borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد ششم»
دیدگاه شهید مطهری در مورد فلسفه احکام

یکی از دلایل حجیت عقل، از نظر قرآن این است که برای احکام و دستورها فلسفه ذکر می‌کند. معنای این امر این است که دستورِ داده شده معلول این مصلحت می‏باشد. علمای اصول می‌گویند؛ مصالح و مفاسد در سلسله علل احکام قرار می‏گیرند. مثلًا قرآن در یک جا می‌گوید نماز به پای دارید و در جای دیگر فلسفه‏اش را هم یادآوری می‌کند:

﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ‏﴾.[1]

اثر روحی نماز را متذکر می‏گردد که چگونه به انسان تعالی می‌دهد و به سبب این تعالی، انسان از فحشا و بدی‌ها انزجار و انصراف پیدا می‌کند.

و یا از روزه یاد می‌کند و به دنبال دستور به اجرای آن می‌گوید:

﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‏﴾.[2]

و چنین است در مورد سایر احکام؛ نظیر زکات و جهاد که درباره همه آنها از لحاظ فردی و اجتماعی توضیح می‌دهد. به این ترتیب قرآن به احکام آسمانی در عین ماورائی بودن جنبه این دنیایی و زمینی می‌دهد و از انسان می‏خواهد درباره آنها اندیشه کند تا کُنه مطلب برای او روشن گردد و تصور نکند که این‌ها صرفاً یک سلسله رمزهای مافوق فکر بشر است.

مبارزه با لغزش‌های عقل‏

دلیل دیگری که بر اصالت عقل نزد قرآن دلالت دارد و از دلایل قبلی رساتر است، مبارزة قرآن با لغزش‌گاه‌‌های عقل است. برای توضیح این مطلب ناگزیر باید مطالبی را مقدمتاً بیان کنیم.

ذهن و فکر انسان در بسیاری موارد دچار اشتباه می‌شود. این موضوع نزد همه ما شایع و رایج است. البته منحصر به عقل نیست بلکه حواس و احساسات نیز مرتکب خطا می‌شوند. مثلًا برای قوه باصره ده‌ها نوع خطا ذکر کرده‏اند. در مورد عقل بسیار اتفاق می‏افتد که انسان استدلالی ترتیب می‌دهد و بر اساس آن‏ نتیجه‏گیری می‌کند اما بعد احیاناً درمی‏یابد که استدلال از پایه نادرست بوده است.

اینجا این سؤال مطرح می‌شود که آیا باید به واسطه عملکرد نادرست ذهن در پاره‏ای موارد، قوه اندیشه را تعطیل کرد، یا باید با وسائل و اسباب دیگری خطاهای ذهن را پیدا کرد و از آنها جلوگیری نمود؟ در پاسخ این پرسش، سوفسطائیان می‏گفتند؛ اعتماد بر عقل جایز نیست و اساساً استدلال کردن کار بیهوده‌ای است. فلاسفه در این زمینه جواب‌های دندان‏شکنی به اهل سفسطه داده‏اند که از جمله آنها یکی این است که سایر حواس هم مانند عقل اشتباه می‌کنند ولی هیچ کس حکم به تعطیل و استفاده نکردن از آنها نمی‌دهد.

منشأهای خطا از نظر قرآن‏

از جمله منشأهایی که قرآن برای خطا ذکر می‌کند این است که انسان گمان را به جای یقین بگیرد.[3] اگر بشر خود را مقید کند که در مسائل تابع یقین باشد و گمان را به عوض یقین نپذیرد، به خطا نخواهد افتاد.[4] قرآن روی این مسئله بسیار تأکید نموده است و حتی در یک جا تصریح دارد که بزرگ‌ترین لغزشگاه فکری بشر همین پیروی از گمان است و یا در جای دیگر خطاب به پیامبر6 می‌فرماید:

اکثر مردم زمین چنین‏اند که از گمان پیروی می‌کنند. تو هم اگر بخواهی از آنها پیروی کنی تو را نیز گمراه می‌کنند چون مردم تابع گمانند نه یقین و به همین دلیل خطا می‌کنند.[5]

و یا در آیه دیگری می‌فرماید:

آنچه را که بدان علم نداری پیروی مکن.[6]

این تذکری است که در طول تاریخ اندیشه بشر، اول بار قرآن به بشر داده است و او را از این‏گونه خطا نهی کرده است.

دومین منشأ خطا مسئله تقلید است. بسیاری از مردم این‏گونه‏اند که چیزهای مورد باور اجتماع، باورشان می‌شود؛ یعنی چیزی که در اجتماع مورد قبول قرار گرفته است و یا نسل‌های گذشته آن را پذیرفته‏اند، صرفاً به دلیل اینکه نسل‌های گذشته آن را قبول کرده‏اند می‏پذیرند.[7]

قرآن می‌فرماید هر مسئله‏ای را با معیار عقل بسنجید، نه اینکه هر چه نیاکان شما انجام دادند آن را سند بدانید یا آنکه آن را به کلی طرد کنید. بسا مسائل هست که در گذشته مطرح شده و در همان موقع هم غلط بوده اما مردم آن را پذیرفته‏اند و بسا مسائل درست که در زمان‌های دور عرضه شده اما مردم به دلیل نادانی از قبول آن خودداری کرده‏اند. در پذیرش این مسائل باید از عقل و اندیشه مدد گرفت نه اینکه کورکورانه به تقلید پرداخت. قرآن اغلب پیروی از آباء و اجداد را در مقابل عقل و فکر قرار می‌دهد:

به ایشان گفته می‌شود از دستورات الهی پیروی کنید. می‌گویند آیا از روش‌های پدرانمان دست برداریم؟ آیا اگر پدران و مادران شما شعور نداشتند شما باید جریمه بی‏شعوری آنها را بدهید؟![8]

قرآن تأکید می‌کند که قدمت یک اندیشه، نه دلیل کهنگی و غلط بودن آن است و نه موجب صحت و درستی آن. کهنگی در امور مادی راه می‏یابد اما حقایق هستی هر قدر که زمان بر آنها گذشته باشد کهنه و فرسوده نمی‏شوند. حقیقتی مثل‏ ﴿إِنَّ اللَّـهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‏﴾ تا دنیا دنیاست پابرجا و استوار و صادق است.

قرآن می‌گوید؛ باید با سلاح عقل و اندیشه با مسائل روبرو شد؛ نباید عقیده‏ای درست را به دلیل آنکه دیگران اتهام به انسان می‏زنند رها کرد و نباید عقیده‏ای را به صرف تعلق داشتن به این یا آن شخصیت بزرگ و معروف پذیرفت.

در هر زمینه‏ای باید خود به تحقیق و بررسی در مورد مسائل پرداخت‏.[9]

عامل مؤثر دیگر در ایجاد خطا که قرآن از آن یاد می‌کند پیروی از هوای نفس و تمایلات نفسانی و داشتن غرض و مرض است. به قول مولوی:

 

چون غرض آمد هنر پوشیده شد

 

صد حجاب از دل به سوی دیده شد

در هر مسئله‏ای تا انسان خود را از شر اغراض بی‏طرف نکند نمی‏تواند صحیح فکر کند؛ یعنی عقل در محیطی می‏تواند درست عمل بکند که هوای نفس در کار نباشد. داستان معروفی از علامه حلّی نقل می‌کنند که شاهد مثال خوبی است:

برای علامه حلّی این مسئله فقهی مطرح شده بود که اگر حیوانی در چاه بمیرد و باعث شود که میته نجس در چاه باقی بماند، با آب چاه چه باید کرد؟ اتفاقاً در این هنگام حیوانی در چاه آب خانه علامه حلّی افتاد و او ناگزیر بود برای خود نیز استنباط حکم بکند.

در این مورد به دو طریق امکان حکم کردن وجود داشت: اول‏ اینکه چاه را به کلی پر کنند و از چاه دیگری استفاده نمایند و دیگر اینکه مقدار معینی از آب چاه را خالی کنند و از بقیه آب بلااشکال استفاده کنند. علامه حلّی متوجه شد که در مورد این مسئله نمی‏تواند بدون غرض حکم کند زیرا نفع خود او هم در قضیه مطرح بود. این بود که دستور داد ابتدا چاه را پرکنند و بعد با خیال راحت و بدون فشار وسوسه نفس به صدور حکم و ارائه فتوا پرداخت. قرآن در زمینه تبعیت از هوای نفس اشارات زیادی دارد که به ذکر یک مورد اکتفا می‏کنم. قرآن می‌فرماید:

﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ‏‏﴾.[10]

چیزی غیر از گمان باطل و هوای نفس خود را پیروی نمی‏کنند.

 


[1] . سوره عنکبوت، آیه 45.

[2] . سوره بقره، آیه 183.

[3] . قاعده اول دکارت هم همین است. او می‌گوید پس از این هیچ مطلبی را قبول نمی‏کنم مگر اینکه قبلًاوارسی و بررسی نمایم و اگر در صد احتمال یک احتمال خلاف وجود داشت از آن استفاده نمی‏کنم و آن را کنار می‏گذارم. معنای صحیح یقین هم همین است.

[4] . البته باید توجه داشت که در مسائل ظنّی و احتمالی و در مواردی که نمی‏توان یقین حاصل نمود، می‏باید همان ظن و احتمال را در نظر گرفت. اما ظن را به جای ظن، و احتمال را به جای احتمال باید پذیرفت نه آنکه ظن و احتمال را به جای یقین در نظر گرفت. این دومی است که ایجاد خطا می‌کند.

[5] . سوره انعام، آیه 116.

[6] . سوره اسراء، آیه 36.

[7] . این مطلب در یکی از سخنان بیکن نیز هست. آنجا که یکی از بت‌های مورد نظرش را بت اجتماعی یابت عرفی می‏نامد، منظورش همین تقلیدهای کورکورانه است.

[8] . سوره بقره، آیه 170.

[9] . مسئله تقلید از نیاکان یا بزرگان یا مد زمانه و یا رنگ اجتماع که قرآن به شدت از آن نهی می‌کند نباید با مسئله تقلید از مجتهد اعلم و اعدل که در فقه مطرح می‌شود و امری واجب و مبتنی بر رعایت تخصص و استفاده از دانش تخصصی است، اشتباه و خلط شود.

[10] . سوره نجم، آیه 23.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: