«اعراب بدوی تابع حکومتی نبودند و نظم سیاسی نداشتند و اساس ملیت و جامعهی آنان را قبیله تشکیل میداد (قبیله مجموع چند خانواده و قوم و خویشاوند است که همگی از شیخ قبیله که معمولا از کهنسالترین و با تجربهترین افراد قبیله بود، تبعیت میكردند).
شیخ قبیله موقعیت خود را در اثر تدبیر و جوانمردی و شجاعت به دست آورده و بیشتر در زمینهی جنگی رهبری را به عهده دارد و نیز در کارهای عمومی قبیله و رفع دعاوی افراد قبیله نظر میدهد. ریاست شیخ به طرز استبداد کامل نیست و در امور مهم با انجمنی که از بزرگان قوم و سران خاندانها تشکیل شده مشورت میکند. برای انتخاب شیخ قبیله پس از مرگ پیشوای سابق، همین بزرگان باید اقدام کنند، و گاهی بر سر به دست آوردن این منصب، میان فرزندان شیخ و برادرها و احیانا سایر نزدیکان، کشمکش در میگرفت و کار به جنگ و خونریزی میکشید...».[1]
[1] . تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 13 ـ 15، ترجمهی پاینده.