امام7 بعد از اشاره به علم بی پایان خداوند و شهادت به نبوّت پیامبر اکرم6 در بخش گذشته، که در واقع جنبه مقدمه داشت، در این بخش وارد اصل مطلب میشود که در درجه اوّل توصیه به تقوای الهی است و آن را با اوصافی از پروردگار همراه میکند، تا شعله عشق به تقوا را در دلها بر میافروزد، میفرماید: «اما بعد من شما را به تقوای الهی توصیه میکنم، همان خداوندی که آفرینش شما را آغاز کرد و بازگشت شما نیز به سوی اوست. خدایی که برآورنده حاجات شما و آخرین نقطه امید و آرزویتان است. راه راست شما به او ختم میشود و به هنگام ترس و وحشت پناهگاهتان تنها اوست».[1]
قرآن مجید نیز میگوید: «و اگر خداوند زیانی به تو برساند هیچ کس جز او آن را برطرف نمیسازد».[2] و نیز میفرماید: «و هنگامی که ناراحتی به شما رسد فقط او را میخوانید».[3]
سپس امام7 به دنبال توصیه به تقوا، به ذکر آثار تقوا در هشت جمله کوتاه و پر معنا میپردازد و میفرماید: «(تقوا پیشه کنید) تقوای الهی داروی بیماریهای دلهای شماست و سبب بینایی قلبها و شفای امراض جسمانی و موجب اصلاح فساد جانها و پاکیزگی از آلودگی ارواح و جلای نابینایی چشمها و سبب امنیّت در برابر اضطرابها و روشنایی تیرگیهای شماست».[4]
جمله اوّل؛ اشاره به بیماریهای فکری و روحانی، همچون گمراهی و ضلالت است. و جمله دوم؛ اشاره به برطرف شدن موانع و حجابهای شناخت در پرتو تقواست.
جمله سوم: اشاره به کم خوری و رعایت اعتدال در مصرف غذاها در سایه تقواست، زیرا میدانیم همان گونه که در روایت معروف نبوی آمده است که؛ «معده خانه تمام بیماریها و کم خوردن سرآغاز تمام درمانهاست»[5] و پزشکان امروز عموماً آن را تأیید میکنند، قسمت مهمی از بیماریها بر اثر پرخوری است و سلامت و طول عمر از آن کسانی است که کمتر غذا میخورند.
جمله چهارم و پنجم؛ هر دو اشاره به پاکسازی درون از رذائل اخلاقی، همچون کبر و حسد و کینه و مانند آن است منتها جمله چهارم ناظر به آنجایی است که این صفات زشت آن چنان در جان آدمی رسوخ کرده که آن را به فساد کشانده است، در حالی که جمله پنجم اشاره به آلودگیهای سطحی و کم عمقتر است که با آب تقوا شستشو میشود.
جمله ششم؛ اشاره به این است که تقوا بینش درونی انسان را تیزتر و چشم بصیرت را روشن میسازد.
جمله هفتم؛ اشاره به اضطرابهایی است که انسان بر اثر آلودگی به گناه پیدا میکند؛ ترس از عذابهای الهی در دنیا و آخرت و ناراحتی وجدان که در طبیعت گناه وجود دارد. تقوا همه اینها را برطرف میسازد.
قرآن مجید میگوید: «کسانی که کار نیکی انجام دهند پاداشی بهتر از آن خواهند داشت و آنان از وحشت و اضطراب آن روز در امانند».[6]
آخرین جمله؛ اشاره به تأثیر تقوا در برطرف ساختن ظلمت جهالتها و بی عدالتیهاست.
به این ترتیب تقوا، همه خیرها و سعادتهای دنیا و آخرت را برای انسان به ارمغان میآورد.
سپس امام7 بعد از ذکر تقوا و آثار مهم آن در زندگی معنوی و مادی انسانها، اطاعت پروردگار را، که از آثار پربار تقواست، مطرح میکند و در ده جمله کوتاه و پرمعنا موضع طاعت خدا را در زندگی افراد با ایمان روشن میسازد و میفرماید: «حال که چنین است اطاعت خدا را جامه زیرین قرار دهید؛ نه رویین، بلکه آن را درون وجود خود بسازید؛ نه جامه زیرین بلکه آن را در درون قلب خود وارد کنید و فرماندهی امور خود را به او بسپارید و راهی برای ورود به آبگاه (زندگی) و شفیعی برای نیل به خواستهها، و سپری برای روز اضطراب، و چراغ پر فروغی برای درون قبرها، و مایه آرامشی در برابر وحشتهای طولانی، و راه گشایشی برای لحظات سخت زندگی».
امام7 در سه جمله نخست، جایگاه اطاعت خدا را در وجود انسان مشخص میکند؛ ابتدا آن را به صورت لباس زیرین، نه لباس رویین که تنها جنبه خودنمایی و ظاهرسازی و ریاکاری داشته باشد، معرّفی میکند آن گاه از آن فراتر رفته و آن را به درون جسم میکشاند که از لباس زیرین هم پایین تر است و باز از آن فراتر میرود و جایگاه آن را قلب انسان معرفی میکند.
توجه داشته باشید که «بین اضلاع» مفهوم دقیقش «میان دندهها»ست و از آنجا که قلب در درون سینه قرار دارد و دندهها از هر طرف آن را احاطه کرده، اشاره لطیفی به قلب است.
البتّه باید توجه داشت که قلب، مرکز ادراکات نیست؛ ولی رابطه نزدیکی با مغز و روح انسان دارد و هر پدیدهای که در روح ظاهر میشود. نخستین اثرش در قلب نمایان میگردد.
جمله «أَمِيراً فَوْقَ أُمُورِكُمْ» اشاره به این است که حاکمیت فرمان خدا باید در تمام مسائل زندگی اعم از فردی و اجتماعی و سیاسی جاری باشد.
جملههای «وَ مَنْهَلًا لِحِينِ وِرْدِكُمْ... » اشاره به آثار مثبت و برکات فراوان اطاعت خدا در زندگی مادی و معنوی انسانهاست روح را سیراب میکند و انسانها را به اهداف والای خود میرساند، در مقابل مشکلات از او دفاع میکند و در عالم برزخ و قبر و روز قیامت مایه آرامش است.
سپس حضرت در ادامه به ذکر علّت لزوم اطاعت پروردگار پرداخته، میفرماید: «زیرا اطاعت خداوند وسیله حفظ از حوادث مرگباری است که اطراف انسان را فرا گرفته و وحشتهایی که (هر لحظه) انتظار آن میرود، و (نیز) حفظ از حرارت آتشهای برافروخته (جهان دیگر) است».
در واقع جمله اوّل و دوم اشاره به برکات اطاعت خداوند در دنیا و جمله سوم اشاره به آثار آن در آخرت است؛ در دنیا انسان را از خطرات موجود و خطرات آینده حفظ میکند و در آخرت از آتش سوزان دوزخ.
بعضی از شارحان نهج البلاغه این خطرات را اشاره به مفاسد اخلاقی و درونی دانستهاند، که هلاکتهای ناشی از آن همان دور ماندن از هدایتهای الهی است در حالی که این خطرات میتواند شامل خطرات مادّی هم بشود، زیرا اطاعت الهی، جامعه بشری را در امنیّت فرو میبرد، برکات آسمان و زمین را شامل حال آنها میکند و مرگ و میرها را تقلیل میدهد، همان گونه که در آیات سوره نوح به آن اشاره شده است: ﴿فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً * وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً﴾.[7]
آن گاه بار دیگر، امام به مسئله تقوا و پرهیزگاری و آثار آن باز میگردد، زیرا طاعت پروردگار و تقوا لازم و ملزوم یکدیگرند؛ تقوای درونی سبب طاعت میشود، همان گونه که طاعت عامل پرورش تقوا در درون میگردد.
امام7 در اینجا به هشت قسمت از آثار تقوا، ضمن جملههایی کوتاه و پر معنا اشاره میکند و میفرماید: «هر کس دست به دامن تقوا زند؛ شدائد و سختیها پس از نزدیکی، از وی دور میگردد. تلخیهای حوادث ناراحت کننده به شیرینی مبدّل میشود. امواج متراکم ناراحتی از او دور، و مشکلات پی در پی و خسته کننده، آسان میگردد. و مجد و عظمت از دست رفته، همچون بارانهای پرپشت بر او فرو میبارد. و رحمت قطع شده الهی به سوی او باز میگردد. نعمتهایی که فرو نشسته بود به جوشش در میآید. و برکتهای کم شده به فراوانی بر او ریزش میکند».
از مجموعه این آثار هشت گانهای که امام برای تقوا بیان فرمود، به خوبی ارزش تقوا در صحنه زندگی مادی و معنوی بشر آشکار میشود. آری! در سایه تقوا بلاها برطرف میگردد و فیض رحمت الهی بر پرهیزگاران و جوامع پرهیزگار میبارد، فساد و تباهی رخت بر میبندد، آرامش و امنیت و نعمت و برکت، شامل حال آنها میشود.
قرآن مجید میگوید: «اگر مردمی که در شهرها و آبادیها زندگی میکنند ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، درهای برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم».[8] و نیز میفرماید: «آن کس که تقوا پیشه کند خداوند راه نجات از مشکلات را به روی او میگشاید و از آنجا که انتظار آن ندارد، به او روزی میدهد».[9]
رابطه تقوا با این امور تنها رابطهای معنوی نیست. از نظر تحلیلهای عقلی نیز همین گونه است.
جوامعی را میشناسیم که بر اثر رعایت تقوا و اعتماد به یکدیگر توانستند با همکاری یکدیگر مشکلات عظیم را حل کنند و اختلافات و منازعات و پروندههای جزایی و کیفری در آنها به حداقل رسیده است.
سپس امام7 در پایان این بخش از خطبه بار دیگر به مسئله تقوا باز میگردد و بر آن چیزی که این بخش با آن آغاز شده بود بار دیگر تأکید میورزد و میفرماید: «حال که چنین است (و تقوا و اطاعت پروردگار این همه برکات بی مانند و گسترده دارد) تقوای خداوند پیشه کنید، همان خداوندی که با پند و اندرزش به شما سود بخشیده و به وسیله رسالتش شما را اندرز داده و با نعمتش بر شما منّت نهاده است».
در آخرین جمله میفرماید: «اکنون که چنین است خود را برای پرستش او آماده کنید و با انجام وظایف، حق طاعتش را به جا آورید».
«عبّدوا» گرچه از ریشه عبادت اخذ شده؛ ولی در این گونه موارد به معنای مهیّا ساختن و تسلیم نمودن است و همان گونه که گفته میشود «عبد الطریق» یعنی جاده را آماده ساخت.
روشن است که آماده ساختن خویشتن برای بندگی خدا مقدمهای است برای ادای حق اطاعت و این آمادگی از طریق ایمان و معارف الهی و خودسازی و تهذیب نفس و آگاهی بر اسرار عبادات میسّر خواهد شد.[10]
[1] . «مفزع» از ریشه «فزع» به معنای ترس و وحشت گرفته شده و این واژه (مفزع) به معنای پناهگاه به کار میرود، زیرا انسان به هنگام ترس و وحشت به آنجا پناه میبرد.
[2] . سوره یونس، آیه 107.
[3] . سوره نحل، آیه 53.
[4] . «عشا» از «عشو» بر وزن «نشر» به معنای ضعیف شدن چشم یا جستجو کردن با چشمان ضعیف است و «عشا» که اسم مصدر است به معنای ضعف دیده به کار میرود. «جأش» به معنای اضطراب ناشی از اندوه یا ترس است و از آنجا که قلب انسان (روح انسان) مرکز این امور است گاهی به خود قلب نیز جأش گفته میشود و در جمله بالا هر دو معنا ممکن است.
[5] . بحار الانوار، جلد 59، صفحه 291.
[6] . سوره نمل، آیه 89.
[7] . سوره نوح، آیات 10 ـ 12.
[8] . سوره اعراف، آیه 96.
[9] . سوره طلاق، آیه 2 و 3.
[10] . در جلد چهارم فاطمه تجلیگاه انوار آفرینش به مناسبت یکی از القاب حضرت صدیقه کبری3 «تقیّهٔ» درباره تقوی به صورت فشرده بحث شد ولی به دلیل اهمیت مسأله تقوی در اینجا به صورت مبسوط وارد شدیم گر چه به بعضی از مطالب آن در آنجا هم اشاره شده است.