تاریخ بشر نشان میدهد که هرگاه قدرتهای حاکم میخواهند جامعهای را تحت سلطه خود قرار دهند و آن را استثمار کنند، تلاش میکنند تا روح جامعه را فاسد کنند و برای این منظور شهوترانی را ترویج میکنند و آنها را به آن ترغیب میکنند. نمونه عبرتانگیزی از این شیوه کثیف، فاجعهای بود که در اسپانیای مسلمان ـ که یکی از سرچشمههای رنسانس به حساب میآمد و از پیشرفتهترین تمدنهای اروپا محسوب میشد ـ برای مسلمانان اتفاق افتاد.
مسیحیان برای خارج کردن اسپانیا از چنگ مسلمانان، از راه فاسد کردن روحیه و اخلاق جوانان مسلمان وارد عمل شدند. تا آنجا که توانستند وسائل لهو و لعب و شهوترانی را به سهولت در اختیار مسلمانان قرار دادند و در این کار تا آنجا پیش رفتند که حتی سرداران و مقامات دولتی را نیز فریفتند و آنان را آلوده ساختند و به این ترتیب توانستند عزم و اراده و نیرو و شجاعت و ایمان و پاکی روح مسلمین را از میان بردارند و آنها را به آدمهایی زبون و ضعیف و شهوتران و شرابخواره و زنباره مبدل کنند. و پر واضح است که غلبه و پیروزی بر چنین مردمی کار دشواری نیست.
مسیحیان به انتقام حکومت 300 ـ 400 ساله مسلمانان آن چنان انتقامی از آنان گرفتند که تاریخ نیز از بازگوکردن آن جنایات شرمسار است. همان مسیحیانی که بر حسب تعلیمات حضرت مسیح موظفند؛ وقتی سیلی به سمت راست صورتشان میخورد، سمت چپ صورت خود را پیش بیاورند، در اندلس از کشتگان مسلمان دریای خون به راه انداختند و روی چنگیز را سفید کردند. البته شکست مسلمانان نتیجه دون همتی و فساد روح خود آنان بود و مکافات عمل نکردن به قرآن و دستورات آن.
در زمان ما نیز استعمار هرجا که پا میگذارد، تکیه روی همان موضوعی میکند که قرآن دربارهاش هشدار داده است؛ یعنی میکوشد تا دلها را فاسد کند. دل که فاسد شد، دیگر نه تنها از عقل کاری نمیآید، بلکه خود تبدیل به زنجیر بزرگتری بر دست و پای انسان میشود. این است که میبینیم استعمارگران و استثمارکنندگان، از راه اندازی مدرسه و دانشگاه بیم ندارند و حتی خود در تأسیس آن اقدام میکنند، اما از سوی دیگر با تمام قوا میکوشند تا قلب و روح دانشجو و دانشآموز را فاسد و تباه کنند. آنها از این حقیقت به خوبی آگاهند که قلب و روح مریض و بیمار هیچ کاری نمیتواند صورت دهد و به هر پستی و بهرهکشی و استثمار تن میدهد.
قرآن به تعالی و پاکی روح جامعه اهمیت زیادی میدهد. در آیه شریفهای میفرماید:
﴿وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإ ثمِ وَ الْعُدْوانِ﴾.[1]
با یکدیگر همکاری و تعاون و فعالیت مشترک داشته باشید در زمینه نیکیها و پاکیها؛ یعنی اولًا دنبال کار خیر و نیک باشید و گرد پلیدی و زشتی نگردید و ثانیاً کار نیکو را دستهجمعی و گروهی انجام دهید نه به صورت انفرادی و تنها.
در مورد دل، دو سه نکته هم از زبان پیامبر و ائمه برایتان نقل میکنم، تا حسن ختامی برای این مطلب باشد. در کتب سیره نوشتهاند: روزی مردی به خدمت رسول اکرم6 آمد و عرض کرد سؤالی دارم. پیامبر6 فرمودند: آیا میخواهی پاسخت را بشنوی؟ عرض کرد بفرمایید. پیامبر6 فرمود: آمدهای از من معنای برّ و نیکی، و اثم و زشتی را سؤال کنی؟ جواب داد آری سؤال من همین است. پیامبر سه انگشت خود را جمع کرد و آرام بر سینه مرد زد و فرمود: این فتوا را از قلبت بپرس، و بعد اضافه کرد: این دل انسان طوری ساخته شده است که پیوندی دارد با نیکیها؛ با نیکیها آرام میگیرد ولی بدیها و زشتیها آن را مضطرب و ناراحت میکند. درست همانگونه که بدن انسان اگر چیزی که با آن تجانس ندارد واردش شود نظم آن را بهم میزند و کار ارگانهای مختلف آن را مختل میسازد، روح انسان نیز به واسطه اعمال ناشایست دچار اختلال و ناراحتی میشود. آنچه که در میان ما «عذاب وجدان» نامیده میشود ناشی از همین عدم تجانس روح است با زشتکاری و تباهی.[2]
نظر واقعبینانه را از قلبت بپرس اگرچه صاحبنظران به خلافش نظر بدهند.
پیامبر بر این نکته انگشت میگذارد که اگر انسان جوینده حقیقت باشد و برای کشف حقیقت خود را بیطرف و خالص بکند، در این صورت قلب او هرگز به او خیانت نخواهد کرد و او را در مسیر صحیح هدایت خواهد کرد. اساساً انسان تا زمانی که جوینده راستین حق و حقیقت است و در جاده حق گام برمیدارد هر چه که به او برسد حق و حقیقت است. و البته این نکته ظریفی است که اغلب باعث اشتباه میشود. آنجا که انسان به گمراهی کشیده میشود دلیلش این است که از ابتدا جهت گیری خاصی داشته و جویای حقیقت خالص نبوده است.
و در جای دیگر از پیامبر6 درباره معنای ایمان میپرسند. پیامبر6 میفرماید: آن که هرگاه کار زشتی انجام میدهد دچار ناراحتی و پشیمانی میشود و هرگاه کار شایستهای انجام میدهد خوشحال و شاد میگردد، او از ایمان بهرهمند است.[3]
از حضرت امام صادق7 نقل میکنند که فرمود: مؤمن وقتی از گرفتاری تعلق به دنیا آزاد شد حلاوت دوستی خدا را در قلب خود احساس میکند و در این هنگام گویی دیگر زمین برایش کوچک میشود و با تمام وجود میخواهد که از این عالم ماده رها شود و بیرون برود.[4] و این واقعیتی است که اولیاء اللَّه و مردان خدا با زندگی خود درستی آن را به اثبات رساندهاند.
در تاریخ زندگی پیامبر6 نوشتهاند روزی بعد از نماز صبح به سراغ اصحاب صُفّه رفت. اینان مردمی فقیر بودند که از مال دنیا هیچ نداشتند و در مدینه در کنار مسجد پیامبر روزگار میگذرانیدند. پیغمبر چشمش به یکی از آنها افتاد، دید که رنجور و نزار است و چشمهایش در کاسه سرش فرو رفته است. پرسید حالت چطور است؟
جواب داد: در حالی صبح کردهام که اهل یقین شدهام. پیامبر فرمود: ادعای بزرگی میکنی، علامت آن چیست؟ گفت: علامت یقین من این است که شبها خواب از من گرفته شده و روزها همواره در روزه بسر میبرم و شب تا به صبح بیتاب عبادتم.
پیامبر فرمود: کافی نیست، بیشتر بگو. او هم شروع کرد به گفتن سایر علائم. عرض کرد: یا رسول اللَّه! من الآن در حالتی هستم که گویی اهل بهشت و اهل جهنم را میبینم و صدایشان را میشنوم. اگر به من اجازه دهی باطن یک یک اصحاب تو را بگویم. پیامبر6 فرمود: سکوت، سکوت، بیشتر نگو. اما بگو چه آرزویی داری؟ عرض کرد: آرزوی جهاد در راه خدا. [5]
قرآن میگوید صیقل زدن دل، انسان را به چنان مقامی میرساند که به قول امیرالمؤمنین7 اگر پرده از جلو او برداشته شود چیزی بر یقینش افزوده نمیگردد. آنچه که قرآن در تعلیماتش مدّ نظر دارد، پرورش انسانهایی است که هم از سلاح علم و عقل بهرهمندند و هم از اسلحه دل و قلب و این هر دو را با بهترین شیوه و عالیترین کیفیت در راه حق به کار میگیرند، انسانهایی که نمونههای زنده و مجسمش امامان ما و شاگردان شایسته و راستین آنها هستند.[6]
[1] . سوره مائده، آیه 2.
[2] . آشنایی با قرآن 1 و 2 ، ص 62 تا 68.
[3] . همان.
[4] . در کتاب سیری در نهجالبلاغه توضیح دادهام که اسلام میان علاقه به دنیا و تعلق و وابستگی به آنفرق میگذارد.
[5] . اصول كافی ، ج 3 ، ص 89 (با تجمه و شرح سید جواد مصطفوی).
[6] . شرح اسماء الحسنی، ج 1 ، ص 190 ، شبهای پیشاور ، ص 474.