ مثلا مخترعان هواپیما، بی شک از پرندگان الهام فراوان گرفتهاند به همین دلیل شباهت زیادی در میان انواع هواپیماها با انواع پرندگان دیده میشود. در عین حال برای رسیدن به مقصود باید از علوم و تجارب پیشینیان بهره بگیرند و همیشه در کنار خود آزمایشگاه وسیع و گستردهای داشته باشند تا خطاهای خود را از طریق آزمایش برطرف سازند و غالباً برای تکمیل کار خود شورا تشکیل میدهند و از همایشها و کنگرهها استفاده میکنند، در حالی که خداوند حکیم در خلقت گسترده و انواع نامحدود مخلوقاتش نیاز به هیچ یک از این امور ندارد.
(خدای متعال) با دانش و آگاهی خود، ایجاد کنندهی آفریدههاست و با امر و فرمان خود، خلق کنندهی آنان است، در حالی که نه پیروی از کسی کرده و نه آموزشی یافته، و نه بهرهمند از نمونهی صنعت کار دانا و دور اندیشی بوده؛ نه به خطا و اشتباهی برخورده و نه از حضور جماعتی، استفاده کرده است.
بنابراین، آفرینش کائنات، ابداعی است؛ یعنی هیچ سابقهی هستی نداشته است. البته معنای ابداع آن نیست که خداوند، عالم را از «عدم» پدید آورده است، یعنی هیچ گاه عدم، ماده و موضوع جهان هستی نبوده است؛ چرا که اولا عدم، چیزی نیست تا ماده و موضوع عالم باشد. ثانیا آفرینش از عدم، مستلزم تناقض و امری محال است. بدین روی، دختر بزرگوار پیامبر6 نفرمود: «ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ مِنْ الْعَدَم.»
ابداع به معنای تصادف نيز نيست؛ چنان که در تصادف برای موجود، سابقهی وجودی نيست. همچنين در ابداع نيز سابقهی وجودی برای حقيقت ابداع شده، وجود ندارد؛ زيرا تفاوت امر ابداعی و تصادفی، در اين است که موجود ابداعی، بی سابقهی علت مادی است؛ اما موجود تصادفی، با اين که معلول و حادث است، فاقد علت فاعلی است.
بديهی است که تحقق معلول، بدون علت فاعلی، امری محال و ممتنع و غير معقول است و بر خلاف موجودی که بی سابقهی علت مادی پديد آمده باشد؛ اگر چه تصورش در قلمرو طبيعت تا حدودی دشوار است؛ ولی در عرصهی جهان هستی، با اندک تامل و دقت برای صاحبان انديشه، پذيرش آن چندان دشوار نيست.
زيرا اگر خداوند، آفرينش را در چيزی و يا از چيزی که به عنوان موضوع و ماده و ظرف و محل آفرينش است، آفريده بوده، مستلزم تسلسل باطل میشد؛ چرا که خود آن ماده و ظرف و محل نيز محتاج و نيازمند ماده و محل و موضوع ديگر داشت:
به همين جهت، فاطمه3 نفرمود: «وَ ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ مِنْ شَيْءٍ»؛ بلکه معنای ابداع، مانند روشن شدن نور است در تاريکی. لذا تعبير ظريف و دقيق «لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ قَبْلَهَا» را آورده تا بدين محذورات، پاسخ گويد و به روشنی بفهماند که آفرينش، نه تکرار يک عالم قبلی است (لا تکرار فی التجلی)، و نه از روی نمونه و طرح و الگويی پيشين، ايجاد گشته، و نه در موضوع محلی پرداخته شده است.
[1] . مفردات، ص 111.
[2] . سورهى بقره، آيهى 117، سورهى انعام، آيهى 101.
[3] . سورهى حديد، آيهى 27.
[4] . سورهی انعام، آيهی 14﴿فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...﴾.
[5] . دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 372 (واژه ابداع) ﴿إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ...﴾.
[6] . «إِنَّ اللَّـهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا بِعِلْمِهِ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ قَبْلَهُ فَابْتَدَعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ لَمْ يَكُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لَا أَرَضُونَ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمٰاءِ.» الميزان، ج 1، ص 258.
[7] . «الَّذِي ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ وَ لَا مِقْدَارٍ احْتَذَى عَلَيْهِ، مِنْ خَالِقٍ مَعْبُودٍ كَانَ قَبْلَهُ.» شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج 2، ص 693.
[8] . «الْحَمْدُ لِلَّـهِ الْفَاشِي فِي الْخَلْقِ حَمْدُهُ وَ الْغَالِبِ جُنْدُهُ وَ الْمُتَعَالِي جَدُّهُ أَحْمَدُهُ عَلَى نِعَمِهِ التُّؤَامِ وَ آلَائِهِ الْعِظَامِ الَّذِي عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا وَ عَدَلَ فِي كُلِّ مَا قَضَى وَ عَلِمَ مَا [بِمَا يَمْضِي وَ مَا مَضَى مُبْتَدِعِ الْخَلَائِقِ بِعِلْمِهِ وَ مُنْشِئِهِمْ بِحُكْمِهِ بِلَا اقْتِدَاءٍ وَ لَا تَعْلِيمٍ وَ لَا احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَكِيمٍ وَ لَا إِصَابَةِ خَطَإٍ وَ لَا حَضْرَةِ مَلإ».
[9] . ﴿وَ لِلَّـهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ «سوره فتح، آیه 7»
[10] . «سوره جن، آیه 3»
[11] . أَحْمَدُهُ عَلَی نِعَمِهِ التُّؤَامِ، وَ آلاَئِهِ الْعِظَامِ.
[12] . بوستان سعدی قسمت توحید.
[13] . (الَّذِي عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا، وَ عَدَلَ فِي كُلِّ مَا قَضَى، وَ عَلِمَ مَا يَمْضِي وَ مَا مَضَى، مُبْتَدِعِ الْخَلَائِقِ بِعِلْمِهِ، وَ مُنْشِئِهِمْ بِحُكْمِهِ).
[14] . بِلَا اقْتِدَاءٍ وَ لَا تَعْلِيمٍ، وَ لَا احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَكِيمٍ، وَ لَا إِصَابَةِ خَطَإٍ، وَ لَا حَضْرَةِ مَلإ.