در نهجالبلاغه که فوقالعاده روی کلمه تقوا تکیه شده، همه جا تقوا به معنای؛ آن ملکه مقدس که در روح پیدا میشود و به روح قوت و قدرت و نیرو میدهد و نفس اماره و احساسات سرکش را رام و مطیع میسازد، به کار رفته است.
در خطبه 112 میفرماید: «تقوای خدا، دوستان خدا را در حمایت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حریم محرمات الهی نگهداشته است و خوف خدا را ملازم دلهای آنها قرار داده است تا آنجا که شبهای آنها را زنده و بیدار نگهداشته و روزهای آنها را قرین تشنگی (تشنگی روزه) کرده است.»[1]
در این جملهها با صراحت کامل تقوا را به معنای آن حالت معنوی و روحانی ذکر کرده که حافظ و نگهبان از گناه است، و ترس از خدا را به عنوان یک اثر از آثار تقوا ذکر کرده. پس تقوا به معنای ترس نیست، بلکه یکی از آثار تقوا این است که خوف خدا را ملازم دل قرار میدهد.
تعبیر به مصونیت، یکی از تعبیرات امیرالمومنین7 است. در یکی از کلماتش میفرماید؛ تقوا را حفظ کنید و به وسیله تقوا برای خود مصونیت درست کنید. همچنین نه تنها تقوا را محدودیت و مانع آزادی نمیداند بلکه علت و سبب اصلی آزادی را تقوای الهی میشمارد.[2]
و در خطبه 228 میفرماید: «تقوا کلید درستی و اندوخته روز قیامت است، آزادی از هر نوع اسارت است، نجات است از هر بدبختی». تقوا در درجه اول و به طور مستقیم از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان آزادی میدهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد میکند، رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر میدارد، ولی به طور غیر مستقیم در زندگی اجتماعی هم آزادیبخش انسان است.
اسارتها و بندگیهای اجتماعی نتیجه اسارت معنوی است. آنکس که بنده و مطیع پول و یا مقام است نمیتواند از جنبه اجتماعی آزاد زندگی کند. لهذا درست است که بگوییم؛ تقوا همه گونه آزادی به انسان میدهد.
حضرت علی7 در یکی از کلمات قصار تقوا را چنین توصیف میکند: «ای بندگان خدا! بدانید که تقوا دژ محکمی (در برابر حملات شیطان و هوای نفس) است، و بیتقوایی و فسق و فجور خانه سست و آسیب پذیری است که نه اهل خانه را حفظ میکند و نه مسکن و پناهگاه مطمئنّی است برای کسانی که به آن پناه آوردهاند».[3] نتیجه اینکه تقوا بسیار مهم است، و نقش فوق العادهای در زندگی دنیوی و اخروی ما دارد.
[1] . نهج البلاغه، خطبه 112 ، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9 ، ص 209 و 210.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 223 ، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9 ، ص 209 و 210.
[3] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9 ، ص 209 و 210.