انسان اصالتا خدا را میطلبد، زیرا او را با چشم دل، نه با چشم صورت میبیند. این خداخواهی ناآگاهانه نیست، همانگونه که جبری نیز نمیباشد. نباید چنین پنداشت که انسان گمشدهای ناآشنا دارد و در پی آن است. بلکه خدایی را میطلبد که بدو آشنایی دارد و شیفتهاش گشته است و از طرف دیگر خداوند هم به بندهاش توجه دارد و او را مورد رحمت خویش قرار میدهد.
علی7 به این ارتباط دو سویه انسان و خدا اشاره میکند و میفرماید: خدایا! توبه دوستانت از همه مهربانتری، و برای آنان که به تو توکل کنند از هر کسی کاردان تر، بر نهانیهاشان بینایی و به درونهایشان آگاه و بر مقدار بینش آنان دانا. رازهاشان نزد تو آشکار است و دلهاشان در حسرت دیدار تو داغدار. اگر غربتشان به وحشت دراندازد، یاد تو آنان را آرام سازد.[1]
«ذِعْلِب یمانی از حضرتش سؤال کرد آیا پروردگار خود را میبینی؟ در جواب فرمود: آیا چیزی را که نبینم میپرستم؟ گفت: چگونه او را میبینی؟ فرمود: دیدهها او را آشکارا نتواند دید، اما دلهای با ایمان بدو خواهد رسید. به همه چیز نزدیک است نه بدان پیوسته، و از آنها دور است نه جدا و گسسته.»[2]
در قسمتی از همین کلام میفرماید: سرها برابر بزرگی او فرو افتاده و خوار است و دلها از بیم او بی قرار است.[3]
بدین ترتیب انسان در دیدگاه علی7 موجودی بی هدف و سرگردان و حیران نیست بلکه شیفته و شیدای رسیدن به خدا است. بدین لحاظ، هر گونه ترتیب و تنظیم حقوقی برای بشر باید با این روح خداجویی وی سازگاری کامل داشته باشد.
آن دسته از تعالیم حقوقی که برای انسان استقلال وجودی فرض میکنند یا این که او را به موجودی جز خدا وابسته میدانند، از منبع حق سرچشمه نمیگیرند. البته کسانی که این منبع را نپذیرفتهاند، غالبا گرفتار خطای تطبیقند، و گرنه همه افراد میدانند که انسان یک موجود وابسته است.
[1] . نهج البلاغه، خطبه 227، ص 261.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 180، ص 187.
[3] . همان.