ـ مباح آن چیزی است که انجام و ترک آن مجاز دانسته شده است. بیشتر اعمال روزانه ما از قسم مباحات است و ما مخیر به ترک یا انجام آن هستیم مانند غذا خوردن و نوشیدن و مانند آن؛ البته گاهی اوقات انجام آن واجب میشود مانند وقتی که ترک خوراک و پوشاک موجب مرگ ما میشود که در آن صورت واجب بوده و ترک آن حرام است.
انسانی که میخواهد در تقوا به مقام ورع دست یابد، باید از هر آنچه که او را به خود مشغول میکند و زمینه لذت و تلذذ دارد و میل نفس و گرایش او را برمیانگیزد پرهیز کند. این همان تقوای از غیر الله و فرار به سوی خداست که در آیه 50 سوره ذاریات بیان شده و میفرماید: «از هر چه غیر خداست به سوی خدا فرار کنید».
امام خمینی در چهل حدیث درباره مراتب ورع مینویسد: 1. ورع عامه، اجتناب از کبائر است؛ 2. و ورع خاصه، اجتناب از مشتبهات است برای خوف وقوع در محرمات؛3. ورع اهل زهد، اجتناب از مباحات است، برای احتراز از وزر (سنگینی بار گناه) آن، 4. و ورع اهل سلوک، ترک نظر به دنیاست برای وصول به مقامات، 5. و ورع مجذوبین، ترک مقامات است برای وصول به بابالله و شهود جمالالله؛ 6. و ورع اولیا، اجتناب از توجه به غایت است.
نگاه اهل ورع و متقین در مقامات عالی اینگونه است که امام سجاد7 میفرماید: پروردگارا! هنگامی که ما به دو موضوع میل کردیم که یکی از آن مورد خشنودی و رضای تو و دیگری مورد خشم و سخط تو است، تو دل ما را بگردان از آنچه ناخشنودی تو در آن است به آنچه خشنودی تو در اوست.[1]
خداوند نظام جهان را بگونهای آفریده است، تا انسان به چیزی عادت نکند. همین نماز شب و روزه را با تغییر فصول طوری قرار داده تا به یک زمان عادت نکند و همه زمانها را تجربه کند و از عادت بیرون رود.
کسی که میخواهد نماز شب بخواند در طول سال میبایست در ساعات مختلف از بستر بیرون آید و همچنین روزه؛ گاه در تابستان و روزهای بلند و گاه در ماه کوتاه و سرد زمستان است. از این رو شخص نمیتواند بدان عادت کند و هر دم باید تجربه دیگری داشته باشد و هواهای نفسانی خویش را زیر پا گذارد.
بسیاری از مردم به عبادتهای سخت عادت میکنند و از آن لذت میبرند. در چنین شرایطی این عادت خود یک مانع جدی بر سر راه سالک واقعی الیالله است؛ چرا که انسان گاه از حجابهای ظلمانی میگذرد، ولی در حجابهای نوری گرفتار میشود و همین حجابهای نورانی از علم و عبادت، سد راه سالک میشود.
عارف واصل کامل، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی در رسالة لقاءالله مینویسد: «از یکی از عالمان بزرگ نقل شده است که او سی سال در صف اول نماز جماعت اقتدا میکرده، پس از سی سال روزی به عللی نتوانست خود را به صف اول برساند؛ از این رو، در صف دوم ایستاد و از اینکه مردم او را در صف دوم دیدند گویا در خود خجالتی احساس کرد. از اینجا متوجه شد که در این مدت طولانی که در پیشاپیش مردم و در ردیف اول نماز را اقامه میکرد، از روی «ریا» بوده، بدون آنکه خود بداند لذا تمام آن سی سال نماز را قضا کرد.
برخی از انسانها به هدف خودسازی و مبارزه با نفس به طور مثال دائمالصوم هستند و اکثر روزها روزه میگیرند که پس از مدتی همین عمل سخت روزه، برای آنها عادی میشود و چه بسا برایشان لذتبخش شود. در چنین شرایطی آنان باید هرازگاهی ترک عادت کنند تا وقتی به این عمل بازمیگردند نفس، آن سختی گرسنگی را بچشد و به این وسیله خودسازی تحقق یابد.
در تقوای اخص، حتی خطورات ذهنی میبایست مدیریت شود؛ یعنی همان طوری که در گامهای آغازین، ترک محرمات و متشابهات و مکروهات و عمل به واجبات و مستحبات در دستور کار قرار میگیرد، در مراتب عالی، خطورات ذهنی هم باید مدیریت و مهار شود.
از آنجایی که وصف العیش نصفالعیش است و کسی که به توصیف و بیان یک امر لذتبخش میپردازد گویی از آن لذت میبرد و یا در ذهن و خیالش اگر تصوراتی خیالی و ذهنی داشته باشد با آن معشوق و محبوب ذهنی خوش میگذراند و باید خطورات ذهنی خود را مدیریت کند و اگر امری تلذذ نفسانی به وجود میآورد باید از آن رهایی یابد.
در اسلام اگر سخن از تقوا نسبت به مباحات است و شخص برای اینکه هواهای نفسانی خود را مدیریت و حتی سرکوب کند، از مباحات و طیبات میگذرد و بر خود سختگیری میکند. چنین رفتاری برای خود شخص جایز است، ولی نمیتواند آن را به دیگران از همسران و فرزندان تعمیم دهد.
خداوند اولیای برگزیده خویش را به سه دسته تقسیم میکند:
1 ـ ظالم به خویشتن؛
2 ـ معتدل و مقتصد؛
3 ـ پیشگام در خیرات، و میفرماید: «سپس این کتاب را به آن بندگان خود که آنان را برگزیده بودیم، به میراث دادیم پس برخی از آنان برخود ستمکارند و برخی از ایشان میانهرو، و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند و این خود توفیق بزرگ است».[2]
پس این آیه انسانهای کامل و برگزیده خدا را به سه دسته تقسیم میکند؛ که به طور طبیعی گروه نخست برتر هستند؛ زیرا برخودشان سختگیری میکنند و حتی مباحات را اگر به قصد لذت نفسانی باشد ترک میکنند و از خودشان ایثار میکنند و بر نفس خویش سختگیری کرده و اجازه نمیدهند تا نفس، مدیریت رفتار و گفتار و کردار آنان را به دست گیرد.
پس ظلم به خویشتن دو نوع خوب و بد دارد. نوع خوب، آن است که انسان برخود سختگیری کرده و به قصد تسلط برهواهای نفسانی از خود گذشت کرده و حتی از مباحات استفاده نکند و از آن برای دیگران ایثار کند؛ نوع بد آن است که انسان هواهای نفسانی را بر خود مسلط سازد و به حقوق بخشهای دیگر چون عقل نپردازد و حقوق آنها را تضییع کند. انسان در تقوای شخصی نباید کاری کند که دیگران به شکلی آسیب ببینند.
لذا اگر میخواهد ایثار کند از مال خودش ایثار کند نه آنکه کاری کند که زندگی بر زن و فرزندش سخت شود. اگر در آیات قرآنی از ایثار اهل بیت7 سخن به میان آمده و خداوند میفرماید: و به پاس دوستی خدا، طعام را با آنکه خود به آن مایلتر و نیازمندترند، به بینوا و یتیم و اسیر میخورانند.[3]
این گونه نبود که علی7، فاطمه3 یا حسنین را اجبار به اطعام از خوراک خود کرده باشد، بلکه هر یک به رضایت خود از طعام خویش ایثار میکند. کسی که بخواهد زهد ورزد و پارسایی کند نمیتواند زن و فرزند و خویشان خویش را بگونهای خواسته و ناخواسته مجبور به زهد و پارسایی کند. از همینرو پیامبر6 کسی را که حق فرزندان را انفاق کرده بود سرزنش میکند.
مردی از انصار فوت کرد در حالی که دارای چند طفل صغیر بود. وی اندک سرمایهای را که داشت قبل از مرگ به قصد عبادت و جلب رضایت خداوند انفاق کرده بود. برای همین فرزندانش پس از مرگ او به گدایی افتادند. این خبر به اطلاع پیغمبر اکرم6 رسید. ایشان پرسیدند: با جنازه این مرد چه کردید؟ گفتند: دفنش نمودیم.
حضرت فرمود: اگر قبلاً میدانستم، نمیگذاشتم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید. او مال خود را بدون توجه به فرزندانش از دست داده و آنها را چون گدایان بین مردم رها کرده است.[4]
پس انفاق کردن و صدقه دادن و هر کار خیر دیگری تنها برای خود شخص زمانی مجاز است که از خود بگذرد نه اینکه از کسانی که برگردن او حق دارند و عیال او محسوب میشوند، از حق آنان بزند. قرآن کریم میفرماید:
«اهل تقوا کسانی هستند که در اموال خویش حقی را برای سائل و نیازمند و نیز برای کسانی که از امکانات و اموال محروم هستند قایل میباشند در حقیقت بر این باورند که اگر اموالی در نزد ایشان است امکاناتی است که میبایست بخشی از آنها در اختیار این دو قشر از جامعه قرار گیرد.»[5]
ویژگی دیگر متقین ـ که در آیات قرآن بدان پرداخته است، ـ آن است که «ایشان هر چیزی که از نظر قانونی و عقلی و عقلایی ناپسند است از آن پرهیز میکنند و به هر چیزی که معروف و پسندیده است روی میآورند از این رو قرآن متقین را کسانی بر میشمارد که امر به معروف میکنند و از منکر نهی کرده و باز میدارند.»[6]
«متقین کسانی هستند که به سوی کارهای خیر میشتابند و نیکوکاری را دوست میدارند (همان) راستگویی و صداقت در گفتار از چیزهایی است که قرآن درباره متقین بیان میکند.»[7]
همین مسأله صداقت و رستگاری به عنوان هنجاری ارزشمند موجب میشود که قابلیت پذیرش ایمان در ایشان افزایش یابد و احتمال پذیرش حق و حقانیت و رستگاری به هدایت کتاب الهی در آنان تشدید شود.
«آنان انسانهای از خود گذشتهای هستند و در برابر لغزشها و اشتباهات و خطاهای دیگران عفو و گذشت را در پیش میگیرند و اهل کینه و عداوت نیستند.»[8] همین از خودگذشتن نشان گر آن است که تا چه اندازه به اصول اخلاقی انسانی پای بند هستند و تا چه اندازه بر فطرت پاک و سلامت شخصیت خود باقی و برقرار ماندهاند.
«آنان مردمانی هستند که در برابر اشتباهات و خطاهای دیگران با حلم و عقل رفتار میکنند و با فروبردن خشم و غضب خود را مهار و کنترل میکنند آنان اهل عهد و پیمان هستند و به هر چیزی که پیمان بستهاند وفادارند.»[9]
این گونه است که تقوا در یک فرآیند، از ساده به پیچیده و از مرتبه دانی به عالی، تغییر مفهوم میدهد. با این همه هر یک از مراتب تقوایی، مصداق تقواست و نمیتوان گفت که تنها مرتبهای از آن، بازتاب مصداقی مفهوم تقواست بلکه همه این مراتب به طور تشکیکی مصداقی از مفهوم تقوا به شمار میآید.
[1] . (صحیفه سجادیه، دعای نهم: ص 59 ـ 60)
[2] . ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّـهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ﴾؛ (سوره فاطر، آیه 32)
[3] . سوره انسان، آیه 8.
[4] . (گنجینه معارف، ص 761؛ سفینه البحار، باب وصی؛ گفتارهای معنوی، ص 159).
[5] . سوره ذاریات، آیه 15و 19.
[6] . سوره آل عمران 114 و 115.
[7] . سوره بقره، آیه 177، سوره آل عمران، آیه 15 و 17.
[8] . سوره آل عمران، آیه 133 و 134.
[9] . سوره آل عمران، آیه 76، سوره توبه، آیه 4.