این خطبه در واقع دورهای کامل از اخلاق اسلامی است که به کلیه زوایای زندگی فردی واجتماعی، مادی و معنوی انسان نظر میافکند و برای کسانی که میخواهند مراحل سیر و سلوک را بپیماند، نسخه کاملی است. در این خطبه اوصاف پارسایان به سبک بدیعی در یک صد و ده صفت بیان شده (گویی عدد را به نام مبارک خودش انتخاب کرده است) از اصلاح زبان شروع میشود و به آیین مردمداری و احترام به حقوق انسانها پایان مییابد. کسانی هستند که بر اثر ضعف ایمان و اراده در همان گام اوّل فرو میمانند؛ ولی افرادی همچون همّام با پیمودن این یک صد و ده گام به دیدار معبود میرسند.
از مزایای این خطبه این است که تقوا را از صورت منفی آن که در اذهان بعضی است بیرون برده و به صورت مثبتش که در آیات و روایت اسلامی است، معرفی میکند. این خطبه نمیگوید برای اینکه پاک بمانی از همه چیز دوری گزین، مبادا آلوده شوی، بلکه میگوید در دل جامعه و در میان امواج خروشان زندگی دنیاپرستان آن چنان باش که گردی بر دامان تو ننشیند، همچون انسان قوی البنیهای که در جمع بیماران، سالم میماند و همه میکروبهای بیماری زا را خنثی میسازد.
مرحوم علامه شهید مطهری1 در «ده گفتار» خود از عهده بیان این سخن به خوبی برآمده و ضمن اینکه تقوا را به دو نوع تقسیم میکند؛ تقوایی که ضعف است و تقوایی که قوّت است. در بیان نوع اول میگوید: «تقوای ضعف این است که انسان برای اینکه خود را از آلودگیهای معاصی حفظ کند از موجبات آنها فرار کند. و نوع دوم آن است که در روح خود چنان حالت و قوّتی به وجود آورد که به او مصونیت روحی و اخلاقی ببخشد.
سپس میافزاید: «ادبیات منظوم و منثور ما، تعلیماتی دیده میشود که کم و بیش تقوا را به صورت اوّل که ضعف است نشان میدهد، آن گونه که در اشعار سعدی میخوانیم:
بدیدم عابدى در کوهسارى |
|
قناعت کرده از دنیا به غارى |
چرا گفتم به شهر اندر نیایى |
|
که بارى بند از دل برگشایى |
بگفت آنجا پریرویان نغزند |
|
چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند |
آن گاه به شرح تقوای قوّت میپردازد و میگوید: «در آثار دینی خصوصاً نهج البلاغه همه جا تقوا به معنای آن ملکه مقدس است که به روح، قوت و قدرت و نیرو میدهد و نفس امّاره و احساسات سرکش را رام و مطیع میسازد».[1]
آری به غاری پناه بردن و از گناه مصون ماندن افتخار نیست. افتخار از آن یوسف است که در برابر شدیدترین امواج تمایلات جنسی قرار میگیرد و «برهان ربّ» که همان تقوای سطح بالاست او را حفظ میکند.
البتّه انکار نمیکنیم! کسانی که به این مرحله از تقوا نرسیدهاند، چه بسا برای خود ناچار باشند راه اوّل را برگزینند.
[1] . رجوع شود به ده گفتار، صفحه 7 ـ 11.