خداوند متعال در فضیلت اخلاص فرموده است: ﴿وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّـهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ﴾[1] ؛ و نیز: ﴿أَلا لِلَّـهِ الدِّينُ الْخالِصُ﴾؛[2] و نیز: ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّـهِ وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلَّـهِ﴾؛[3] و نیز: ﴿فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾.[4] این آیه درباره کسی نازل شده که برای خدا کار میکند و دوست میدارد که او را بر آن بستائید.
پیامبر خدا6 فرموده است: «سه چیز است که دل مرد مسلمان خیانت نمیکند: اخلاص عمل برای خداوند متعال و...».[5] مصعب بن سعد از پدرش نقل میکند که گفته است: پدرم گمان کرد که او را نسبت به کسانی از اصحاب پیامبر خدا6 که از او پست ترند فضیلتی است، پیامبر6 فرمود: «همانا خداوند این امت را به سبب دعا و اخلاص و نماز ضعیفانشان نصرت داده است».[6] از پیامبر خدا6 روایت شده که: «خداوند فرموده است: اخلاص سری از اسرار من است آن را در دل بندهای که او را دوست میدارم به ودیعه میگذارم».[7] علی بن ابی طالب7 فرموده است: «برای کمی عمل اندوه نخورید برای قبولی آن اندوهگین باشید، زیرا پیامبر6 به معاذ بن جبل فرمود: عمل را خالص کن اندک آن تو را بس است»؛[8]
و نیز فرموده است: «هیچ بندهای نیست که عمل خود را چهل روز برای خدا خالص گرداند مگر آن که چشمههای حکمت از دلش بر زبانش ظاهر میشود»؛[9]
و نیز فرموده است: «نخستین افرادی که در روز قیامت از آنها پرستش میشود سه کس اند: مردی است که خداوند به او دانشی عطا کرده است به وی میفرماید: در آنچه دانستی چه کردی؟ میگوید: پروردگارا! در ساعات شبانه روز به آن قیام کردم، خداوند میفرماید: دروغ گفتی، و فرشتگان هم میگویند دروغ گفتی بلکه خواستی بگویند فلانی عالم است.
دیگر مردی است که خداوند مالی به او داده است حق تعالی به او میگوید: من به تو نعمت دادم تو چه کردی؟ میگوید: پروردگارا! من در ساعات شب و روز صدقه دادم، خداوند میفرماید: دروغ گفتی، و فرشتگان هم میگویند: دروغ گفتی و خواستی گفته شود: فلانی جواد و بخشنده است.
دیگر مردی است که در راه خدا کشته شده است خداوند به او میگوید: چه کرده ای؟ میگوید: به جهاد امر کردی و من در راه تو پیکار کردم تا کشته شدم، خداوند میفرماید: دروغ گفتی، و فرشتگان نیز میگویند: دروغ گفتی بلکه خواستی بگویند، فلانی شجاع است».[10]
در اسرائیلیات است که عابدی روزگاری دراز خدا را عبادت میکرد گروهی را دید که نزد درختی میروند و او را عبادت میکنند، عابد به خشم آمد و تبرش را بر دوش نهاد و عزم کرد درخت را قطع کند در این حال شیطان به صورت پیر مردی به دیدار او آمد و گفت: خدا تو را رحمت کند قصد کجا داری؟ پاسخ داد میخواهم این درخت را ببرم، گفت: تو را به آن چه کار؟ عبادت و اشتغال به اصلاح نفس خویش را رها کردهای و خود را برای کار دیگری آماده ساختهای؟ پاسخ داد: این جزئی از عبادت من است شیطان گفت: من نمیگذارم تو آن را ببری، عابد با وی به نبرد پرداخت و شیطان را گرفت و بر زمین زد و بر روی سینهاش نشست. شیطان به او گفت: مرا رها کن تا سخنی با تو بگویم.
عابد برخاست، شیطان به او گفت: ای مرد! خداوند این کار را از تو ساقط کرده و بر تو واجب نفرموده و تو که آن درخت را نمیپرستی و از غیر تو بر تو چیزی نیست، خداوند را در روی زمین پیامبرانی است، اگر بخواهد آنان را به سوی آن مردم مبعوث و به قطع آن درخت مأمور میکند. عابد گفت: من ناگزیرم آن را قطع کنم و او را به نبرد فرا خواند، سرانجام عابد بر شیطان غلبه یافت و او را بر زمین افکند و بر سینهاش نشست شیطان درمانده شد و به او گفت: آیا چیزی بگویم که دعوای من و تو خاتمه یابد و آن برای تو بهتر و سودمندتر باشد؟ عابد گفت: آن چیست؟ پاسخ داد: مرا رها کن تا به تو بگویم، او را رها کرد. شیطان به او گفت: تو مردی بینوایی و چیزی نداری و سر بار مردم هستی و از دسترنج آنها ارتزاق میکنی، شاید دوست میداری به برادرانت احسان و با همسایگانت مواسات کنی و سیر باشی و از مردم بی نیاز شوی؟ پاسخ داد: آری، شیطان گفت: از این کار بازگرد، من تعهد میکنم هر شب دو دینار در بالای سرت بگذارم که چون بامداد شود آنها را برداری و به مصرف خود برسانی و به برادرانت صدقه دهی. این کار برای خودت و مسلمانان از بریدن آن درخت سودمندتر است، چه در صورت قطع درخت دیگری در جای آن میکارند، و این عمل تو زیانی به آنها نمیرساند و برای برادران مؤمنت نیز سودی ندارد.
عابد در آنچه وی گفت به تفکر پرداخت و سپس گفت: پیرمرد راست میگوید زیرا من پیامبر نیستم تا بریدن این درخت بر من واجب باشد، و خدا به من امر نکرده که آن را قطع کنم تا در صورت خودداری گنهکار باشم، و آنچه او گفت سودش بیشتر است، لذا با او پیمان بست که به وعدهاش وفا کند و شیطان نیز سوگند یاد کرد.
عابد به عبادتگاه خود بازگشت و خوابید چون بامداد شد دو دینار بر بالای سر خود دید آنها را برداشت، روز دیگر نیز به همین گونه بود و در بامداد روز سوم و روزهای پس از آن چیزی بر بالای سر خود نیافت از این رو خشمگین شد و تبر بر دوش نهاد و روانه شد شیطان به صورت همان پیرمرد او را دیدار کرد و به او گفت: به کجا میروی؟ پاسخ داد: میروم که درخت را قطع کنم، به او گفت: به خدا سوگند دروغ میگویی و تو به این کار قادر نیستی، عابد مانند بار اول دست دراز کرد تا او را بگیرد، شیطان به او گفت: هیهات ! سپس او را گرفت و بر زمین زد و او مانند گنجشکی در زیر پاهای او بود. پس از آن بر روی سینهاش نشست و گفت: از این کار دست بردار وگرنه تو را میکشم، عابد نگاهی به او کرد و دانست که توان مقابله با او را ندارد، به وی گفت: ای فلان بر من چیره شدی، دست از من بدار و به من بگو چگونه نخست بر تو غلبه یافتم و اکنون تو بر من غالب شده ای، پاسخ داد: تو در بار نخست برای خدا خشمگین شدی و نیت تو ثواب آخرت بود از این رو خداوند مرا مسخر تو گردانید، لکن در این بار برای نفس خود و دنیا خشمناک شدی لذا تو را به زمین زدم.
این داستان تأییدی است بر قول حق تعالی که: ﴿إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾،[11] زیرا بنده جز به اخلاص از شیطان رهایی نمییابد.
در کافی از امام صادق7 روایت شده که درباره آیه: ﴿لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾[12] فرموده است: مراد عمل بیشتر نیست بلکه عمل درست تر مراد است، چه درستی ترس از خداست و نیتِ راست، حسنه است. سپس فرمود: «باقی ماندن بر عمل تا خالص شود سختتر از عمل است، و عمل خالص آن است که نخواهی جز خدا کسی تو را بر آن بستاید»[13]
از امام باقر7 روایت است که فرمود: «هیچ بندهای ایمان به خدا را در چهل روز خالص نمیکند جز این که خداوند او را به دنیا بی اعتنا، و به درد و درمان آن بینا و حکمت را در دل او پابرجا و زبانش را به آن گویا میکند»[14]
[1] . سوره بینه، آیه 5: «در حالى که به آنها دستورى داده نشده بود، جز این که خدا را با اخلاص پرستش کنند و از شرک، به توحید بازگردند.»
[2] . سوره زمر، آیه 3: آگاه باشید دین اخلاص براى خداست .
[3] . سوره نساء، آیه 46: جز آنها که تایب شوند و جبران و اصلاح کنند و به (دامن لطف خدا) چنگ زنند و دین خود را براى خدا خالص کنند.
[4] . سوره کهف، آیه 110: پس هر کس امید لقاى پروردگارش را دارد باید عمل صالح انجام دهد و کسى را در عبادت پروردگارش شریک نکند.
[5] . سنن ترمذى، ج 10، از حدیث عبدالله بن مسعود، خصال صدوق، باب سوم از امام صادق7 .
[6] . سنن نسایى، ج 6، ص 48، کتاب جهاد باب: الاستصار بالضعیف .
[7] . عراقى گفته است: ما آن را در بخشى از مسلسلات قزوینى روایت کردهایم هر یک از راویان آن مىگویند من از فلان درباره اخلاص پرسیدم پاسخ داد: آن از روایت احمد بن عطاء هجیمى است از عبدالواحدبن زید از حسن از حذیفه از پیامبر6 از جبرئیل از خداوند متعال .
[8] . الاخلالص ابن ابى الدنیا المستدرک حاکم با عبارت «نیت خود را خالص کن» به سند صحیح از حدیث معاذالجامع الصغیر.
[9] . الحلیهٔ ابو نعیم به سند ضعیف و درآن آمده است: «کسى که خود را براى خدا خالص کند» ؛ کافى کلینى نظیر آن را از امام باقر7 روایت کرده است ؛ ج 2، ص، 16 و پس از این خواهد آمد.
[10] . سنن ترمذى، ج 8، ص 329 و پیش از این ذکر شده است .
[11] . سوره حجر، آیه 40: «جز بندگان مخلصت .»
[12] . سوره ملک، آیه 2: «. . . تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل مىکنید.»
[13] . همان ماخذ، ج 2، ص 6، شماره 4 و 6.
[14] . همان ماخذ، ج 2، ص 6، شماره 4 و 6.