borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد ششم»
پاسخ به یک سؤال

با توجه به آنچه در صدر این خطبه آمده، این سؤال مطرح می‌شود که چرا امام در آغاز از بیان و پاسخ مشروح به سؤال همام خودداری کرد و پس از اصرار به این کار تن در داد؟

درباره علت تأمل آن حضرت در جواب، وجوهی گفته شده از جمله اینکه:

1ـ امام7 می‌دانستند که او مردی بسیار حساس و نسبت به مواعظ پذیراست و بیم آن می‌رود که بر اثر حساسیت فوق العاده و تأثر شدید، قالب تهی کند، لذا امام7 به پاسخ اجمالی قناعت فرمود و ذیل خطبه گواه بر آن است.

2ـ در آن مجلس، افراد بیگانه و اغیاری بودند که امام7 مصلحت نمی‌‌دید این گوهرهای گران‌بها در اختیار آنان قرار گیرد (گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش) ذیل خطبه نیز می‌تواند گواه بر این معنا باشد، زیرا سؤال آن سائل و جواب امام7 دلیل بر وجود بعضی از نامحرمان در آن جمع است.

3ـ امام7 با این تأمل و سکوت، شوق همام را برای شنیدن پاسخ سؤال بیشتر کرد تا این سخنان در عمق جانش به خوبی جای گیرد:

 

وعده وصل چون شود نزدیک

 

آتش عشق شعله‌ور گردد

4ـ ادب در مقام سؤال و جواب، ایجاب می‌کند که پاسخ دهنده عجولانه به جواب نپردازد، بلکه با تأمل و درنگ سخن را آغاز کند تا شنونده را به اهمیّت مطلب آشناتر سازد. در حدیثی می‌خوانیم که پیامبر اکرم6 در پاسخ سؤال پرسش‌گری، مقداری سکوت و تأمل فرمود، کسی عرض کرد آیا می‌خواستید درباره این مسئله فکر کنید؟ فرمود: نه، سکوت و تأمل من برای ارج نهادن به عمل و دانش بود.[1]

پیش از آن که به تفسیر بخش اوّل خطبه بپردازیم، لازم است به سراغ این نکته برویم که جواب کوتاه نخستین امام7 چگونه با سؤال همّام ارتباط داشت؟ او تقاضای بیان اوصاف متقیان کرد و امام به جای بیان اوصاف، امر به تقوا و احسان نمود و سپس فایده تقوا را بیان فرمود که در بدو نظر، نه امر به تقوا پاسخ همام است و نه ذکر فواید آن.

ظاهر این است که امام7 با این سخن می‌خواهد به او بفهماند که مفهوم تقوا به طور اجمال روشن است تو مرد عمل باش، مشکلی در کار نیست. امام7 برای تشویق او به تقوا به بیان نتیجه می‌پردازد.

به هر حال امام7 در آغاز خطبه به بیان این نکته مهم می‌پردازد که خدا از همگان بی نیاز است و اگر دستورات سنگین و متعددی درباره تقوا در این خطبه می‌آید، برای افزودن به جاه و جلال خدا نیست، بلکه برای پیمودن راه تکامل انسان است، می‌فرماید: «اما بعد (از حمد و ثنای الهی)، خداوندِ منزّه و والا، خلق را آفرید در حالی که از اطاعتشان بی نیاز بود و از معصیتشان ایمن، زیرا نه عصیان گنه کاران به او زیان می‌رساند (و بر دامان کبریایی‌اش گردی می‌نشاند) و نه اطاعت مطیعان به او نفعی می‌بخشد».

دلیل آن روشن است، زیرا اوّلاً، خداوند وجودی است بی نهایت از هر جهت و کامل مطلق و چنین وجودی کمبود و نقصانی ندارد که بخواهد از طریق ستایش و اطاعت بندگان کمالی بپذیرد و اگر همه کائنات هم کافر شوند بر دامن کبریاییش گردی نمی‌‌نشیند، زیرا مخلوقات ناتوان تر از آنند که بتوانند زیانی به ذات پاکش برسانند. ثانیاً، مخلوقات هر چه دارند از او و از برکات فیض اوست، و بازگرداندن فیض او به او معنا ندارد.

همگی ریزه خوار خوان نعمت او، بلکه وابسته به وجود اویند که اگر لحظه‌ای رابطه آنها با خدا قطع شود، نابود می‌شوند: (اگر نازی کند از هم، فرو ریزند قالب‌ها).

آن گاه امام7 به وضع مادی مردم در دنیا می‌پردازد که در واقع مقدمه‌ای است برای بیان جنبه‌‌های معنوی که بعد از آن ذکر شده است و با دو جمله، همه چیز را در جهات زندگی مادی مردم بیان کرده است، می‌فرماید: «(خدا بعد از آفرینش خلق)، روزی و معیشت آنان را (با روش حکیمانه‌ای) در میان آنان تقسیم کرد و هر یک را در جایگاه دنیوی‌اش جای داد».

اشاره به اینکه خداوند تمام نیازهای مادی انسان را در اختیار او قرار داد و هر کدام را بر حسب لیاقت، جایگاهی بخشید.

این همان چیزی است که در قرآن مجید در آیه 32 زخرف آمده است، می‌فرماید: «ما اسباب معیشت آنها را در زندگی دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم».[2]

بدیهی است معنای تقسیم معیشت این نیست که بدون سعی و کوشش همه چیز به خانه انسان بیاید، از آنجا که روزی بر سعی و کوشش، مایه تباهی و تنبلی و بی اعتنایی به روزی‌هاست، خداوند مواد همه را آفریده و همگان را به سعی و عمل دعوت کرده است. مقامات ظاهری نیز که خداوند به بندگان بخشیده، بدون سعی و کوشش به دست نمی‌‌آید.

این نکته نیز قابل توجه است که اگر گروهی در دنیای امروز بر اثر گرسنگی جان می‌دهند، نه به علت کمبودهاست، بلکه به سبب ظلم و ستم گروهی خودخواه و سودجو و انحصارطلب است. حتی در سخت‌ترین سال‌های قحطی اگر تقسیم عادلانه‌ای در ارزاق شود، کسی گرسنه نمی‌‌ماند.

سپس به بیان فضایل و صفات برجسته پرهیزکاران پرداخته و سخن را با ذکر سه صفت برجسته آغاز می‌کند، می‌فرماید: «پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلی هستند: گفتارشان راست، لباسشان میانه روی و راه رفتنشان تواضع و فروتنی است».

جمله «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» اشاره به نخستین گام در خودسازی و تربیت انسان‌هاست و آن اصلاح زبان است؛ زبانی که بیشترین گناهان کبیره با آن انجام می‌شود و بهترین عبادات به وسیله آن صورت می‌گیرد و اگر اصلاح شود، همه وجود انسان رو به صلاح می‌رود و اگر فاسد شود، همه رو به ویرانی می‌گذارند.

واژه «صواب»، در اینجا، مفهوم بسیار گسترده‌ای دارد و هر سخن حق و مفیدی را شامل می‌شود. آری، پرهیزکاران قبل از هر کار به اصلاح گفتار خویش می‌پردازند و به همین دلیل، سالکان طریق الی الله معتقدند که اوّلین گام در اصلاح خویشتن، اصلاح زبان است که اصلاح آن مایه اصلاح سایر ارکان است. قرآن مجید می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید پرهیزکاری پیشه کنید و سخن صحیح بگویید تا خداوند اعمال شما را اصلاح کند و گناهانتان را ببخشد».[3]

اصلاح اعمال و غفران ذنوب به دنبال تقوا و قول سدید، قرینه خوبی بر رابطه این‌ها با یکدیگر است.

در جمله «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ»[4] که به عنوان دومین فضیلت مهم پرهیزکاران ذکر شده است تعبیر «ملبس» اگر در معنای حقیقی به کار رود، اشاره به همان لباس ظاهری است که باید نه اسراف و تبذیر در آن باشد و نه سخت گیری و خساست، همان گونه که بسیاری از شارحان نهج البلاغه فهمیده‌اند.

اما اگر به قرینه آیاتی که لباس را در معنای کنایی وسیع به کار برده است؛ مانند ﴿وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ﴾[5] و ﴿وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً﴾[6] و ﴿هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾[7] معنای لباس را منحصر در پوشش ظاهری ندانیم، مفهوم گسترده‌ای پیدا می‌کند که همه زندگی انسان را شامل می‌شود؛ یعنی اعتدال و میانه روی، تمام زندگی آنان را در برگرفته و همچون لباسی است بر قامت آنان، همان گونه که در جمله سوم تعبیر به «مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ» تنها اشاره به راه رفتن ظاهری نیست، زیرا راه رفتن متواضعانه هر چند کار خوبی است اما در ردیف نخستین صفات برجسته پرهیزکاران قرار نمی‌‌گیرد؛ ولی هرگاه اشاره به معنای وسیع مشی باشد مفهومش این است که همه رفتارهای آنها آمیخته با تواضع است.

در واقع امام7 به سه اصل اساسی در آغاز این خطبه اشاره فرموده است: درستکاری، میانه روی و تواضع که بر سراسر زندگی پرهیزکاران حاکم است.

در روایات اسلامی نیز راجع به این سه اصل، تأکیدهای فراوانی دیده می‌شود؛ در حدیثی از امام باقر7 می‌خوانیم: «این زبان کلید هر خیر و شرّی است، پس سزاوار است که مؤمن مهر بر زبانش زند همان گونه بر طلا و نقره‌اش مهر می‌زند (و در صندوق محفوظی نگاه می‌دارد)».[8]

در حدیث دیگری از امیرالمؤمنین7 می‌خوانیم: «آن کس که میانه روی را پیشه کند هرگز تنگدست نمی‌شود».[9]

در حدیثی از امام صادق7 چنین می‌خوانیم: «در بین سخنانی که خداوند عز و جل به حضرت داود7 وحی کرد این سخن بود: ای داود همان گونه که نزدیک‌ترین مردم به خداوند، افراد متواضع هستند، دورترین مردم از خداوند نیز متکبران هستند».[10]

سپس به بیان دو وصف دیگر پرداخته، می‌فرماید: «آنها چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده‌اند و گوش‌های خود را وقف شنیدن علم و دانشی که برای آنان سودمند است، ساخته‌اند».

مقصود از «علم نافع» در درجه اوّل، علومی است که برای دین و ارزش‌های معنوی و زندگی سعادت بخش در جهان دیگر، سودمند است و در درجه بعد، همه علوم و دانش‌هایی را که برای عزت و عظمت و استقلال و سربلندی انسان‌ها در این دنیا لازم است؛ اعم از علوم مربوط به سلامت انسان یا صنایع و کشاورزی یا علوم سیاسی و مانند آن.

بی‌شک رابطه انسان با جهان خارج، جهان امروز و گذشته به طور عمده از طریق این دو موهبت الهی؛ یعنی چشم و گوش است، حقایق را با چشم می‌بیند، تاریخ مکتوب را با چشم می‌خواند، پیام الهی و پیشوایان دین و تجربیات بزرگان پیشین را با گوش خود می‌شنود و با این دو وسیله با همه چیز در اطراف خود رابطه برقرار می‌کند. که اگر این دو موهبت از انسان گرفته شود، چیزی برای او باقی نمی‌‌ماند و عقل و شعورش در حدّ طفل غیر ممیز متوقف خواهد ماند. و حتی زبان و سایر حواس در صورت سلامت این دو فعال می‌شوند. به همین دلیل افراد کر و کور، همیشه لال هستند هر چند زبانشان سالم باشد.

در حدیثی از امام باقر7 می‌خوانیم: «تمام چشم‌ها در روز قیامت گریان است، جز سه چشم، چشمی که در راه خدا بیدار بماند و چشمی که از خوف خدا گریان شود و چشمی که از حرام پوشیده شود».[11]

در حدیث دیگری از امام حسن مجتبی7 می‌خوانیم: «بیناترین دیده‌ها، دیده‌ای است که نظر و دید آن در مسیر خیر باشد و شنواترین گوش‌ها گوشی است که تذکرات و پندها را اخذ کند و از آنها نفع ببرد».[12]

سپس امام7 به یکی دیگر از اوصاف پرهیزکاران که صفت رضا و تسلیم است، پرداخته، می‌فرماید: «حال آنها در بلا همچون حالشان در آسایش و رفاه است».[13]

در حال نعمت، مست و مغرور نمی‌‌شوند و در بلا و مشکلات، بی تابی و جزع ندارند؛ در همه حال راضی به رضای خدا و تسلیم در برابر اراده او هستند. به یقین از تلاش و کوشش برای مبارزه با مشکلات و فراهم کردن اسباب نعمت‌ها فروگذار نمی‌‌کنند؛ ولی آنجا که از تحت اراده آنها بیرون است، جز تسلیم و رضا عکس العملی نشان نمی‌‌دهند؛ زیرا از یک سو می‌دانند خداوند حکیم است و مهربان؛ از هر کس، حتی از مادر مهربان تر و جز آنچه که مصلحت بنده با ایمان اوست، مقدّر نمی‌‌فرماید.

از سوی دیگر می‌دانند بی تابی در برابر بلا و حوادث ناگوار نه تنها مشکلی را حل نمی‌‌کند، بلکه اجر و پاداش آنها را بر باد می‌دهد و گاه بر مشکلات نیز می‌افزاید و سبب یأس و نومیدی و انفعال در برابر هر حادثه‌ای می‌شود.

درباره اهمیّت مقام تسلیم و رضا، روایات فراوانی از معصومین: وارد شده است؛ از جمله در حدیثی از امام صادق7 می‌خوانیم: «برترین مرتبه اطاعت خداوند، صبر و رضا در همه چیزهایی است که بندگان دوست دارند، یا دوست ندارند و هیچ بنده‌ای در همه این امور از خدا راضی نمی‌شود، مگر اینکه خیر او در آن است».[14]

امام7 بعد از ذکر اوصاف فوق به یک وصف دیگر مهم پرهیزکاران می‌پردازد که نشانه ایمان قوی و اطمینان آنها به وعده‌‌های الهی است، می‌فرماید: «اگر سرآمد معیّنی که خداوند برای (زندگی) آنها مقرّر داشته نبود یک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهی و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمی‌‌گرفت».

روح آنها به کبوتری می‌ماند که در قفس گرفتار است؛ در یک سوی خود، باغی خرم و سرسبز با انواع گل‌ها و گیاهان و میوه‌ها می‌بیند و در طرف دیگر خود آتشی سوزان. در درون قفس، بال و پر می‌زند و شدیداً طالب آزادی است تا پرواز کند و بر شاخسار باغ قرار گیرد و در ضمن از آتش سوزانی که در یک طرف دیگر قفس بود، رهایی یابد.

پرهیزکاران راستین چنین‌اند. عشق به ثواب از یک سو و خوف از عقاب (بر اثر سوء عاقبت) از سوی دیگر، روح ناآرام آنها را به جهان دیگر جذب می‌کند؛ ولی اجلی که خداوند برای آنها مقرر ساخته آنان را از این امر باز می‌دارد.

در ضمن این تعبیر، حاکمیت صفت خوف و رجا را بر وجود آنها روشن می‌سازد؛ از یک سو امیدوار به لطف و ثواب الهی هستند و از سوی دیگر از این بیم دارند که در دنیا پایشان بلغزد و در دام شیطان و هوای نفس، گرفتار شوند و با سوء عاقبت از دنیا بروند.

سپس امام7 به سراغ یکی دیگر از اوصاف بسیار برجسته پرهیزکاران می‌رود، می‌فرماید: «آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همین دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است».

هر گاه کسی در کنار اقیانوس پهناور و بی کرانی باشد، طبیعی است که یک قطره آب در نظرش بسیار حقیر و ناچیز است و آن کس که چشم به آفتاب عالمتاب دوخته، پرتو شمع کوچکی در نظرش بی مقدار است. آری پرهیزکاران با آفریدگار جهان هستی، با قدرت و علم بی پایان او آشنا شده‌اند و به قدر استعداد خود، عظمت ذات پاک او را دریافته‌اند. بدیهی است که غیر او در نظرشان کوچک و بی مقدار است و یکی از دلایل تقوا و پرهیزکاری و بالاتر از آن، عصمت و مصونیت از گناه همین است. هر قدر معرفت انسان به خدا بیشتر شود، ما سوی الله در نظرش کوچک تر می‌شود و به این اشیای حقیر و ناچیز، دل نمی‌‌بندد و به جهت آنها گناه نمی‌‌کند.

از اینجا می‌فهمیم که اگر علی7 می‌فرماید: «وَ اللَّـهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّـهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ ؛ به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانش قرار دارد به من دهند برای اینکه خدا را در مورد مورچه‌ای نافرمانی کنم و پوست جوی را از دهانش برگیرم، هرگز چنین کاری را نخواهم کرد»[15] دلیلش همین است.

اگر در ادامه این سخن، می‌افزاید: «وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا؛ به یقین دنیای شما (با همه ثروت‌ها و زرق و برق‌هایش) نزد من از برگی که در دهان ملخی است و آن را می‌جَوَد پست تر است». به دلیل عرفان والای مولا نسبت به خداست. آری، هر قدر معرفهٔ الله بیشتر شود، دنیا در نظر انسان، کوچک‌تر می‌گردد، اسباب گناه نزد او ضعیف‌تر می‌شود و آرامش بیشتری می‌یابد. یکی از آثار آن، حضور قلب فوق العاده در عبادت و نماز است، به گونه‌ای که اگر پیکان تیری از پای او برکشند متوجه نمی‌شود.

آن گاه امام7 به سراغ وصف برجسته دیگری می‌رود که آن مقام یقین شهودی پرهیزگاران والامقام است، می‌فرماید: «آنها به کسانی می‌مانند، که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعم‌اند، و همچون کسانی هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند».

ایمان و یقین، مراحلی دارد؛ گروهی ایمانشان برخاسته از ادله عقلی است و دلایل کافی و شافی بر آن دارند. بزرگان اخلاق و عرفان با اقتباس از آیات قرآن از این مرحله به علم الیقین تعبیر کرده‌اند.

مرحله والاتر، مرحله شهود است. در این مرحله انسان، استدلالات عقلی را پشت سر می‌گذارد و به مقام شهود می‌رسد و با چشم دل، خدا را می‌بیند و عظمت او را مشاهده می‌کند و هرگونه شک و تردید و وسوسه‌هایی که گاهی در اعماق استدلالات عقلی نیز وجود دارد از او زایل می‌شود و آن را مقام عین الیقین گویند.

مرحله سوم که مخصوص خاصان و مقربان است مرحله حق الیقین است و آن، این است که انسان به جایی می‌رسد که خویشتن خویش را فراموش می‌کند، آنچه می‌بیند خداست و غیر او از نظرش محو می‌شود.

در حقیقت مرحله اوّل، جنبه عمومی دارد و همه مؤمنان راستین را شامل می‌شود. مرحله دوم ویژه پرهیزکاران مخلص و مجاهد است و مرحله سوم ویژه گروه خاصی از اولیاء الله، همچون معصومان: است و هر یک از این‌ها آثاری دارد.

یکی از آثار مرحله شهود که درباره پرهیزکاران در این خطبه به آن اشاره شده این است؛ که خود را در حضور دائم در برابر حق می‌بینند و پیوسته سر بر فرمان او هستند و قداست زندگی آنها گواه بر ایمان شهودی آنهاست.

در حدیث معروفی از امام صادق7 می‌خوانیم که فرمود: یک روز پیامبر6 بعد از نماز صبح، چشمش به جوانی افتاد که بسیار خواب آلود بود، اندامش نحیف و لاغر به نظر می‌رسید، رسول خدا6 او را با نام صدا زد و فرمود: «چگونه صبح کردی (و حالت چگونه است؟)». عرض کرد: «صبح کردم ای رسول خدا6 در حالی که به مقام یقین رسیدم».

رسول خدا6 از این پاسخ صریح او در شگفتی فرو رفت و به او فرمود: «هر یقینی نشانه روشنی دارد، نشانه روشن یقین تو چیست؟

عرض کرد: «ای رسول خدا6 نشانه آن، این است که مرا در اندوهی عمیق فرو برده و به شب زنده داری و روزه گرفتن روزها واداشته است و روح من به دنیا و آنچه در آن است بی اعتناست گویی من اهل بهشت را می‌بینم که در آغوش بهشت متنعم‌اند و با هم در گفت و گوی دوستانه‌اند و بر تخت‌ها تکیه زده‌اند و گویی اهل دوزخ را می‌بینم که در آن، عذاب می‌شوند و فریاد می‌کشند و گویی الآن، صدای شعله‌‌های آتش در گوش من می‌پیچد».

پیامبر اکرم6 فرمود: «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّـهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ؛ این بنده‌ای است که خداوند قلب او را با نور ایمان روشن ساخته است». سپس فرمود: این حالت را حفظ کن، جوان عرضه داشت: دعایی در حق من کنید که خداوند شهادت را در رکاب شما برای من فراهم سازد، پیامبر6 در حق او دعا کرد، طولی نکشید که در یکی از غزوات، همراه پیامبر6 شرکت کرد و در آن غزوه ده نفر شهید شدند که دهمین آنها این جوان بود.[16]

داستان‌های فراوانی شبیه آنچه در بالا آمد از پرهیزکارانی که در طول تاریخ به مقام شهود رسیده‌اند نقل شده که بر گفتار مولا علی7 تأکید می‌نهد.

در ادامه این سخن به پنج وصف دیگر از اوصاف پرهیزکاران پرداخته، می‌فرماید: «قلب‌‌های آنها اندوهگین و مردم از شرّشان درامانند. اندامشان لاغر و نیازهایشان اندک و نفوسشان عفیف و پاک است».

این صفات مجموعه‌ای از صفات پرهیزکاران است، زیرا حزن و اندوه آنها که در نخستین وصف آمده، اشاره به خوف از خدا و کوتاهی در انجام مسؤولیت‌هاست و در ادامه این سخن می‌فرماید: «اگر ساعتی حزن از دل‌های اهل معرفت پوشیده گردد به درگاه خدا استغاثه می‌کنند و آن را از او می‌خواهند».[17]

آری آنها پیوسته در برابر مسؤولیت‌هایشان نگرانند و از این نظر بر دل آن‌ها اندوهی سایه افکنده، مبادا در گرفتن حق مظلومی کوتاهی کرده باشند یا اندک ظلمی از آنها سرزده باشد یا به غیر خدا اندیشیده باشند. افزون بر این، غم عشق و اندوه دوری از قرب پروردگار که طالب آنند نیز از آنها جدا نمی‌شود؛ ولی در هر حال آنها غم دنیا ندارند، چون عاشق دنیا نیستند، بنابراین اگر قرآن مجید می‌گوید: «بدانید دوستان خدا نه ترس دارند و نه غمگین می‌شوند».[18] منافاتی با آنچه در این خطبه آمده ندارد، زیرا این خطبه مربوط به خوف از غیر خدا و غم دنیای
مادی است.

 

لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام

 

اگر از جور غم عشق تو داغى طلبیم

در وصف دوم که می‌فرماید: «مردم از شر آنها در امانند به این نکته اشاره می‌کند که وجود آنها برای همه خیر و برکت است؛ نه موجب درد و عذاب».

در حدیثی از پیغمبر اکرم6 می‌خوانیم: «بدترین مردم در پیشگاه خدا در روز قیامت کسی است که مردم از شر او ترسان باشند».[19]

در وصف سوم می‌فرماید: جسم آنها نحیف است. البتّه نحیف نه به آن معنا که امروز در فارسی ما از آن می‌فهمیم، بلکه به معنای لاغر است که از یکسو نشانه زهد و پارسایی و روزه گرفتن و از سوی دیگر دلالت بر چابکی و آمادگی برای انجام وظایف الهی دارد.

در هر حال این وصف مانند بعضی از اوصاف دیگر همواره استثنایی دارد که بعضی از افرادی که بر حسب ساختمان جسمانی لاغر نیستند، در صف پرهیزکاران هستند.

در وصف چهارم، اشاره به نیازهای محدود آنها شده است؛ نه همچون دنیا پرستان زراندوز که مانند جهنم هر چه بیابند باز هم «هل من مزید» می‌گویند. به یقین روح قناعت و حاجات خفیف، انسان را از بسیاری از گناهان در امان می‌دارد و فکر او را برای پیمودن راه حق راحت‌تر می‌کند و همان گونه که امام7 در یکی از گفتارهای کوتاه و پر معنوی فرموده، سبکبار می‌شوند و ملحق می‌گردند.[20]

در حدیث دیگری می‌خوانیم: امام صادق7 وارد حمام شد. صاحب حمام به آن حضرت عرض کرد: اجازه می‌دهید برای شما حمام را قُرُق کنیم. فرمود: «نه، مؤمن خفیف المؤونهٔ است (و زندگی ساده و بی تکلّفی دارد)».[21]

در پنجمین وصف اشاره به مقام عفت آنها می‌کند و روح آنها را عفیف می‌شمارد، همان عفتی که انسان را وادار به چشم پوشی از هوا و هوس و گناه می‌کند و به تعبیر دیگر هواپرستی و گناه در نظر آنها بی رنگ می‌شود، به گونه‌ای که از مشاهده صحنه‌‌های زشت و آلوده متنفر می‌شوند.

در کلمات قصار نهج البلاغه می‌فرماید: «پاداش کسانی که در راه خدا جهاد کنند و شهید شوند، بیشتر از کسی که قادر (بر گناه و حرام و اعمال ناشایست) شود و عفت و پاکدامنی پیشه کند، نیست؛ نزدیک است که فرد پاکدامن و عفیف، فرشته‌ای از فرشتگان الهی شود».

سپس در وصف مهم دیگری از پرهیزگاران می‌فرماید: «آنها برای مدتی کوتاهی در این جهان صبر و شکیبایی پیشه کردند و به دنبال آن آسایشی طولانی نصیبشان شد. این تجارتی پر سود است که پروردگارشان برای آنها فراهم ساخته است».

صبر و شکیبایی خواه در مسیر طاعت باشد یا در برابر وسوسه‌‌های گناه و یا در مقابل مصیبت، از صفات برجسته پرهیزگاران است.

هیچ کس به هیچ هدف مهمی خواه مادی باشد یا معنوی، بدون صبر و استقامت نمی‌‌رسد و اگر انسان این صفت را از دست دهد دین و ایمان و شرف و آبروی او به خطر خواهد افتاد و به همین دلیل در عبارت دیگری از مولا صبر، نسبت به ایمان همچون سر نسبت به بدن شمرده شده است.[22]

در حدیثی که مرحوم کلینی در کافی از امام باقر7 نقل می‌کند، می‌خوانیم: «بهشت در لابه لای ناملایمات و شکیبایی پیچیده شده، پس آن کس که در دنیا در برابر ناملایمات شکیبایی کند (و از وسوسه‌‌های گناه و شهوات صرف نظر نماید) داخل بهشت می‌شود و جهنم در لابه لای لذّات و شهوات گناه آلود پیچیده شده، پس هر کس نفس خود را در برابر اینگونه لذات و شهوات آزاد بگذارد، داخل آتش می‌شود».[23]

امام در جمله‌‌های بالا این کار را؛ یعنی صبر و شکیبایی کوتاه مدت در برابر نیل به سعادت دراز مدت را تجارتی پرسود می‌شمرد که با لطف الهی برای پرهیزکاران فراهم شده است.

قرآن مجید می‌گوید: «(إِنَّ الَّذينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّـهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ)؛ کسانی که کتاب الهی را تلاوت می‌کنند و نماز را بر پا می‌دارند واز آنچه به آنان روزی داده‌ایم پنهان و آشکار، انفاق می‌کنند، تجارتی (پر سود و) بی زیان و خالی از کساد را امید دارند».[24]

نیز می‌فرماید: «هنگامی که مؤمنان صالح و صابر می‌خواهند وارد بهشت شوند، در آستان بهشت، فرشتگان به آنها سلام و درود می‌گویند که: «سلام بر شما به جهت صبر و استقامتتان».[25]

آنگاه در بیان دو وصف دیگر از اوصاف پرهیزکاران می‌فرماید: «دنیا (با جلوه گری‌هایش) به سراغ آنها آمد؛ ولی آنها فریبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنیا می‌رفت که آنها را اسیر خود سازد ولی آنان به بهای جان، خویش را از اسارتش آزاد ساختند»

اشاره به اینکه دنیا با زرق و برق‌هایی که دارد به سراغ همه می‌رود و خود را چنان می‌آراید که نفوس انسانی را به سوی خود جلب کند. آنها که ناآگاه یا هوسبازند، در دام دنیا گرفتار می‌شوند؛ ولی پرهیزگاران که سراب بودن متاع دنیا را می‌دانند، هرگز فریب آن را نمی‌‌خورند. همچنین دنیا از طریق مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات گوناگون انسان‌‌های بسیاری را در دام خود اسیر می‌سازد و راه آزادی و نجات را بر آنها می‌بندد؛ ولی پرهیزگاران در همان گام‌‌های نخستین به این معنا پی می‌برند و به بهای جان خود را از این اسارت رهایی می‌بخشند.

به راستی ما بسیاری را می‌بینیم که چنان اسیر مقامند که برای حفظ آن به هر گناه و جنایت و ذلّتی تن در می‌دهند، و بعضی چنان اسیر مال و شهوتند که برای حفظ آن همه کرامت انسانی خود را بر باد می‌دهند؛ ولی پرهیزگاران که در خط معصومان گام بر می‌دارند، حتی از جان خویش می‌گذرند و فریاد «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» سر می‌دهند.

  • نکته

این بخش از خطبه که در آن قریب بیست صفت از صفات پرهیزکاران آمده، عمدتاً بر چند محور دور می‌زند؛ ایمان فوق العاده پرهیزکاران، ایمانی که در سر حد شهود و مشاهده عالم ماورای طبیعت است. مسئله بی اعتنایی به زرق و برق دنیا و عدم اسارت در چنگال هوا و هوس‌ها و شهوات، جویای علم و دانش بودن، پرهیز از هر گونه گناه مخصوصاً آلودگی‌های زبان، تواضع و فروتنی و عدم آزار خلق.

اگر در برنامه پرهیزکاران جز همین فراز نبود برای اینکه از این‌ها انسان کاملی بسازد، کافی بود تا چه رسد به این که بخش‌های بعدی خطبه نیز به آن ضمیمه گردد.

صفات مزبور، صفاتی جدا و بیگانه از یکدیگر نیست، بلکه همه با هم پیوسته است و برنامه‌ای جامع برای سالکان الی الله و کسانی که طالب قرب به خدا هستند، تشکیل می‌دهد.

آن کسی که ایمان او به حدی رسیده که گویی آینده‌‌های دور را می‌بیند و از پشت پرده ضخیم طبیعت، بهشت و جهنم را مشاهده می‌کند، طبیعی است که ماسوی الله در چشم او کوچک شود، فریب زرق و برق دنیا را نخورد، و در برابر خلق متواضع باشد و آزارش به کسی نرسد.

اکنون این سؤال پیش می‌آید که این ایمان شهودی چگونه تحصیل می‌شود و این همای سعادت بر سر چه کسی خواهد نشست؟

پاسخ این سؤال با تشبیهات روشن می‌شود؛ آیینه قلب، تا زنگار هوا و هوس دارد، چهره حقیقت در آن منعکس نمی‌شود و تا انسان در سیاهچال طبیعت زندانی است به آسمان حقیقت پرواز نمی‌کند. و تا گرد و غبار فضای اطراف او را پر کرده، جمال دل آرای یار را هر چند به او نزدیک باشد، نمی‌‌بیند و چه زیبا می‌گوید، حافظ:

 

تو کز سراى طبیعت نمى روى بیرون

 

کجا به کوى طریقت گذر توانى کرد

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى

 

غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد



[1] . مستدرک سفینهٔ البحار، باب التدبیر، جلد 3، صفحه 421.

[2] . ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ﴾؛

[3] . سوره احزاب، آیه 70 و 71.

[4] . «اقتصاد «از ریشه «قصد» به معنای میانه روی است و اعتدال در هر چیزی را شامل می‌شود.

[5] . سوره اعراف، آیه 26.

[6] . سوره فرقان، آیه 47.

[7] . سوره بقره، آیه 187.

[8] . تحف العقول، بخش سخنان امام باقر7، ص 218.

[9] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 140.

[10] . وسائل الشیعهٔ، کتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 28، حدیث 2.

[11] . الکافی، جلد 2، صفحه 80، باب اجتناب المحارم، حدیث 2.

[12] . میزان الحکمهٔ، جلد 4، صفحه 551 نقل از بحار الانوار، جلد 78، صفحه 109.

[13] . «رخاء» و «رخوه» در اصل به معنای سستی و نرمی است و هنگامی که در مورد زندگی به کار رود به معنای زندگی توأم با آرامش و آسایش و وسعت است.

[14] . الکافی، جلد 2، صفحه 60، باب الرضا بالقضاء، حدیث 1.

[15] . نهج البلاغه، خطبه 224.

[16] . این حدیث را مرحوم کلینی در باب حقیقهٔ الایمان (الکافی، جلد 2، صفحه 52) آورده است. مرحوم علامه مجلسی; نیز در بحار الانوار، جلد 67، صفحه 174 از کتاب محاسن، این حدیث را نقل کرده است.

[17] . بحار الانوار، جلد 69، صفحه 70.

[18] . سوره یونس، آیه 62.

[19] . کنزالعمال، جلد 3، صفحه 502، حدیث شماره 7613.

[20] . نهج البلاغه، خطبه 21.

[21] . وسائل الشیعهٔ، جلد 1، صفحه 381، ابواب آداب دخول الحمام، باب 22، حدیث 3.

[22] . «وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ» نهج البلاغه، کلمات قصار، 82.

[23] . الکافی، جلد 2، صفحه 89، باب الصبر، حدیث 7.

[24] . سوره فاطر، آیه 29.

[25] . سوره رعد، آیه 24.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: