borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد ششم»
شرح و تفسیر: نه وصف مهم دیگر

امام7 در این بخش از خطبه نخست به بیان نه وصف دیگر از اوصاف برجسته پرهیزگاران می‌پردازد و می‌فرماید: «او را می‌بینی که آرزویش نزدیک، لغزشش کم، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراکش اندک، امورش آسان، دینش محفوظ، شهوت سرکشش مرده، و خشمش فرو خورده شده است».[1]

در این عبارت، امام نخست از کوتاهی آرزوها سخن می‌گوید، زیرا آرزوهای دور و دراز ـ همان گونه که در روایات وارد شده ـ سبب فراموشی آخرت می‌گردد و نسیان آخرت، بلای بزرگی است که سرچشمه انواع گناهان و خطاهاست.

درست است که وجود امید و آرزو در انسان، انگیزه حرکت و فعالیت است، همان گونه که در حدیث نبوی آمده است: «امید و آرزو مایه رحمت است برای امت من و اگر نبود، هیچ مادری فرزندش را شیر نمی‌‌داد و هیچ باغبانی درختی نمی‌‌نشاند».[2]

ولی هرگاه از حد بگذرد و به صورت آرزوهای دور و دراز درآید تمام نیروها و افکار انسان را مجذوب دنیا می‌کند و همه چیز به فراموشی سپرده می‌شود و حتی انسان با چنین حالتی از دنیای خود نیز بهره نمی‌‌برد.

اما کم بودن لغزش‌های پرهیزگاران به جهت آن است که خود را از صحنه‌‌های گناه دور می‌دارند و پیوسته به یاد خدا هستند.

و خشوع قلب آنان نتیجه معرفت آنها نسبت به خداست، چون هر قدر انسان عظمت معبود را بیشتر درک کند در برابر او خاضع تر می‌شود.

قانع بودن پرهیزگاران نتیجه بینش آنها به مواهب مادی و زرق و برق دنیاست. و چون آن را ناپایدار و فانی می‌بینند خود را برای وصول به آن به خطر نمی‌‌افکند و به مقدار لازم قناعت می‌کنند.

اندک بودن خوراک آنها بدین جهت است که می‌دانند پرخوری، علاوه بر اینکه سبب انواع بیماری‌هاست، حال عبادت و راز و نیاز با خدا را از بین می‌برد. افزون بر این، آنها را از یاد مستمندان غافل می‌سازد. در حدیثی در غررالحکم از کلمات مولا می‌خوانیم: «کسی که میانه روی در خوردن را پیشه کند، سلامتی او افزون و فکرش به صلاح و درستی می‌گراید».

جمله «سَهْلاً أَمْرُهُ» اشاره به این است که هم در مورد کارهای شخصی خود آسان می‌گیرد و هم در برابر مردم سهل المؤونه است. حالی که آسان گیران هم در زندگی شخصی راحتند و هم در روابطشان با سایر مردم.

تعبیر به «حَرِیزاً دِینُهُ» اشاره به این است که او بیش از هر چیز به حفظ ایمان و عقیده و اصول مکتب خود اهمیّت می‌دهد و آن را در برابر مال و مقام و شهوت، قربانی نمی‌‌کنند. جمله «مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ» به این معنا نیست که آنها خالی از هرگونه شهواتی هستند، بلکه شهوت آنها در کنترل عقل و ایمانشان است.

و اما جمله «مَکْظُوماً غَیْظُهُ» بعد از صفات گذشته، اشاره به این است که حفظ دین و انجام مسئولیت‌ها، گاه سبب عکس العمل‌های ناروایی از سوی جاهلان می‌شود که آتش خشم را در دل پرهیزگاران بر می‌افروزد؛ ولی آنها بر نفس خویش مسلّطند و خشم خود را فرو می‌برند.

سپس امام7 در ادامه سخن به چهار وصف دیگر از اوصاف برجسته پرهیزگاران اشاره کرده، می‌فرماید: «(مردم) به خیر او امیدوار و از شرّش درامانند، اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب می‌شود و اگر در میان ذاکران باشد در زمره غافلان نوشته نمی‌شود».

در حدیثی از پیامبر اکرم6 می‌خوانیم که فرمود: «آیا به شما خبر دهم چرا مؤمن، مؤمن نامیده شده؟ به سبب این که مردم را بر جان و مالشان امان بخشیده. آیا به شما خبر دهم چه کسی مسلمان است؟ کسی که مردم از دست و زبانش در سلامت باشند».[3]

هرگاه مؤمنان و مسلمانان عادی باید چنین باشند، پرهیزگاران که نخبگان مؤمنان و مسلمانان‌‌اند به طور مسلم چنین خواهند بود؛ آنها منبع خیرات و برکات و همه مردم از شر آنان در امانند.

در حدیث دیگری از پیامبر اکرم6 می‌خوانیم: «مؤمن همچون زنبور عسل است (سر تا پا مفید است) اگر با او رفیق بشوی به تو سود می‌رساند و اگر مشورت کنی به تو منفعت می‌بخشد و اگر با او هم نشین گردی برای تو سودمند است و همه کار او منفعت است، همان گونه که زنبور عسل همه چیزش دارای منفعت است».[4]

بعضی از دانشمندان گفته‌اند: تشبیه مؤمن به زنبور عسل می‌تواند به جهت هوشیاری فوق العاده، و منافع گسترده، سعی و کوشش فراوان، پرهیز از مناطق آلوده، استفاده از غذای پاک و بهره گرفتن از دسترنج خود باشد.[5] اضافه بر این زنبور عسل هم شهدی را که تولید می‌کند بسیار پرفائده است و هم انباری را که از موم می‌سازد کارآیی بسیار دارد و هم با گردش روی گل‌ها سبب گردافشانی و باروری انواع گیاهان می‌شود و حتی نیش او نیز که وسیله‌ای دفاعی در برابر دشمن است برای درمان بعضی از بیماری‌ها مفید است.

واژه خیر و شر مفهوم بسیار گسترده‌ای دارد که همه نیکی‌های مادّی و معنوی و همه شرور مادی و معنوی را شامل می‌شود.

جمله «إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ...» اشاره به این است که او در میان افراد غافل و بی خبر، هم رنگ جماعت نمی‌شود و همچنان به یاد خدا و روز قیامت مشغول است و در میان ذاکران از جمع آنها عقب نمی‌‌ماند و غفلت دامن او را نخواهد گرفت.

سپس امام7 اشاره به سه وصف مهم دیگر که از کرامات پرهیزگاران است کرده، می‌فرماید: «کسی را که به او ستم کرده (و پشیمان است) می‌بخشد و به آن کس که محرومش ساخته عطا می‌کند و به کسی که پیوندش را با وی قطع کرده است، می‌پیوندد».

گاه انسان در برابر بدی‌های دیگران مقابله به مثل می‌کند که غالباً زاییده خوی انتقام جویی است؛ ولی گاه مقابله به ضدّ می‌کند که این روش اولیاء الله و پرهیزگاران است؛ از ظلم ظالمان می‌گذرد در حالی که قدرت انتقام جویی دارد و این نوعی شجاعت است و چون از موضع قدرت انجام می‌شود، تسلیم در برابر ظلم نیست و در برابر کسانی که او را هنگامی محروم ساخته‌اند، عکس العملش بخشش به هنگام نیاز آن‌هاست که این دلیل بر سخاوت است. با آنهایی که از وی قهر کرده‌اند آشتی می‌کند و آنها را مشمول کمک‌‌های خود می‌سازد و این هم شجاعت است و هم سخاوت.

قرآن مجید نیز این دستور را به طور عام و گسترده به ما داده است؛ خطاب به پیامبر می‌فرماید: «بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)».[6]

آن‌گاه امام7 شش وصف برجسته دیگر پرهیزگاران را در عبارتی بسیار کوتاه و پرمعنا بیان کرده، می‌فرماید: «سخن زشت و خشونت آمیز از او دور است، گفتارش نرم و ملایم، منکرات از او غایب، و معروف و کارهای شایسته او حاضر و آشکار، نیکی‌اش روی آورده و شرّش پشت کرده است».[7]

این اوصاف ششگانه که دو به دو در مقابل هم قرار گرفته‌اند و یکدیگر را تفسیر می‌کنند، اشاره به برخوردهای اجتماعی پرهیزگاران است.

دو جمله «بَعِیداً فُحْشُهُ، لَیِّناً قَوْلُهُ» اشاره به این است که برخورد آنان با همه مردم با زبان خوب و تعبیرات محبّت آمیز است و خشونت در گفتار و سخنان زشت از آنها دور است. نه تنها چنین سخنانی نمی‌‌گویند، بلکه با آنها فاصله زیادی دارند.

در حدیثی از امام صادق7 در برابر این سؤال که حدّ حسن خلق چیست؟ آمده است: «حد حسن خلق این است که نرمخو باشی و سخنت را پاک و پاکیزه کنی و برادرت را با چهره گشاده ملاقات نمایی».[8]

«غایب بودن منکر» اشاره به معدوم بودن آن است؛ یعنی منکری از آنها سر نمی‌‌زند که در برابر مردم خود را نشان دهد.

این احتمال نیز وجود دارد که اگر لغزشی از آنان سر زند، حداقل لغزش آشکاری نیست تا جامعه را آلوده سازد.

«معروف» از ماده عرفان به معنای شناخت است اشاره به همه خوبی‌هاست که عقل و وجدان و شرع آن را می‌شناسد و با آن بیگانه نیست.

منظور از «اقبال خیر و ادبار شرّ» آن است که آنها در انجام نیکی‌ها پیوسته رو به پیش می‌روند و اگر بدی‌هایی در گذشته داشته‌اند، همواره از آن فاصله می‌گیرند.

سپس امام7 سه وصف دیگر از اوصاف حمیده آنها را بیان می‌دارد و می‌فرماید: «در برابر حوادث سخت، استوار، و در حوادث ناگوار، شکیبا و به هنگام فراوانی نعمت شکرگزار است».[9]

«زلازل» در اصل به معنای زلزله‌هاست؛ ولی در اینجا رویدادهای سخت و فتنه‌‌های بزرگی مراد است که دل‌ها را تکان می‌دهد. پرهیزکاران در برابر این گونه حوادث، روحیه خود را از دست نمی‌‌دهند و مانند کوه در برابر این طوفان‌ها ایستادگی به خرج می‌دهند و این نشان می‌دهد که پرهیزکاری به معنای کناره گیری از اجتماع و عافیت طلبی نیست، بلکه پرهیزکاران واقعی کسانی هستند که در مقابل حوادث سخت، سینه سپر می‌کنند و با شجاعت برای نجات خود و جامعه در حل مشکلات می‌کوشند.

صبر در حوادث ناگوار، یکی از شاخه‌‌های صبر است. پرهیزکاران در این میدان هم سربلند و پر استقامتند، زیرا بی تابی در برابر مصائب و مشکلات از یک سو انسان را به گناه و سخنان نادرست می‌کشاند و از سوی دیگر راه پیدا کردن حل مشکل را به روی انسان می‌بندد.

شکرگزاری آنها، به هنگام فزونی نعمت، ناشی از تواضع آنان در برابر خدا و خلق است؛ نه همچون مغروران متکبّر که وقتی به مال و مقام و ثروتی می‌رسند همه چیز را فراموش کرده، سرکشی را در برابر خالق و مخلوق آغاز می‌کنند.

سپس امام7 به سه وصف دیگر از این اوصاف فضیلت اشاره کرده، می‌فرماید: «به کسی که او با وی دشمنی دارد ستم نمی‌‌کند، و به سبب دوستی با کسی مرتکب گناه نمی‌شود، و پیش از آنکه شاهدی بر ضدّش اقامه شود اعتراف به حق می‌کند».[10]

این سه وصف، همه ناشی از روح حق طلبی و عدالت خواهی پرهیزگاران است. عادل کسی است که نه حق دشمنش را از او دریغ دارد، همان گونه که قرآن مجید می‌گوید: «دشمنی با گروهی سبب نشود که عدالت را درباره آنان اجرا نکنید».[11]

و نه به دوستانش بیش از آنکه حق دارند بدهد و سبب تضییع حق دیگران شود، همان گونه که قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «هنگامی که سخنی می‌گویید عدالت را رعایت کنید، هر چند درباره بستگان نزدیک شما باشد».[12]

آری، پرهیزگاران واقعی آنهایی هستند که نه دوستی‌ها و نه دشمنی‌ها هیچ یک آنها را از مرز حق و عدالت دور نمی‌کند و برای ادای حقوق نیاز به دادگاه و دادستانی ندارند.

پیامبر اکرم6 در حدیثی می‌فرماید: «باتقواترین مردم کسی است که حق را بگوید چه به نفع او باشد یا به زیان او».[13]

در ادامه این سخن، امام7 به هفت وصف برجسته دیگر از صفات پارسایان در عباراتی هماهنگ اشاره کرده، می‌فرماید: «آنچه حفظش را به او سپرده‌اند تباه نمی‌‌سازد. و آنچه را به او تذکّر داده‌اند، فراموش نمی‌‌کند. مردم را با نام‌های زشت نمی‌‌خواند. و به همسایگان زیان نمی‌‌رساند. مصیبت زده را شماتت نمی‌‌کند. در امور باطل وارد نمی‌شود. و از دائره حق بیرون نمی‌‌رود».[14]

جمله «لَا يُضِيعُ مَا اسْتُحْفِظَ» مفهوم وسیعی دارد که همه امانت‌های الهی و مردمی را شامل می‌شود. از جمله نماز و همچنین امانت‌های دیگری؛ مانند قرآن مجید و احکام اسلام، فرزندانی که خدا به آنها داده و امانت‌های مختلفی که مردم به آنها می‌سپارند برای حفظ آنها سخت می‌کوشند و هرگز به سبب سهل انگاری و غفلت و کوتاهی، آنها را تباه نمی‌‌کنند.

جمله «لاَ یَنْسَی مَا ذُکِّرَ» اشاره به همه تذکّرات و یادآوری‌‌های مفیدی است که از سوی خداوند و اولیاء الله و معلّمان راستین و دوستان بیدار نسبت به آنها شده است؛ آری آنها افراد فراموش‌کاری نیستند که درس‌‌های هدایت را نادیده بگیرند و به آن پای بند نباشند و هر گاه وسوسه‌‌های شیطان به سراغ آنها بیاید بی فاصله به یاد خدا و اندرزهای اندرزگویان با ایمان می‌افتند و به راه باز می‌گردند. قرآن مجید می‌گوید: «پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‌‌های شیطان می‌شوند به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می‌افتند، ناگهان بیدار می‌شوند».[15]

جمله «وَ لَا يُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ» اشاره به همان چیزی است که در قرآن مجید آمده، می‌فرماید: «یکدیگر را با لقب‌‌های زشت و ناپسند خطاب نکنید».[16] زیرا ذکر این گونه القاب، آتش کینه و عداوت را در دل‌ها بر می‌انگیزد و طرف مقابل را به عکس العمل وا می‌دارد و فضای جامعه را مسموم می‌کند و شخصیت افراد را در هم می‌شکند.

آزار نرساندن به همسایگان و شماتت نکردن مصیبت زدگان که به دنبال مسئله دادن لقب‌های زشت آمده، اشاره به رعایت حقوق اجتماعی و احترام انسان‌ها در همه جوانب است. قرآن مجید و پیامبر اکرم و ائمه معصومین: بارها سفارش رعایت حقوق همسایگان را کرده‌اند، تا آنجا که در سخنی دیگری از امیرمؤمنان علی7 می‌‌خوانیم که فرمود: «خدا را خدا را در مورد همسایگانتان فراموش نکنید، زیرا پیامبر اکرم پیوسته سفارش آن‌ها را می‌کرد تا آنجا که ما گمان بردیم آنها را در زمره وارثان قرار خواهد داد».[17]

از سوی دیگر می‌دانیم مصیبت زده، همچون انسان مجروحی است که نیاز مبرم به تسلیت دارد و شماتت مانند نمک پاشیدن بر زخم اوست، و هیچ انسان باوجدانی چنین اجازه‌ای را به خود نمی‌دهد که بر زخم کسی نمک بپاشد. در حدیثی از امام صادق7 می‌‌خوانیم: «کسی که برادر مسلمانش را در برابر مصیبتی که به او وارد شده شماتت کند از دنیا بیرون نمی‌‌رود مگر اینکه خود به همان مصیبت گرفتار می‌شود».[18]

آخرین اوصاف در جمله‌‌های بالا عدم ورود پرهیزگاران در باطل و عدم خروج از دائره حق است، که مفهوم وسیعی دارد، و به مقتضای آن شخص پرهیزگار، در افکار باطل، رفتار باطل و گفتار باطل وارد نمی‌شود و در همه چیز و همه جا و نسبت به هر کس و هر کار، تابع حق است و مطلقاً از حق عدول نخواهد کرد.

سپس امام7 در ادامه همین اوصاف به سه وصف دیگر در عبارتی هماهنگ اشاره می‌کند و می‌فرماید: «هر گاه سکوت کند سکوتش وی را غمگین نمی‌‌سازد و اگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمی‌شود، و هر گاه به او ستمی شود (حتی الامکان) صبر می‌کند تا خدا انتقامش را بگیرد».

پرهیزگاران از سکوت خود غمگین نمی‌‌شوند، با اینکه سکوت در بسیاری از مواقع سبب پژمردگی و اندوه است، زیرا سکوت مایه نجات از بسیاری از آفات لسان است، به علاوه سبب تفکّر در این امور دین و دنیاست. در حدیثی از پیامبر اکرم6می خوانیم: «خوشا به حال کسی که فزونی مالش را انفاق کرده است و زیاده گویی را از سخنش فرو گرفته است».[19]

پرهیزگاران با صدای بلند نمی‌‌خندند، زیرا قهقهه‌‌های بلند، راه و رسم ثروتمندان مغرور و افراد بی خیال است. در حدیثی از آن حضرت که در غررالحکم آمده است، می‌خوانیم: «بهترین خنده تبسّم است».

جمله «وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ...» اشاره به این است که گاهی دوستان و بستگان و حتی برادران ممکن است ستمی بر انسان وارد کنند که اگر بخواهد به انتقام‌جویی برخیزد، درگیری‌ها ادامه می‌یابد و چه بسا به جایی خطرناک و غیر قابل جبران برسد. هر گاه در این گونه موارد انسان راه شکیبایی و تحمّل پیش گیرد و طرف مقابل را به خدا واگذارد، هم خودش از وسوسه‌‌های خطرناک شیطان رهایی می‌یابد و هم آرامش جامعه را حفظ می‌کند.

سپس امام7 به چهار وصف برجسته دیگر از اوصاف پارسایان اشاره می‌کند که هر یک مکمّل دیگری است، می‌فرماید: «نفس خود را به زحمت می‌افکند؛ ولی مردم از دست او راحتند، خویشتن را برای آخرت به تعب می‌اندازد و مردم را از ناحیه خود آسوده می‌سازد».

اشاره به این است که مشکلات را برای ناراحتی دیگران پذیرا می‌شود؛ مثلا هر گاه مشکلی در جامعه پیدا شود او برای حل آن خویشتن را به زحمت می‌افکند تا دیگران راحت باشند و در واقع این نوعی ایثار و فداکاری است که انسان برای راحتی بندگان خدا، مشکلات اجتماعی را تحمل کند.

امیرمؤمنان7 می‌فرماید: «عاقل کسی است که خانه اقامت خود را آباد سازد».[20]

قرآن مجید با صراحت می‌گوید: «﴿وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ﴾؛ سرای باقی و اقامتگاه ابدی، آخرت است».[21]

حضرت، سرانجام با ذکر چهار فضیلت برجسته دیگر، صفات پرهیزکاران را پایان می‌بخشد و می‌فرماید: «دوری‌اش از کسانی که دوری می‌کند به سبب زهد و حفظ پاکی است. و نزدیکی‌اش به کسانی که نزدیک می‌شود مهربانی و رحمت است. نه اینکه دوری‌اش از روی تکبّر و خودبزرگ بینی باشد و نزدیکی‌اش برای مکر و خدعه (و بهره گیری مادی)».

امام7 در ذکر این اوصاف به نکته مهمی اشاره می‌کند و آن اینکه: پارسایان در پیوندهای اجتماعی، دوستی‌ها و دشمنی‌ها، برقرار ساختن رابطه‌ها یا قطع کردن ارتباط که در تعامل افراد جامعه نسبت به یکدیگر اجتناب ناپذیر است، اهداف مقدّسی را دنبال می‌کنند؛ اگر از کسی دور می‌شوند به جهت آلودگی او یا برای آن است که نزدیک شدن به او آنها را گرفتار زرق و برق دنیا می‌سازد که آنها به آن مبتلا گشته‌اند. نزدیک شدن آنان به افراد برای این است که ارشاد جاهلی کنند یا تنبیه غافلی و یا کمک به ضعیف و دردمندی، به عکس دنیاپرستان که دوری آنها از افراد به سبب خودبزرگ بینی است و نزدیک شدن برای گرفتن بهره‌‌های مادی و فریب دادن و نیرنگ است.


[1] . «منزور» از ریشه «نزر» بر وزن «نذر» به معنای کم و اندک است. «حریز «از ریشه «حَرْز «بر وزن «قرض» به معنای حفظ کردن گرفته شده و «حریز «به چیزی می‌گویند که محفوظ است. «مکظوم» از ریشه «کظم» بر وزن «هضم» به معنای گلوگاه است و «مکظوم» به کسی گفته می‌شود که بسیار خشمگین یا غمناک باشد و در عین حال خویشتنداری می‌کند، گویی گلویش دارد فشرده می‌شود.

[2] . سفینهٔ البحار، جلد 1، صفحه 30، ماده «امل» و بحار الانوار، جلد 74، صفحه 173.

[3] . بحار الانوار، جلد 64، صفحه 60، حدیث 3.

[4] . بحار الانوار، جلد 61، صفحه 238.

[5] . بحار الانوار، جلد 61، صفحه 238.

[6] . سوره مؤمنون، آیه 96.

[7] . «فحشه» فحش به هر کاری گفته می‌شود که از حدّ اعتدال خارج شود و به اصطلاح در حدّ فاحش قرار گیرد. بدین جهت سخنانِ زشت و اعمال قبیح و منکر را که قبح و زشتی آنها آشکار است فحش می‌گویند. کلمه فاحشه و فحشا نیز از همین معنا گرفته شده است.

[8] . الکافی، جلد 2، صفحه 103.

[9] . «زلازل» جمع «زلزله» و «زلزال» به معنای حرکت سخت و شدید است. به حوادث تکان دهنده و مشقت بار اجتماعی «زلازل» گفته می‌شود. «وقور» از «وقر» بر وزن «فقر» در اصل به معنای سنگینی است و به اشخاص متین و سنگین وقور گفته می‌شود.

[10] . «یحیف» از ریشه «حیف» در اصل به معنای جور و ستم است، بنابراین «لا یحیف» به این معناست که ستم نمی‌‌کند.

[11] . سوره مائده، آیه 8.

[12] . سوره انعام، آیه 152.

[13] . بحار الانوار، جلد 74، صفحه 112.

[14] . «ینابز» از ریشه «نبز» بر وزن «نبض» به معنای لقب بد نهادن بر کسی است و «تنابز بالالقاب» این است که دو یا چند نفر یکدیگر را با لقب‌‌های زشت یاد کنند. «یشمت» از «شماتت» گرفته شده که به معنای سرزنش کردن و در غم دیگری شادی نمودن است.

[15] . سوره اعراف، آیه 201.

[16] . سوره حجرات، آیه 11.

[17] . نهج البلاغه، نامه ها، 47.

[18] . الکافی، جلد 2، صفحه 359.

[19] . الکافی، جلد 2، صفحه 144.

[20] . غررالحکم.

[21] . سوره غافر، آیه 39.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: