در اینجا یک سؤال مطرح است و آن این است که شناخت خداوند چقدر امکان دارد؟
برای پاسخ گویی به این سؤال، در بدو امر باید ابزار شناخت معرفی شود.
ابزار شناخت عبارتند از: حس، عقل و قلب.
حواس ظاهری، که صرفاً با عوارض و ظواهر اشیا سر و کار دارند و به عمق آنها نفوذ نمیکنند و بهرغم گستردگی و کثرت معرفتهایی که به انسان میدهند، از نظر زمانی و مکانی محدودند.
عقل، نیروی ویژهای است که اساسیترین کار آن، درک مفاهیم کلی
است و به این معنا، شئون و نقشهای بسیاری دارد که از جمله کارهای او استدلال است.
اما ابزار شناخت، منحصر در این دو نبوده و انسان میتواند از راه دل و قلب به معارف عظیمی دست یابد و آنچه دیگران با استدلال بدان میرسند، شهود کند. عرفا در پی شناخت خدا از این طریقاند.[1]
به لحاظ دیگر، معرفت، یا حصولی است و یا حضوری و شهودی.
شناخت حصولی، از راه مفاهیم ذهنی با توجه به استدلالات عقلی و فلسفی به دست میآید و معرفت حضوری، معرفتی است بدون واسطه قرار گرفتن معنا، مفهوم و صورت ذهنی که واقعیت معلوم نزد درککننده حاضر است. معرفت حضوری (از قبیل معرفتهای عرفانی و شهودی) است که واقعیت خارجی شیء مورد شهود قرار میگیرد.
البته در شناخت حصولی (عقلی) از مقدمات حسی و تجربی هم میتوان بهره برد؛ مثلاً از طریق تفکر در نشانههای خدا یا نظم موجود درجهان به شناختی از خدا رسید که از اقامهی براهین سادهای به دست خواهد آمد؛ ولی در مواردی که انسان بخواهد به شناخت بیشتری دست یابد، لازم است که از مقدمات عقلی محض کمک بجوید.
و اما شناخت حضوری، سهگونه متصور است:
أ. علم حضوری علت به معلول؛
ب. علم حضوری شیء مجرد به ذات خودش؛
ج. علم حضوری معلول به علت.
علم حضوری موجودات، نسبت به خداوند تعالی از دو قسم اول نیست و از نوع سوم است و انسان به مقدار قصور و محدودیتی که دارد از ادراک خدا محروم میباشد و به رغم این که آن ذات مقدس به همه نزدیک است، اما دیگران به خاطر این که تا چه مقدار با قصور و محدودیت همراه هستند، در مراتبی مختلف از قرب و بعد نسبت به او قرار دارند.
محقق طوسی; در مراتب شناخت، مثال خوبی دارند و میفرمایند: مراتب شناخت خدا مانند مراتب شناخت آتش است که پایینترین مرتبه علم درباره آتش، شنیدن اوصاف آتش از کسی، مرتبهی دوم، علم از راه دود آتش، مرتبهی سوم، احساس حرارت و نور آتش و آخرین مرتبه، سوختن و خاکستر شدن در آتش است.[2]
نکتهای که تذکر آن در اینجا ضروری به نظر میرسد، این است که در بحث شناخت به لحاظ متعلَّق، گاهی سخن از اثبات وجود خداست و گاهی پیرامون خصوصیات وجودی او، و در هر دو صورت، انسان، هم میتواند از اندیشه کمک بجوید و هم از دل، هم به سراغ علم حصولی برود که بفهمد و هم به سراغ علم حضوری که ببیند، اولی را «برهان» گویند و دومی را «عرفان»؛ البته راهی که در برهان فلسفی متداول است، به ارزشمندی یافتههای عرفان نیست.
[1] . گر چه بر اساس نقل هم میتوان به شناخت رسید اما قبلاً باید اعتبار آن ثابت شده باشد و بعد از اثبات، و این که سخن از معصومین: صادر شده، میتواند مقیاسی برای صحت و سقم یافتههای عقل و قلب، باشد.
[2] . به نقل از: حسن زاده آملی، لقاء الله، ص 26 ـ 27.