خداشناسی فطری هر آدمی است؛ یعنی هر آدمی به مقتضای خلقت و ساختمان اصلی روحی خود، خدا را میشناسد، بدون این که به اکتساب و تحصیل علوم مقدماتی نیازی داشته باشد. غریزه خداخواهی و خداجویی نوعی جاذبۀ معنوی میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلی و کمال مطلق از طرف دیگر است و انسان بدون این که خود بداند، تحت تأثیر این نیروی مرموز قرار دارد. گویی غیر این «من»، یک «من» دیگر نیز در وجود او مستتر است که از خود، نوا و آوازی دارد.
نقطه اصلیای که راه اهل عرفان را از راه فلاسفه جدا میکند، همین مسئله است. از آنجا که عرفا به نیروی عشق فطری، ایمان و اعتقاد دارند، در تقویت این نیرو میکوشند و معتقدند که باید کانون احساسات عالی الهیِ را تقویت کرد و موانع رشد و توسعه آن را از میان برد و به اصطلاح باید قلب را تصفیه کرد و آنگاه با مرکب نیرومند و راهوار و سبکبال عشق، به سوی خدا پرواز نمود. فلاسفه و متکلمین از راه عقل و فکر و استدلال میخواهند گمشده و مطلوب خود را کشف کنند، اما عارف میخواهد پرواز کند و نزدیک شود؛ فیلسوف میخواهد سر به جیب تفکر فرو ببرد و بیندیشد، عارف میخواهد ببیند، و فیلسوف میخواهد بداند.
عبادات در شرع مقدس برای پرورش این حس است. و یکی از فلسفههای عبادات همین است. امروزه دانشمندان زیادی هستند که به وجود چنین احساس و شور و عشق و جنبش در عمق روح آدمی، که او را به خدای لایزال پیوند میدهد، ایمان دارند.[1]
در قرآن مجید و آثار قطعی پیشوایان بزرگ اسلام دلایل زیادی وجود دارد که مسئله فطری بودن دین و توجه به خدا، سخت مورد توجه بوده است؛ به عنوان مثال یکی از آیاتی که بر فطری بودن دین دلالت میکند، این آیه شریفه است که میفرماید: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهٰا﴾؛ [2] «(پس تو ای رسول) مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور و پیوسته از طریقۀ دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است، پیروی کن.»
[1] . اصول فلسفه و روش رئالیسم، محمدحسین طباطبایی، ج 5، ص 68 ـ 74؛ شرح منظومه، مرتضی مطهری،
ص 307 و 603.
[2] . روم / 30.