چند نکته در این آیه شریفه هست که به یک یک آنها اشاره میکنیم:
یکی اینکه؛ در این آیه رسول اللَّه6 با اینکه دارای الفاب زیادی است به عنوان رسالت مورد خطاب قرار گرفته، و این از این جهت است که در این آیه گفتگو از تبلیغ است، و مناسبترین القاب و عناوین آن جناب، در این مقام همان عنوان رسالت است، برای اینکه به کار رفتن این لقب خود اشارهای است به علت حکم، یعنی وجوب تبلیغی که به وسیله همین آیه به رسول اللَّه6 گوشزد شده است، و میفهماند که رسول، جز انجام رسالت و رسانیدن پیام کاری ندارد، و کسی که زیر بار رسالت رفته، البته به لوازم آن که همان تبلیغ و رسانیدن است، قیام میکند.
دوم اینکه؛ در این آیه از خود آن مطلبی که باید تبلیغ شود اسم نبرده، تا هم به عظمت آن اشاره کرده باشد و هم به آن جیزی که لقب رسالت به آن اشاره داشت، اشاره کند، یعنی بفهماند که این مطلب امری است که رسول اللَّه6 در آن هیچ گونه اختیاری ندارد.
بنا بر این، در آیه شریفه دو برهان بر سلب اختیار از رسول اللَّه6 در تبلیغ کردن و یا تاخیر در تبلیغ اقامه شده است، یکی؛ تعبیر از آن جناب به رسول، و یکی هم؛ نگفتن اصل مطلب، و در عین اینکه دو برهان است، دو عذر قاطع هم هست برای رسول اللَّه6 در جرأتش بر اظهار مطلب و علنی کردن آن برای عموم، و در عین حال تصدیق فراست رسول اللَّه6 هم هست، یعنی میفهماند که رسولاللَّه6 درست درک کرده و به جا احساس خطر کرده است، و نیز میرساند که این مطلب از مسائلی است که تا رسول اللَّه6 زنده است باید به زبان مبارک خودش به مردم ابلاغ شود و کسی در ایفای این وظیفه جای خود آن جناب را نمیگیرد.