امام7 در این گفتار حکیمانه مبسوط اشاره به فلسفههای بخش مهمی از احکام اسلامی کرده است که در بیست بخش خلاصه میشود:
1. «خدا ایمان را برای تطهیر دل از شرک واجب کرده است».
اشاره به اینکه ایمان به یگانگی خداوند، انسان را از آلودگی به شرک و بتپرستی نجات میدهد، همانآلودگی بسیار بدی که همه انبیا برای تطهیر آن به پا خاستهاند و نخستین دعوت آنها دعوت به توحید بود. اگر قلب انسان فقط جایگاه ایمان به خدا باشد همه چیز را برای او میخواهد و همواره در طریق اطاعت فرمان او گام بر میدارد، از هرگونه دوگانگی و چندگانگی رهایی مییابد، هدفی واحد، معبودی واحد و برنامه واحدی خواهد داشت. در حالی که وقتی آلوده به شرک میشود معبودهای متعدد، برنامههای مختلف و اهداف پراکنده پیدا میکند.
2. «خدا نماز را برای پاک شدن از کبر و غرور واجب کرده است».
نماز، آثار و برکات فراوانی دارد که یکی از آنها پاک شدن از کبر و غرور است، زیرا به هنگام نماز، انسان همچون عبد ذلیل در برابر خداوند جلیل میایستد، سپس تعظیم میکند و به خاک میافتد و پیشانی را بر درگاه او به خاک میساید و این عمل را چند بار تکرار میکند. به یقین این برنامه نورانی، کبر و غرور او را درهم میشکند، همان چیزی که انسان را به طغیان وا میدارد و آلوده انواع گناهان میکند، چراکه سرچشمه انواع معاصی همین مسئله تکبر است.
3. «خداوند زکات را سبب روزی قرار داد».
این عبارت دو تفسیر دارد: نخست اینکه پرداختن زکات، روزی فقرا را تضمین میکند، زیرا در حدیث آمده که اگر مردم زکات اموالشان را بدهند، فقیری در سراسر جهان اسلام پیدا نخواهد شد. همانگونه که در حدیثی از امام صادق7 میخوانیم: «وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَکَاةَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِیَ مُسْلِمٌ فَقِیراً مُحْتَاجاً».[1]
تفسیر دیگر اینکه پرداختن زکات سبب میشود خداوند روزی را بر زکات دهنده فراوان کند و اموال او را از خطرات تجاوز گرسنگان حفظ نماید وجمع میان این دو تفسیر در جمله بالا بعید نیست، همانگونه که در حدیثی ازامام علی بن موسیالرضا7 نیز آمده است که میفرماید: «علت تشریع زکات تأمین قوت فقرا وحفظ اموال اغنیاست».[2]
4. «و روزه را برای این تشریع کرد که آزمایشی برای اخلاص بندگان باشد».
تمام عبادات، مشروط به اخلاص و به یک معنا از اسباب خلوص نیت است؛ ولی از آنجا که روزه عبادتی است که در ظاهر آشکار نیست، تأثیر بسیار عمیقتری در آزمودن اخلاص مردم دارد و به تعبیر دیگر، تنها خدا از آن آگاه است و تا روزهدار چیزی نگوید کسی از روزه او باخبر نمیشود و این درواقع یک مرحله عالی از تقواست و به همین سبب در قرآن مجید تشریع روزه برای نیل به تقوا ذکر شده است.
5. «و حج را برای تقویت دین قرار داد».
بدون شک در موسم حج، مسلمانان پاکدلی از سراسر دنیا و جهان اسلام به سوی مرکز توحید میآیند و یکصدا لبیک میگویند و اطراف خانه خدا طواف میکنند و با هم نماز میگزارند و با هم به منا و مشعر و عرفات میروند و شیطان را سنگسار میکنند. از اخبار و حالات یکدیگر باخبر میشوند و روابط دوستی در میان آنها عمیقتر میگردد و برای حل مشکلات یکدیگر میاندیشند و مجموع اینها سبب تقویت اسلام میشود، از اینرو دشمنان همواره از این عبادت بزرگ وحشت داشتند و میکوشیدند بر آن ضربهای وارد کنند تا هر سال از طریق این عبادت بزرگ روح تازهای در کالبد اسلام در آن کانون وحدت دمیده نشود، ازاینرو در حدیثی از امام صادق7 میخوانیم: «مادامی که کعبه برپاست اسلام هم برپاست».[3]
6. «و جهاد را برای عزت و سربلندی اسلام (و مسلمانان) قرار داد».
دلیل آن روشن است؛ اگر مسلمانان در برابر حیلهها و حملات و تهاجمات دشمنان خاموش بنشینند و به جهاد برنخیزند چیزی نمیگذرد که عظمت آنها پایمال دشمنان میشود وعزت وسربلندی تبدیل به ذلت و سربهزیری میگردد.
ازاینرو در خطبه معروف جهاد، امیرمؤمنان7 میفرماید: «(آگاه باش) جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را به روی یاران خاصش گشوده، جهاد، لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداوند است و مردمی که از جهاد رویگردان شوند خداوند لباس ذلت بر تن آنها میپوشاند و بلاها به آنها هجوم میآورند».[4]
7 و 8 . «و امر به معروف را برای اصلاح توده مردم و نهی از منکر را برای باز داشتن بیخردان قرار داد».
این امتیاز مهم را قانون اسلام بر بسیاری از قوانین جهان دارد که همه افراد جامعه را در برابر آنچه در جامعه میگذرد مسئول میداند، هرگاه کسی از انجام وظیفه خود عدول کند، همه به عنوان واجب کفایی مأمورند او را نصیحت کرده وبه انجام وظیفه فرا خوانند و هرگاه کسی آشکارا منکری را انجام دهد و کاری برخلاف موازین اسلامی مرتکب شود، همه مسئولند او را اندرز دهند و از آن کار بازدارند.
بنابراین، امر به معروف، مصلحتی است برای توده مردم و نهی از منکر سبب پیشگیری از کار سفیهان است.
قابل توجه است که در امر به معروف بر عوام تکیه میکند. اشاره به اینکه خواص، وظایف خود را انجام میدهند و کمتر نوبت به امر به معروف میرسد و در مورد نهی از منکر بر افراد سفیه تكیه میکند اشاره به اینکه آدم عاقل و خردمند به دنبال گناه نمیرود و آنها که با ارتکاب گناه، هم به خود ظلم میکنند و هم به جامعه، سفیه و کمخردند. قرآن مجید هم به این موضوع اشارهای دارد و میفرماید: «چه کسی از آیین ابراهیم، رویگردان خواهد شد به جز افراد نادان».[5]
9. «و صله رحم را برای افزایش نفوس مقرر داشت».
روشن است هنگامی که افراد یک فامیل صله رحم به جای آورند و مراقب یکدیگر باشند و به همدیگر کمک کنند، تلفات در میان آنها کم خواهد بود
و این سبب کثرت فامیل و درنتیجه کثرت عدد مسلمانان خواهد شد و در برابر دشمنان قدرت و قوت بیشتری پیدا میکنند.
افزون بر این، از روایات استفاده میشود که صله رحم تأثیر معنوی و الهی خاصی در فزونی عمر و عمران و آبادی شهرها دارد.
در حدیثی از امام صادق7 از پدرانش از رسول خدا6: آمده است: «صله رحم خانهها را آباد و عمرها را زیاد میکند، هرچند اهل آن از نیکان نباشند».[6]
10. «و قصاص را برای حفظ خونها (و جانها) قرار داد».
این سخن برگرفته از قرآن مجید است که میفرماید: «ای خردمندان! در قصاص، حیات و زندگی شما است».[7]
درست است که ظاهرآ براثر قصاص، فردی از جامعه حذف میشود؛ ولی این حذف سبب پیشگیری از قتلهای آینده است، زیرا افرادی که به فکر قتل دیگران میافتند، هنگامی که منظره قصاص در نظرشان مجسم میشود و خود را در خطر قطعی میبینند از این عمل خودداری میکنند و به فرض که بتوانند قتلی انجام دهند و متواری شوند باید یک عمر زندگی مخفیانه داشته باشند، که ناراحتی و زجر آن کمتر از قصاص نیست.
متأسفانه در دنیای امروز، بعضی از گروهها و به اصطلاح طرفداران حقوق بشر با هر گونه قصاص مخالفند و میگویند: خون را با خون نباید شست؛ قاتل کار خطایی انجام داده و اگر ما قاتل را به قتل برسانیم خطای دیگری مرتکب شدهایم.
11. «و اقامه حدود را برای بزرگ شمردن محرمات الهی قرار داد».
«محارم» در اینجا اشاره به گناهان کبیره یا بخش مهمی از آنهاست، که در موردشان اقامه حدود و اجرای تعزیرات میشود، زیرا حدود به معنای عام شامل تعزیرات هم میگردد. بدیهی است با اجرای حد، گناه در نظرها پر اهمیت خواهد شد و کمتر کسی به سراغ آن میرود زیرا میداند علاوه بر مجازات الهی در سرای آخرت، در این دنیا هم مجازات سنگینی دامن او را میگیرد و این امر سبب امنیت جامعه و حفظ آن از آلودگیهای گسترده خواهد شد.
از اینرو در حدیثی از پیغمبر اکرم6 آمده است: «حدی که در زمین اجرا شود برتر (سودمندتر) از چهل روز باریدن باران است».[8]
در حدیث دیگری از ابو ابراهیم (امام کاظم7 در تفسیر آیه شریفه؛ ﴿وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها﴾[9] میفرماید: «این فقط احیای به وسیله باران نیست، بلکه خداوند مردانی را مبعوث میکند که عدل را زنده کنند و زمین با احیای عدل زنده میشود. سپس افزود: «و اقامه حد در آن سودمندتر است از نزول چهل روز باران در زمین».[10]
12. «و ترک شرب خمر را برای حفظ و سلامت عقل تشریع کرد».
جای شک و تردید نیست که شراب و همه مواد مخدر از دشمنان شماره یک عقل انسانی هستند؛ نهتنها در حالت مستی، شعله عقل بهکلی خاموش میشود وافراد مست دست به هر کاری میزنند، بلکه بعد از آن نیز تأثیرات زیادی در تخریب مغز و اعصاب از خود به جای میگذارد و گاه منجر به جنون میشود.
در حدیث دیگری از امام صادق7 میخوانیم: «خداوند برای شرور وبدیها قفلهایی قرار داده (که همان قفل عقلهاست) و کلید آن قفلها را شراب قرار داده است».[11]
13. «و دوری از سرقت را برای حفظ عفت مقرر داشت».
سرقت و دزدی به هر شکل باشد از بزرگترین گناهان در اسلام و دارای حدّ شرعی است و در همه عرفها و تمام عقلا کاری بسیار زشت محسوب میشود و در تمام قوانین دنیا برای آن مجازات مقرر شده است.
تعبیر به «عفت» در کلام امام7 اشاره به خویشتنداری و مناعت طبع و ترک هرگونه حرص است. خداوند سرقت را ازاینرو تحریم فرموده که افزون بر حفظ امنیت مالی جامعه، روح عفت را در افراد زنده کند، هیچ کس به اموال دیگری چشم ندوزد، و حتی در بدترین حالات معیشتی به فکر دستبرد به اموال دیگران نیفتد.
به یقین همان اندازه که حفظ امنیت جامعه اهمیت دارد، پرورش روح عفّت و ابراز بینیازی از اموال مردم نیز مهم است و درواقع این روحیه است که جامعه را به امنیت مالی رهنمون میشود.
14. «و ترک زنا را برای حفظ نسبها قرار داد».
به یقین زنا و آمیزشهای نامشروع آثار سوء فراوانی دارد، که امام7 به یکی از مهمترین آنها اشاره کرده است. هرگاه در جامعه آمیزشهای نامشروع رواج پیدا کند محصول آن فرزندان نامشروعی است که وابسته به هیچ کس نیستند، نه کسی سرپرستی آنها را بر عهده میگیرد و نه تکیهگاهی برای خودشان پیدا میکنند، نه حمایت مالی میشوند، نه ارث دارند و نه از عواطف پدرانه و مادرانه برخوردارند.
چنین فرزندانی بزرگترین مخاطره را برای جامعه در بر دارند. آمارها نشان میدهد که بسیاری از جنایات هولناک به دست همین فرزندان نامشروع انجام میگیرد. به فرض که نهادی اجتماعی فرزندان نامشروع را جمعآوری و حفاظت کند باز محرومیت از پیوند با پدر و مادر و آثار عاطفی و قانونی آن کار خود را خواهد کرد.
البته زنا مفاسد بسیار دیگری دارد که امام علی بن موسی الرضا7 در حدیثی که علامه مجلسی؛ در بحار الانوار از علل الشرایع نقل کرده به بخشی از آن اشاره میکند، آن حضرت7 میفرماید: «خداوند زنا را حرام کرده است به علّت مفاسدی که در آن است از قبیل: قتل نفس، (به سبب برافروخته شدن آتش خشم همسران یا بستگان) و از دست رفتن نسب و ترک تربیت فرزندان و فاسد شدن نظم میراث و امثال آن از مفاسد گوناگون».[12]
15. «و ترک لواط (و همجنسگرایی) را برای افزایش نسل مقرر داشت».
میدانیم آفرینش شهوت جنسی در زنان و مردان برای این است که از طریق صحیح، نسل انسان افزایش پیدا کند و از میان نرود و اگر این علاقه جنسی میان زن و مرد نبود ممکن بود در مدت کوتاهی نسل انسان نابود شود.
حال اگر این علاقه جنسی به صورت همجنسگرایی درآید که هیچ تأثیری در بقای نسل نداشته باشد و این مطلب در جامعه بشری گسترش یابد آن هم سبب قطع نسل انسان یا کمبود افراد بشر خواهد شد.
به همین دلیل، استمنا یا آمیزش با حیوانات نیز در اسلام تحریم شده است، زیرا آنها نیز مانند همجنسگرایی سبب ضایع شدن نطفههای انسانی میگردد.
در حدیثی از امام صادق7 میخوانیم که زندیقی از آن حضرت سؤالی درباره تحریم زنا کرد و حضرت پاسخ او را فرمود و سپس از تحریم لواط پرسید.
امام7 فرمود: علتش این است که «هرگاه آمیزش با پسر حلال بود مردان از زنان بینیاز میشدند و سبب قطع نسل و تعطیل آمیزش مشروع و طبیعی میشد و مجاز بودن این کار مفاسد بسیاری دربر داشت».[13]
16. «و شهادت و گواهی را برای اظهار حق در برابر انکارها قرار داد».
میدانیم در اسلام کسی که از حادثهای با خبر باشد و آن را با چشم خود ببیند اگر به شهادت فراخوانده شود بر او واجب است بپذیرد و آنچه را دیده بیان کند؛ خواه درباره دوست باشد یا دشمن، خویشاوند باشد یا بیگانه.
کتمان شهادت یکی از گناهان کبیره است، همانگونه که قرآن مجید باصراحت فرمود: «شهادت را کتمان نکنید و هر کس کتمان کند قلب او گناهکار است (چرا که حقیقتی را مخفی داشته است)».[14]
در آیه قبل از آن میفرماید: «و شاهدان هنگامی که دعوت (به دادگاه برای ادای شهادت) بشوند ابا نکنند».[15]
17. «و ترک دروغ را برای احترام و بزرگداشت صدق و راستی قرار داد».
اساس زندگی اجتماعی بر اعتماد متقابل افراد نسبت به یکدیگر است که اگر اعتمادی نباشد رشته اجتماع از هم گسیخته خواهد شد. اعتماد در صورتی حاصل میشود که صدق و امانت بر جامعه حاکم باشد، زیرا دروغ و خیانت مهمترین اسباب بدبینی و بیاعتمادی است.
امام7 در این تعبیر زیبا میفرماید: خداوند ترک دروغ را واجب کرده تا راستگویی به عنوان یک فضیلت شمرده شود و افراد جامعه به سوی آن حرکت کنند.
در روایات اسلامی شدیدترین تعبیرات درباره زشتی دروغ آمده است. قرآن مجید میگوید: «تنها کسانی دروغ میبندند که به آیات خدا ایمان ندارند».[16]
در حدیثی از رسول خدا6 میخوانیم: «دروغ دری از درهای نفاق است».[17]
در کتاب کافی از امیر مؤمنان7 چنین نقل شده که فرمود: «انسان طعم ایمان را نمیچشد مگر زمانی که دروغ را خواه شوخی باشد یا جدی، رها کند».[18]
18. «و سلام را امان در برابر ترسها قرار داد».
منظور از «سلام» در اینجا همان سلام کردن است. که هرگاه کسی به دیگری سلام کند، مفهومش این است که هیچگونه قصد آزار و اذیت او را ندارد وهنگامی که شنونده سلام را با سلام پاسخ میگوید، مفهوم آن نیز این است که از ناحیه او خوف و ضرری برای سلام کننده موجود نیست.
البته گاه میشد که پس از سلام و جواب آن، قرائن و شواهدی بر خلاف موارد مذکور به نظر میرسید که برای برطرف کردن آن خوف، احتیاج به گفتوگوی بیشتری بود، از اینرو در داستان ابراهیم7 میخوانیم: هنگامی که فرشتگان پروردگار به صورت افراد ناشناسی بر او وارد شدند و سلام کردند ابراهیم7 که چهرههای آنها را بسیار ناشناس دید گفت: «ما از شما میترسیم». به خصوص هنگامی که غذا برای آنها آورد و آنها دست به سوی غذا دراز نکردند؛ اما چیزی نگذشت که ترس ابراهیم7 زائل شد هنگامی که گفتند: «ما فرستادگان پروردگار توایم» و او را به فرزند بشارت دادند.
اکنون این سؤال پیش میآید که سلام کردن جزء مستحبات است و با جمله «فرض الله» که در آغاز این کلام حکمتآمیز آمده سازگار نیست، ازاینرو بعضی از شارحان، سلام را در اینجا به معنای پاسخ سلام تفسیر کردهاند تا با وجوب سازگار باشد.[19] در حالی که این تفسیر افزون بر اینکه مخالف ظاهر عبارت امام7 است با مسئله امنیت از ترس سازگار نیست، زیرا هم ابتدا به سلام و هم پاسخ آن هر دو سبب احساس امنیت میشد.
ولی با توجه به اینکه «فَرَضَ» معنای وسیعی دارد که هرگونه تشریع را اعم از واجب و مستحب شامل میشود، مشکلی به وجود نمیآید که ما ناچار باشیم سلام را به معنای پاسخ سلام بدانیم. در نتیجه به یقین فلسفهای که امام7 برای نماز بیان فرموده، هم نماز واجب را فرا میگیرد و هم مستحب را و همچنین در مورد زکات و روزه.
19. «و امامت را برای نظم و نظام امت قرار داد».
اگر حکومت عادلی بر کار نباشد و امامت به معنای صحیح پیاده نشود، نظم امت به هم میریزد، ظالمان بر مظلومان چیره میشوند و فاسدان و مفسدان پستهای حساس را در اختیار میگیرند و بیت المال مسلمانان به غارت میرود و ناامنی همه جا را فرا میگیرد که تاریخ معاصر و گذشته، نمونههای فراوانی از آن را به ما ارائه داده است.
در خطبه بانوی اسلام فاطمه زهرا3 نیز تعبیری شبیه به این دیده میشود، میفرماید: «وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَة؛ خداوند اطاعت از ما را سبب نظام امت قرار داده و پیشوایی ما را سبب جلوگیری از اختلاف و پراکندگی».[20]
در خطبه امام علی بن موسیالرضا7 که در مسجد جامع مرو، در روز جمعه بیان فرمود، نیز آمده است: «امامت، زمام دین وسبب نظام مسلمین و صلاح دنیا و سبب عزت مؤمنان است. امامت، اساس اسلام بارور و شاخه بلند آن است».[21]
البته سخن درباره اهمیت امامت و تأثیر حکومت اسلامی در نظم جامعه مسلمانان و حفظ کیان آنها بسیار است و مقصود در اینجا اشارهای به عنوان تفسیر کلام امام7 است.
20. «و اطاعت و فرمانبرداری (از امام مسلمین) را برای (تعظیم و تحکیم) مقام امامت قرار داد».
به یقین آنچه سبب تقویت امامتِ امامان و حاکمیتِ حاکمان میشود همکاری و هماهنگی مردم است. اگر اطاعت و همکاری مردم نباشد نظام امامت نیز به هم میریزد، از اینرو در مسائل مربوط به حکومت اسلامی نیز میگوییم: حمایت مردم و آرای ملت از اساسیترین پایههای حکومت است، زیرا امامی میتواند نظام امت را برقرار کند که دارای اختیارات وسیع باشد و این جز از طریق همکاری مردمی حاصل نمیشود.
در بخش چهارم خطبه 34 مطالب بیشتری در این زمینه آمده است؛ آنجا که امام7 میفرماید: «ای مردم! من حقی بر شما دارم شما نیز بر من حقی دارید؛ اما حق شما بر من این است که از خیرخواهی و خدمت به شما دریغ نورزم و بیتالمال را به نفع شما بهطور کامل به کار گیرم و شما را تعلیم دهم تا از جهل ونادانی رهایی یابید و تربیت کنم تا فراگیرید و آگاه شوید و اما حق من بر شما این است که بر بیعت خویش وفادار باشید و در آشکار و نهان خیرخواهی را در حق من به جا آورید. هر زمان شما را برای انجام کاری بخوانم اجابت کنید و هر وقت به شما فرمان دهم اطاعت نمایید».[22]
آیات مربوط به حلال کردن طیبات و حرام کردن خبائث[23] همگی شاهد بر این است که قبلاً طیب و خبیثی وجود دارد که به سبب آن حکم الهی مطابق آن صادر میشود.
تنها تفاوتی که میان احکام الهی و احکام عرفی است این است که احکام عرفی چه بسا بر اساس مصالح و مفاسدی وضع میشود که نتوانستهاند تمام جوانب آن را بررسی کنند و به همین دلیل پس از مدتی ممکن است خلاف آن کشف شود؛ ولی احکام الهی چنین نیست، علم بیپایان خداوند سبب میشود که احکام بر اساس رعایت تمام جوانب مصالح و مفاسد وضع شود و هرگز خلافی در آن نخواهد بود.
بعضی نیز معتقدند گرچه احکام دارای مصالح و مفاسدی است؛ ولی ما نباید به سراغ آنها برویم، باید مطیع فرمان باشیم؛ آنجا که امر شده انجام دهیم وآنجا که نهی شده خودداری کنیم و مطلقاً به سراغ فلسفه احکام نباید رفت.
ولی این نیز برخلاف آیاتی است که ما را تشویق به فهم مصالح و مفاسد احکام میکند و همچنین برخلاف روایاتی است ـ مانند آنچه در بالا آمد ـ که ائمه هدی7 مصالح احکام را مشروحاً بیان کردهاند و نیز بعضی از اصحاب خدمت امامان میرسیدند و فلسفه پارهای از احکام را میپرسیدند. هرگز هیچ امامی آنها را نهی از این سؤالات نکرد و این دلیل بر آن است که مردم حق دارند از فلسفه احکام سؤال کنند و پاسخ بشنوند.
منتها در اینجا دو نکته مهم باقی میماند و آن این است که؛ اولاً بیان فلسفه احکام چه فایدهای دارد؟
پاسخ این سؤال روشن است؛ انسان هنگامی که به منافع نماز و روزه و امثال آن آگاه میشود، شوق بیشتری برای انجام دادن آن در خود مییابد و هنگامی که مثلاً مفاسد بیشمار شرب خمر را میشنود، نفرت بیشتری از آن پیدا میکند. درست مانند دستورات طبیب که وقتی برای بیمارش فواید دارو را ذکر کند بیمار با شوق بیشتری دارو را مصرف کرده و تلخی احتمالی آن را تحمل میکند.
از اینجا میتوان استفاده کرد که آگاهی بر فلسفه احکام میتواند فقیه را در مسیر استنباط حکم کمک کند.
ثانیاً: معنای آگاهی بر فلسفه احکام این نیست که ما همواره مقید به آن باشیم و بگوییم چون مثلاً فلسفه دو رکعت بودن نماز صبح و سه رکعت بودن نماز مغرب را نمیدانیم بنابراین آن را انجام نمیدهیم. ما باید گوش بر امر و چشم بر فرمان داشته باشیم، چه فلسفه احکام را بدانیم یا ندانیم؛ ولی تا آنجا که بدانیم به اطاعت راسخ ما کمک میکند.
این نکته نیز شایان توجه است که فلسفهها و مصالح و مفاسد احکام غالباً جنبه حکمت دارد نه علّت؛ یعنی در غالب موارد، ممکن است حاکم باشد. مثلاً نوشیدن یک قطره شراب ممکن است هیچکدام از آن مفاسد را نداشته باشد ولی به هر حال حرام است، بنابراین افراط در این مسئله که ما فلسفههای احکام را وسیلهای قرار دهیم برای محدود کردن حکم یا توسعه آن به جایی که ادله شامل آن نمیشود، کار نادرستی است.
در حدیثی از امام کاظم7 میخوانیم: «خداوند شراب را به دلیل نام آن تحریم نکرد، بلکه تحریم آن به واسطه آثار آن بود، بنابراین هرچیزی که عاقبت آن عاقبت شراب باشد آن هم به منزله شراب است».[24]
[1] . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 7، ح 1579.
[2] . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 7، ح 1580.
[3] . کافی، ج 4، ص 271، ح 4.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 27.
[5] . بقره، آیه 130.
[6] . بحار الانوار، ج 71، ص 93، ح 21.
[7] . سوره بقره، آیه 179.
[8] . کافی، ج 7، ص 175، ح 8.
[9] . سوره روم، آیه 19.
[10] . کافی، ج 7، ص 174، ح 2.
[11] . همان، ح 5.
[12] . بحار الانوار، ج 6، ص 98، ح 2.
[13] . وسائل الشیعه، ج 14، ص 252، ح 12.
[14] . سوره بقره، آیه 283.
[15] . سوره بقره، آیه 282.
[16] . سوره نحل، آیه 105.
[17] . کنز العمّال، ح 8212.
[18] . کافی، ج 2، ص 340، ح 11.
[19] . شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج 19، ص 89.
[20] . بحار الانوار، ج 29، ص 223.
[21] . کافی، ج 1، ص 200، ح 1.
[22] . شرح بیشتر در این زمینه را میتوانید در کتاب پیام امام امیرالمؤمنین7، ج 2، ص 343 به بعد مطالعه کنید.
[23] . سوره اعراف، آیه 157.
[24] . کافی، ج 6، ص 412، ح 2.