borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد ششم»
ج ـ اصل جاودانه بودن انسان

از دیگر منابع مهم حقوق بشر در اسلام این است که انسان هرگز به نابودی و نیستی منتهی نمی‌‌شود. علی7 در وصیت به امام حسن7 به همین اصل اشاره فرموده، می‌گوید:

«بدان تو برای آن جهان آفریده شده‌ای نه برای این جهان، و برای رفتن نه ماندن، و بدان! تو در منزلی هستی که از آن رخت خواهی بست، و خانه‌ای که بیش از روزی چند در آن نتوانی نشست و در راهی هستی که پایانش آخرت است.»[1]

در همین وصیت نامه، امام علی7 به داستان کسانی اشاره می‌کند که پی به این حقیقت بردند و آنان را چون مسافرانی توصیف می‌کند که در منزلی ناسازوار از آب و آبادانی به کناری مسکن گزیده و آهنگ جایی کنند که پر نعمت و دلخواه و گوشه‌ای پر آب و گیاه است. پس رنج راه را بر خود هموار کنند و بر جدایی از دوست و سختی سفر و ناگواری خوراک دل نهند که به خانه فراخ خود رسند و در منزل آسایش خویش بیارمند.[2]

البته آنان که به این حقیقت نرسند فقط در تطبیق اشتباه می‌کنند و فکر می‌کنند دنیا جای ماندن است. لذا علی7 از آنان، به کسانی که به دنیا فریفته گردیدند،[3] تعبیر می‌کند.

بدین ترتیب علی7 سفارش می‌کند که اصل آخرت گرایی حاکم بر دنیا شود و در وصیت به فرزندش می‌‌فرماید:

«پس در نیکو ساختنِ اقامتگاه خویش بکوش، و آخرتت را به دنیا مفروش.»[4]

در ترسیم حقوق بشر باید به این اصل توجه شود و هر حقوقی برای بشر باید در راستای سعادت ابدی وی باشد. اکنون که اصول و مبانی حقوق بشر را مرور کردیم، باید به انواع حقوق اشاره کنیم. در ادامه این نوشتار به سه حق مهم که در رأس حقوق بشری قرار دارد می‌پردازیم:

اصلی‌‌ترین حق هر انسان، که پایه حقوق دیگر محسوب می‌شود، حق حیات است. به وضوح پیدا است که حق حیات از جمله حقوق عمومی است و بیشتر در برابر قدرت دولت‌‌ها مورد استناد قرار می‌گیرد، هر چند در روابط خصوصی نیز قابل اجرا است. یعنی هر کس باید به حیات دیگران احترام بگذارد.

علی7 در بیانات خویش نه تنها به این حق مهم اهمیت می‌دهد. بلکه در مکتب تربیتی خویش افراد را در جهت رعایت آن تربیت می‌کند. علاوه بر اینها ایشان در ترسیم نظام حقوقی اسلام قواعد و احکام مبتنی بر آن را بیان کرده است. ایشان در زمامداری خود بر رعایت آن تأکید و هنگام قضاوت در به کار گرفتن آن نهایت دقت را می‌نماید. نکته دیگر اینکه علی7 با ژرف‌نگری هر چه تمام‌تر آثار وضعی و اجتماعی عدم توجه به حق حیات افراد را برمی‌شمارد.

ایشان می‌‌فرماید:

«از رسول خدا6 دو کتاب به ارث برده‌ام؛ کتاب خدا و کتابی در کنار شمشیرم. پرسیدند: ای امیرالمؤمنین کتاب در کنار شمشیرت چیست؟»[5]

فرمود: «هر کس غیرقاتل را بکشد و یا غیر ضاربش را بزند لعنت خدا بر او باد.»

علی7 با این بیان کاربرد شمشیر را در جایی مجاز می‌داند که منجر به قتل بی گناهی نگردد. و همین است که امیرالمؤمنین7 در فرمان مشهور خویش به مالک اشتر می‌‌فرماید:

«و بپرهیز از خون‌ها، و ریختن آن به ناروا، که چیزی چون ریختن خون به ناحق آدمی را به کیفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند، و نعمت را نَبَرد، و رشته عمر
را نَبُرد.»[6]

همین‌طور که حضرت علی7 صرفا به بیان حرمت نپرداخته است. بلکه آثار وضعی ـ اجتماعی آن را به مالک اشتر گوشزد کرده است در ادامه همین سخن آن حضرت به کیفر روز قیامت اشاره کرده می‌‌فرماید:

«و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داوری که میان بندگان می‌کند در مورد خون‌هایی باشد که از یکدیگر ریخته‌اند.»[7]

این فراز سخن امام7 حکایت از اهمیت فوق‌العاده حق حیات است. زیرا اولین مسأله رسیدگی در روز قیامت خواهد بود. در ادامه ایشان به این نکته اشاره می‌کنند و آن اینکه حاکم، برای تقویت نهاد حکومت خود، دست به خون ریزی نزند، مسأله‌ای که تاریخ بشریت همیشه از آن رنج برده است، و شاید به همین دلیل نیز اعلامیه جهانی حقوق بشر، حق حیات را در اصول اولیه خود بیان کرده است.

علی7 می‌‌فرماید:

«پس حکومت خود را با ریختن خونی به حرام نیرومند مکن، که خون به حرام ریختن قدرت را به ناتوانی و سستی کشاند، بلکه دولت را از صاحب آن به دیگری بگرداند.»[8]

بعد از آن حضرت به فرماندار خویش گوشزد می‌کند که در تخلف از این حکم خدا هیچ عذری پذیرفته نیست، و به کشتن به ناحق تو را نزد من و خدا عذری به کار نیاید چه در آن قصاص باید.[9]

در نهایت و با رعایت تمام جوانب احتیاط، ممکن است حاکم خطا کند در این حالت نیز نباید مسئولیت دولت را در جبران خسارت به فراموشی سپرد و نخوت دولت و بلندمرتبه بودن آن نباید موجب شود که به اولیاء مقتول توجه نکرد:

«و اگر دچار خطا گشتی و تازیانه یا شمشیر یا دستت از فرمان برون شد و ـ به ناخواه کسی را کشتی ـ چه در مشت زدن و بالاتر، بیم کشتن است. مبادا نخوت دولت تو را وادارد که خود را برتر دانی و خونبهای کشته را به خاندانش نرسانی.» [10]

علی7 در حوزه نظام حقوقی اسلام جهت رعایت حق حیات قواعد متعددی را بیان فرموده. و سرانجام در آخرین وصیت‌‌های خویش نیز به رعایت همه جانبه احتیاط در دماء اشاره کرده می‌‌فرماید:

«پسران عبدالمطلب، نبینم در خون مسلمانان فرو رفته‌اید و گویید امیرمؤمنان را کشته‌اند. بدانید جز کشنده من نباید کسی به خون من کشته شود.» [11]

در پایان این قسمت تذکار این نکته ضروری است که از کلمات مولی علی7 و به طور کلی معارف اسلامی کاملاً این حقیقت مستفاد می‌گردد؛ که حرمت آدم کشی چنین نیست، که صرفا جنبه تکلیفی محض داشته باشد، بلکه حرمت مزبور ناشی از اعتبار و شناسائی حق حیات برای بشر است. و به دیگر سخن، آدم کشی از این نظر حرام و ممنوع است که بشر حق حیات دارد و کشتن او تجاوز بر حریم حق وی تلقی می‌گردد. شاهد این مدعی تعبیری است که در آیه 32 سوره مائده آمده است: ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً...﴾

به موجب آیه فوق آدم کشی، جرم علیه بشریت شناخته شده و مقصود از همانندی کشتن یک انسان با کشتن همه آدمیان، ایجاد حق دعوا و دادخواهی برای همگان است. یعنی هر کس بی گناه و بدون مجوز شرعی و قانونی به قتل برسد، همه آدمیان در سراسر کره خاکی حق طرح دعوا و مطالبه حق او را خواهند داشت.

واقعیت این است که علیرغم منع قانونی آدم کشی و زشتی و کریه بودن آن در جوامع پیشین، نمی‌‌توان این حقیقت را انکار نمود که پیش از اعلامیه حقوق بشر، اقوام و جوامع، برای بشر از آن جهت که بشر است حق حیات قائل نبودند، بلکه انسان‌ها به خودی و غیر خودی تقسیم می‌شدند، و تنها انسان‌های خودی حق ادامه حیات داشتند و دیگران به هیچ وجه از احترامی برخوردار نبودند.

براساس همین تفکر جنگ‌ها و کشور گشائی‌‌ها، کشتارهای دسته جمعی، غارت‌‌ها و آدم ربائی‌‌ها صورت می‌گرفت. و به دیگر سخن انسان‌های زورمند به خود چنین حقی می‌دادند؛ که برای تأمین آسودگی و فراهم ساختن نیازهای خود و کسان وابستگان خود به دیگران تعدّی کنند و با نابود ساختن آنان اقتدار خویشتن را افزایش دهند.

درست همان گونه که امروزه آدمیان نسبت به حیوانات و یا مظاهر طبیعی اطراف خود می‌نگرند، برای آن‌‌ها حق حیات قائل نیستند، بلکه به دلیل آن که انسان‌ها خود را اشرف از آن‌‌ها می‌دانند به انگیزه تأمین غذا و پوشاک به هر وسیله ممکن آن‌‌ها را به چنگ می‌آورند، و می‌کشند، و قربانی خویش می‌سازند.

جالب است بدانید که حتی در آموزه‌‌های ادیان به موجب برخی برداشت‌‌ها نیز قضیه از این قرار است انسان به هیچ وجه صرفا از آن نظر که انسان است، حق حیات ندارد، بلکه انسان‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند، انسان‌های مؤمن و انسان‌های غیر مؤمن. دسته اوّل جانشان از حمایت برخوردار است و دسته دوّم به هیچ وجه حق زندگی بر کره خاک ندارند.

مفسّران تورات می‌گویند؛ خداوند یهودیان را قوم برتر دانسته و آنان اشرف انسان‌ها بلکه اشرف موجوداتند. آنان را به غلبه بر دیگران توصیه نموده است، غلبه بی رحمانه‌ای که در هنگام پیروزی دمار از روزگار مردم مغلوب درآورند، همه آنان را بکشند و جانداری از آنان باقی نگذارند، خانه‌ی همه را ویران کنند و گیاهانشان را بسوزانند.

ولی بی تردید چنین برداشتی با منطق و شناختی که ما، یعنی تربیت یافتگان مکتب اسلام، از خداوند داریم سازگار نیست و قطعا می‌توان گفت این گونه تفسیرها همان تحریف‌‌های روحانیون یهود و ساخته آنان است. قران مجید در مقام استدلال علیه اندیشه خود بزرگ بینی یهودیان[خطاب به رسول الله6] می‌‌فرماید: «بگو گمان می‌کنید که اگر فقط شما از میان انسان‌ها دوستان خدائید و انسان‌های دیگر نیستند در این ادعا صادق می‌باشید پس آرزوی مرگ کنید، در حالی که چون خودتان به کذب ادعایتان وافقید، هرگز چنین آرزوئی نخواهید کرد.»[12]

ما معتقدیم که در تعلیمات اسلامی هر چند انسان مؤمن به خاطر ایمان از احترامات و حقوق خاصه برخوردار می‌باشد، ولی این بدان معنی نیست که انسان‌های غیر مؤمن حق حیات ندارند. انسان از آن نظر که انسان است واجد کرامت انسانی بوده و از حق حیات برخوردار است، کسی که حق حیات انسان را می‌گیرد و سبب آزار و اذیت دیگران می‌شود انسانی خطرناک و فاسد است و تنها کشتن این گونه افراد، کشتنِ به حق معرفی گردیده و زندگی مابقی انسان‌ها مورد احترام خداوند دانسته شده است.

در قرآن آمده است: «نکشید انسان‌ها را که جان آنان مورد احترام خداوند است، مگر به حق باشد.»[13]

در تعلیمات اسلامی هر انسانی که مرتکب قتل شود و یا علیه امنیت جامعه اقدام نماید مستحق اعدام است و الا هر انسانی دارای حق زندگی است و هیچ کس حق ندارد به حیات او تجاوز کند، و مؤمن و غیر مؤمن در این امر مساویند، و غیر مؤمن مادام که مصداق یکی از دو عنوان مذکور نشود صرفا به خاطر عدم ایمان محکوم به مرگ نمی‌‌باشد.

جهاد فی سبیل الله به معنای کشتن انسان برای ایمان آوردن نیست، به معنای نهایت سعی و کوشش در راه خدا و گسترش دین او از طریق تبلیغ و تفهیم است. و در این راه تنها کشتن آن دسته افراد مجاز است که مانع رسیدن دعوت حق به انسان‌ها گردند و با داعیان حق به جنگ و جدال برخیزند و آنان را به قتل رسانند، و یا به فتنه انگیزی دست یازند. آیات زیر شاهد این مدعاست:

الف. ﴿وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّـهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا﴾[14]

یعنی؛ «در راه خداوند با آنان که با شما قتال می‌کنند، قتال کنید و از این دستور تعدی ننمائید.»

با آنان که قصد درگیری مسلّحانه با شما ندارند به هیچ وجه مجاز به درگیری نمی‌‌باشید و اگر چنین کنید متجاوز شناخته خواهید شد و جای سخن نیست که انسان‌هائی که به انگیزه اعتقادی در مقابل مؤمنین مبادرت به اقدام مسلّحانه می‌کنند، و راه را بر داعیان حق می‌بندند و با گشودن آتش به روی آنان مانع گسترش دین خدا می‌شوند، از مصادیق مفسدین در ارض و محاربین با خدایند، و آنان که به انگیزه‌‌های غیر اعتقادی از قبیل سرقت مسلّحانه، قتل، غارت و آشوب دست می‌یازند، عینا از همین حکم برخوردارند: ﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّـهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ﴾.[15]

ب. ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾؛[16] با آنان قتال کنید تا فتنه در زمین نباشد و دین خدا گسترش یابد و فراگیر گردد.

در این آیه هدف از قتال با مقاتلین و محاربین را دفع فتنه دانسته و هدف دفع فتنه را گسترش دین خدا برشمرده است. مستفاد از آیه آن است که مزاحمین دعوت حق به فتنه انگیزی دست می‌یازند و می‌خواهند از این رهگذر عقائد خویش را بر دیگران تحمیل کنند.

مرتد به معنای کسی که پس از ورود در دین و اعلان هم بستگی ایمانی با جامعه مؤمنین بر آن‌‌ها پشت می‌کند و از رهگذر نفی نظری همراه با نفی عملی موجب ایجاد فتور و سستی در جامعه به هم پیوسته و یک پارچه مؤمنین می‌شود نیز می‌تواند، از مصادیق فتنه و فساد تلقّی گردد.

خلاصه آن که، هیچ کس نباید با تمسّک به رخدادها و وقایع تاریخ اسلام که بی‌شک این قضایا و حوادث در شرائط خاصّ و ویژه زمان خود بوده است و نباید عدم احترام به حق حیات غیر مؤمنین را به اسلام منتسب کنیم و چهره این دین و تعلیمات بشردوستانه آن را نامهربان جلوه دهیم. این ندای علی7 است به مالک اشتر، که گوش تاریخ را می‌نوازد:

«ای مالک! نسبت به مردم همچون درنده مباش چرا که آنان دو گروه‌اند، یا برادر دینی تواند و یا همانند تو در انسانیت.»

علی7 مخالفین و معترضین خود را به هیچ وجه واجد کیفر اعدام نمی‌‌دانست، مگر در شرائط خاصّی که دقیقا همان شرائط افساد و فتنه انگیزی است.

در کتاب الغارات مسعود ثقفی آمده است؛ عبدالرحمن بن جندب از پدرش نقل می‌کند که وقتی خبر کشته شدن خریت بن ارشد رئیس فرقه بنی ناجیه که از خوارج بودند به علی7 رسید فرمود:

«مادرش به عزایش بنشیند، چقدر بی عقل و بی تقوا بود؛ یک بار نزد من آمد و گفت در اصحاب تو کسانی هستند که من می‌ترسم از تو جدا شوند. تو چه خواهی کرد؟ من به او گفتم: من هیچگاه به صرف اتهام کسی را دستگیر نمی‌‌کنم و به صرف گمان، مجازات نمی‌‌نمایم و هیچ گاه با کسی نمی‌‌جنگم مگر آن که مخالفت و عداوت خود را علنی سازد که در آن هنگام هم مجازات نمی‌‌کنم، مگر آن که او را می‌خواهم و [با او مذاکره می‌کنم] و عذر او را می‌پذیرم، چنانچه توبه کند و دست از سوء کردارش بردارد و به سوی ما آید، او برادر ما خواهد بود. ولی اگر بر عداوت خویش پای فشارد و عزم جزم بر جنگ با ما کند ما از خداوند علیه او یاری می‌طلبیم، و به وظیفه شرعی خود عمل می‌کنیم.

او با شنیدن این جملات از من جدا شد و رفت. سپس بار دیگر آمد و به من گفت: من می‌ترسم که عبدالله بن وهب (رئیس خوارج) و زیدبن حصین طائی علیه تو فساد نمایند، چرا که شنیده‌ام درباره شما چیزهائی می‌گویند که اگر شما می‌شنیدید آنان را رها نمی‌‌کردید تا آن که آنان را می‌کشتید یا به زندان می‌افکندید و تا ابد در زندان نگاه می‌داشتید. من گفتم؛ با تو مشورت می‌کنم، به نظر تو من چه کنم؟ گفت: من می‌گویم؛ آنان را بخواهی و گردن آنان را بزنی. من دانستم که او نه تقوا دارد و نه عقل!! آنگاه به او گفتم، به خدا سوگند! من تو را شخص باتقوا و خردمند نمی‌‌دانم.

به خدا سوگند! سزاوار بود که تو می‌دانستی که من هرگز کسی را که اسلحه بر روی من برنگیرد، و آن گونه که قبلاً به تو گفته بودم، با رفتار و کردار خود عداوت خود را با من علنی نسازد، هیچگاه برخورد نخواهم کرد. من از تو انتظار داشتم که اگر من آنان را می‌کشتم، تو به من اعتراض کنی و بگوئی: از خدا بپرهیز، چرا خون کسانی را که کسی را نکشته‌اند و عهد خود را نقض و بر تو خروج نکرده‌اند، می‌ریزی!!» [17]

 


[1] . نهج‌البلاغه، نامه 31، ص 303.

[2] . پیشین، ص 200.

[3] . همان.

[4] . «فاصلح مثواک و لاتبع آخرتک بدنیاک»؛ پیشین، ص 296.

[5] . «وَرَثْتُ عَنْ رَسولِ الله کتابین کتاب الله و کتابٍ فی قراب سیفی.» قیل یا امیرالمؤمنین ماالکتاب الذی فی قراب سیفک؟ قال: من قتل غیرقاتله او ضرب غیرضاربه فعلیه لعنهٔ اللّه»؛ وسائل الشیعهٔ الی تحصیل مسائل الشریعهٔ، محمد بن الحسن، الحر العاملی، ج 19، ص 12.

[6] . «إِيَّاكَ وَ الدِّمَاءَ وَ سَفْكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَ لَا أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْكِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا »؛ نهج البلاغه، نامه 53 ، امیرالمؤمنین7 به مالك اشتر.

[7] . والله سبحانه مبتدی ء بالحکم بین العباد فیما تسافکوا من الدّماء یوم القیامة؛ نهج البلاغه، نامه 53 ، امیرالمؤمنین7 به مالك اشتر.

[8] . «فَلَا تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَكَ بِسَفْكِ دَمٍ حَرَامٍ فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَ يُوهِنُهُ بَلْ يُزِيلُهُ وَ يَنْقُلُهُ»؛ نهج البلاغه، نامه 53 ، امیرالمؤمنین7 به مالك اشتر.

[9] . نهج البلاغه، نامه 53 ، امیرالمؤمنین7 به مالك اشتر.

[10] . «وَ إِنِ ابْتُلِيتَ بِخَطَإٍ وَ أَفْرَطَ عَلَيْكَ سَوْطُكَ أَوْ سَيْفُكَ أَوْ يَدُكَ بِالْعُقُوبَةِ فَإِنَّ فِي الْوَكْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً فَلَا تَطْمَحَنَّ بِكَ نَخْوَةُ سُلْطَانِكَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُم‏»؛ نهج البلاغه، نامه 53 ، امیرالمؤمنین7 به مالك اشتر.

[11] . «يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَلَا لَا يُقْتَلَنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي». نهج البلاغه، نامه 47 ، سفارش امیرالمؤمنین7 به امام حسن و امام حسین 8.

[12] . سوره جمعه، آیات 7 ـ 6.

[13] . سوره اسراء، آیه 33.

[14] . سوره بقره، آیه 190.

[15] . سوره مائده، آیه 33.

[16] . سوره بقره، آیه 193 ـ سوره انفال، آیه 39.

[17] . الغارات: ج1، آخرین صفحه، تصحیح محدث ارموی، چاپ انجمن آثار ملی.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: