شناخت حقیقت نعمتها و شمارش آنها از توان بشر خارج است چه این که قرآن کریم فرموده است: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّـهِ لا تُحْصُوها» لیکن با استفاده از منابع وحی الهی و سنت نبوی و اهل بیت: به توضیح آنها میپردازیم:
بدان هر خوبی و سعادت و لذّت بلكه هر مطلوب و مؤثّری نعمت گفته میشود. ليكن نعمت حقيقی سعادت آخرت است و آنچه غير از آن است يا به غلط و يا بر سبيل مجاز سعادت خوانده میشود چنان كه سعادت دنيويی را كه به كار آخرت هيچ كمكی نمیكند نيز نعمت مینامند و اين غلط محض است. در اینجا اسباب و لذّاتی را كه نعمت ناميده شدهاند، تقسيمبندی و در زير ذكر میكنيم:
- قسمت اوّل
بدان كليّه امور به نظر ما از چهار قسم بيرون نيست:
1 ـ كارهايی كه همگی برای دنيا و آخرتمان سودمند است مانند دانش و خوشخويی.
2 ـ كارهايی كه همگی برای دنيا و آخرت ما زيان دارد مانند نادانی و بدخويی.
3 ـ كارهايی كه در حال سودمند و در آينده برای ما زيانبار است مانند لذّات حاصل از پيروی از شهوات.
4 ـ كارهايی كه در حال زيانبار و دردناك و در آينده نافع و سودآور است، مانند سركوب كردن شهوات و مخالفت با نفس.
بیشكّ آنچه در حال و آینده سودمند میباشد نعمت است، چون دانش و حسن خلق، و آنچه در حال و آينده زيانآور است محقّقا بلاست، مانند آنچه ضدّ آن دو صفت است، و آنچه در حال سودمند و در آينده زيانبار است نيز از نظر اهل بينش بلای محض و به گمان نادانها نعمت است، مانند گرسنهای كه عسل زهرآلودی بيابد چنانچه نادان باشد آن را نعمت میشمارد و اگر بدان دانا باشد آن را بلايی خواهد شمرد كه به سوی او رو آورده است.
امّا آنچه که الآن زيانبار و در آينده نافع و سودمند است از ديدگاه خردمندان نعمت و از نظر نادانان بلاست مانند دارويی است كه مزهاش تلخ و چشيدن آن سخت است ليكن شفا بخش بيماريها و دردها و پديدآورنده صحّت و سلامتی است. اگر كودك نادان به آشاميدن آن وادار شود گمان میكند بلاست و خردمند آن را نعمت میشمارد و منّت دار كسی میشود كه آن را بدو هديه كند، و اسباب آن را برايش فراهم سازد.
به همين سبب مادر فرزندش را از حجامت باز میدارد و پدر او را بدان ترغيب میكند، زيرا پدر به سبب كمال عقل عاقبت را مینگرد و مادر به علّت كوتاهی فكر و محبّت زياد حال را در نظر میگيرد، و كودك به سبب نادانی ممنون مادر میشود نه پدر و با مادر انس میگيرد و او را نسبت به خود مهربان و پدر را دشمن میشمارد. ليكن اگر عاقل باشد میداند كه مادر در باطن دشمن و در ظاهر دوستدار اوست، زيرا منع او از حجامت كودك را به بيماريها و دردهايی میكشاند كه بسيار سختتر و دردناكتر از حجامت است. امّا دوست نادان بدتر از دشمن داناست، و هر انسانی دوست خويش است ليكن دوستی نادان و به همين سبب به خود آن میكند كه دشمن به او نمیكند.
- قسمت دوم
بدان اسباب دنيوی در هم است و خوب و بد آن به هم آميخته است و خيلی كم است كه خوب آن صافی و از بدی خالی باشد مانند مال و زن و فرزند و خويشاوند و جاه و مقام و ديگر وسايل. از اين رو اسباب دنيوی بر سه قسم است:
1 ـ آنچه سودش بيش از زيان آن است، مانند آنچه از مال و مقام و ديگر اسباب زندگی در حدّ كفاف میباشد.
2 ـ آنچه زيانش نسبت به اكثر افراد بيش از سود آن است، مانند داشتن مال زياد و مقام عالی.
3 ـ آنچه سود و زيان آن برابر است.
- قسمت سوّم
خوبيها از ديدگاهی ديگر سه گونه است:
1 ـ آنچه به ذات خود مؤثّر و مطلوب است نه برای چيزی ديگر.
2 ـ آنچه برای غير او مؤثّر و مطلوب است.
3 ـ آنچه برای ذات او و غير او مؤثّر و مطلوب است.
بنابر اين آنچه تنها به خاطر ذات او مطلوب است بیترديد خير و نعمت است و آنچه برای ذات او و غير او مطلوب است نيز نعمت است، ليكن نعمتی فروتر و پستتر. امّا آنچه مانند درهم و دينار جز به خاطر غير او مؤثّر و مطلوب نيست، آنها را از آن جهت كه دو جوهر و حقيقتاند نمیتوان نعمت دانست، بلكه از آن حيث كه دو وسيلهاند برای كسی كه مقصودی دارد و جز به وسيله آنها بدان دست نخواهد يافت نعمتاند. اگر مقصود او دانش و عبادت است و به اندازه كفاف كه ضروری زندگانی اوست نزد خود موجود دارد زر و كلوخ در پيش او برابر و وجود و عدم آنها در نظر او يكسان است، بلكه بسا وجود درهم و دينار او را از تفكّر و عبادت باز دارد كه در اين صورت آنها نسبت به او بلا میباشند نه نعمت.
- قسمت چهارم
آن که خوبيها به اعتبار ديگر نیز سه قسم است: لذيذ، نافع، خوب.
لذيذ آن است كه لذّت آن در حال درك شود نافع آن است كه در آينده سودبخش باشد و خوب آن است كه در همه احوال پسنديده و نيكوست.
بديها نيز به سه قسم منقسم میشود: زيانبار، زشت، دردآور.
هر يك از خوبيها و بديها نيز بر دو نوع است: مطلق، مقيّد.
نوع مطلق اين است كه اوصاف سهگانه مذكور در آن جمع باشد، فی المثل اگر از خوبيها مانند علم و حكمت است از نظر عالمان و حكيمان سه صفت لذيذ، نافع و خوب در آنها جمع است و اگر از بديها نظير جهل باشد سه صفت زيانبار، زشت و دردآور در آن گرد آمده است.
نوع مقيّد آن است كه برخی از اين صفات در آن موجود و برخی را فاقد باشد زيرا بسا امور سودمند كه دردآور است مانند قطع انگشت كسی كه دچار خوره شده و بريدن غدّه و عضو زايد از بدن.
همچنين بسا امور سودمند كه زشت است، مانند حماقت، چه آن در برخی احوال نافع است، از اين رو گفتهاند: آن را كه خرد نيست آسوده است، زيرا درباره عواقب كارها نمیانديشد و در حال راحت است تا آنگاه كه وقت مرگش فرا رسد.
و نيز بسا چيزی كه از جهتی سودمند و از جهت ديگر زيانبار است، مانند انداختن مال به دريا به هنگامی كه بيم غرق شدن باشد كه اين عمل از حيث اتلاف مال زيانبار و از جهت نجات جان سودمند است. آنچه سودمند است دو نوع است: يا برای رسيدن به سعادت آخرت ضروری است مانند ايمان و حسن خلق و مقصود ما از اين دو علم و عمل است چه هيچ چيزی نمیتواند جانشين آنها شود و يا ضروری نيست مانند سركنگبين در فرونشاندن صفرا كه ممكن است چيز ديگری جانشين آن شود.
- قسمت پنجم
بدان که نعمت عبارت است از هر چيز لذيذ و گوارا و لذّتها در مورد انسان از حيث آن كه بعضی از لذّتها به او اختصاص و در برخی با ديگر جانداران مشاركت دارد سه نوع است: عقلی، بدنی مشترك با بعضی حيوانات و بدنی مشترك با همه حيوانات:
نوع اول - لذتهای عقلی مانند لذّت علم و حكمت است كه چشم، گوش، بينی، شكم و فرج آن را احساس نمیكند و تنها دل از آن لذّت میبرد، زيرا دل اختصاص به صفتی دارد كه آن را عقل میگويند. اين لذّت از همه لذّتها كميابتر و از همه آنها شريفتر است.
اين كه كميابتر است برای آن است كه تنها دانشمند از دانش، و حکيم از حكمت لذّت میبرد و اهل علم و حكمت خيلی اندك و كسانی كه به رسوم و آداب آنان خودنمايی میكنند بسيار زيادند. امّا شرافت آن بر ديگر لذّتها برای اين است كه آن لذّتی است كه نه در دنيا زايل میشود و نه در آخرت و همراهی دايمی است كه ملامت نمیآورد. از خوردن چون سير شدند ملول میشوند، و از مقاربت به هنگامی فارغ میشوند احساس سنگينی میكنند در حالی كه تصوّر نمیرود از علم و حكمت هرگز ملول و سنگين شوند و كسی كه در به دست آوردن چيزی شريف و ارزشمند كه تا ابد پايدار میماند قدرت داشته باشد، چنانچه به چيزی پست و ناپايدار راضی و خشنود شود بی خرد و محروم و دچار بدبختی و ادبار میباشد.
كمتر چيزی كه در اين باره میتوان گفت اين است كه علم و حكمت بر خلاف مال نيازی به ياور و نگهبان ندارد، چه دانش تو را پاسداری میكند و تو مال را پاسداری میكنی. دانش با انفاق فزونی میگيرد، و مال با انفاق كاهش میيابد. مال به دزدی میرود و حكومت آن را مصادره میكند، دانش در دسترس دزدان قرار نمیگيرد و دست شاهان برای مصادره به آن نمیرسد. دانشمند همواره در آسايش و امنيّت به سر میبرد و صاحب مال و جاه هميشه در اندوه و بيم میباشد. بنابر اين دانش همواره و در همه احوال سودمند، لذّتبخش و خوب است و مال گاهی انسان را به نابودی و زمانی ديگر به نجات و رستگاری میكشاند. از اين رو خداوند متعال مال را در چند جا از قرآن نكوهش كرده اگر چه در چند آيه آن را خير ناميده است.
كسانی كه لذّت علم و حكمت را در نمیيابند سه دستهاند:
1 ـ كسی كه درون او مانند كودك هنوز زنده و بيدار نشده است.
2 ـ آن كه دلش پس از زنده شده به سبب پيروی از شهوتها مرده است.
3 ـ كسی كه دلش بر اثر پيروی از شهوات بيمار شده است.
قول حقّ تعالی كه: ﴿في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ اشاره به بيماری دلها بر اثر فقدان خردهاست و گفتار او كه: ﴿لِيُنْذِرَ من كانَ حَيًّا﴾، اشاره به كسی است كه حيات باطنی او نمرده است، و هر زندهتن مرده دل در نزد خداوند در شمار مردگان است هر چند در نظر نادانها از زندگان باشد. از اين رو شهيدان در نزد پروردگار زندگانند و روزی میخورند اگر چه بدنهای آنها مرده است.
نوع دوم ـ لذّتی كه در آن انسان با برخی حيوانات مشاركت دارد مانند لذّت رياست و سلطه و غلبه در شير و پلنگ و برخی ديگر از حيوانات موجود است.
نوع سوم ـ لذّتی كه انسان با همه حيوانات در آن مشاركت دارد مانند لذّت شكم و فرج، و اين از همه لذّتهای ديگر بيشتر وجود دارد، در حالی كه از همه آنها پستتر است. به همين سبب همه جنبندهها حتّی كرمها و حشرات در آن شريكند. در اين مقام دلها چهار گونهاند:
1 ـ دلی كه جز خدا را دوست نمیدارد و جز به او و مزيد معرفت نسبت به او و تفكّر در او آرامش نمیيابد.
2 ـ دلی كه لذّت معرفت خداوند را نمیشناسد و معنای انس را او را نمیداند و لذّت او تنها در احراز جاه و مقام و رياست و مال و ديگر شهوات است.
3 ـ دلی كه در غالب حالات انس با خدا دارد، و از معرفت و تفكّر درباره او لذّت میبرد، ليكن در برخی احوال به خويهای بشری باز میگردد.
4 ـ دلی كه در اكثر حالات متلذّذ به صفات بشری است و در برخی احوال لذّت علم و معرفت به او دست میدهد.
امّا اوّلی اگر وجود آن ممكن باشد دست يافتن به آن بسيار بعيد خواهد بود. امّا دومی جهان از آنها لبريز است و سوّمی و چهارمی هم موجودند، ليكن وجود آنها بسيار كمياب و نادر است و جز به اين صورت نمیتوان آنها را تصوّر كرد و با وجود کميابي از حيث قلّت و كثرت متفاوتند. كثرت آنها در دورانهای نزديك به زمان پيامبران: است و هر اندازه بر فاصله و دوری از آن دوران افزوده گردد از تعداد اين دلها كاسته میشود تا آنگاه كه قيامت فرا رسد ﴿لِيَقْضِيَ الله أَمْراً كانَ مَفْعُولًا﴾.
به همين گونه عالم ملك و شهود شبيه عالم غيب و ملكوت است. برخی از مردم كه برای آنها آسان است چشم عبرت باز كنند به چيزی از عالم ملك نمینگرند جز اين كه آن را بيانگر عالم ملكوت میبينند و اين نگرش «عبرت» گفته میشود و مردم بدان مأمورند چنان كه فرموده است: ﴿فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ﴾. برخی ديگر چشم بصيرتشان كور است و عبرت نمیگيرند، از اين رو در عالم ملك و شهود محبوس میمانند امّا به زودی درهای جهنّم به روی زندان آنها باز میشود. اين زندان پر از آتش است و از جمله كارهای اين آتش آن است كه بر دلها وارد میشود جز اين كه اكنون ميان آن و درك سوزش آن حايلی قرار داده شده است و چون با مرگ اين حايل برداشته شود سوزش آن احساس خواهد شد.
- قسمت ششم
نعمتی كه مشتمل بر همه انواع نعمتهاست.
بدان نعمتها دو قسم است:
1 ـ نعمتی كه به ذات خود مطلوب است.
2 ـ نعمتی كه برای مقصود ديگری مطلوب است.
مقصودی كه غايت و نهايت است سعادت آخرت است و حاصل آن به چهار امر بازگشت دارد: بقايی كه فنايی برای آن نيست، سروری كه غمی در آن نيست، دانشی كه جهلی در آن نيست و غنايی كه با آن فقری نيست. نعمت حقيقی همين است، از اين رو پيامبر خدا6 فرموده است: «زندگانی جز زندگی آخرت نيست.» در حجّهٔالوداع مردی گفت:
خداوندا ما از تو نعمت كامل را میخواهيم، پيامبر6 به او فرمود: «آيا میدانی نعمت كامل چيست؟» عرض كرد: نه، فرمود: «نعمت كامل دخول در بهشت است.»