borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هفتم»
اعزام لشکر اسامه

در ماه محرم سال یازدهم، رسول گرامی اسلام6 پیش از آن که در بستر بیماری بیفتد مسلمانان را فرمان داد تا برای گسیل به ‏مرزهای روم از جانب شام آماده شوند.[1]

این در حالی بود که‏ عده‏ای از نا مسلمانان نواحی جزیرهٔ‌العرب و مدعیان پیغمبری، درتدارک حمله به مدینه بودند و به ظاهر بیرون رفتن سپاهی بدان ‏بزرگی، چندان موافق احتیاط نبود. با این همه رسول خدا6 کم‌ترین تردیدی در گسیل نیروهایش به سوی شام نداشت.

پیامبر اسامه‏ بن زید را که کمتر از 20 سال داشت فرمانده این لشکر کرد و برخی از صحابه چون ابوبکر، عمر بن خطاب، ابوعبیده بن جراح و سعد بن ابی‌وقاص را فرمان اکید داد تا هرچه زودتر به فرماندهی ‏زید جوان راهی شوند.[2]

پیامبر6 با دست‏ خود پرچم فرمانده ‏جوان را بست و به او چنین دستور داد: مسافت را آن چنان به سرعت ‏طی کن که پیش از آن که خبر حرکت تو به آنجا رسد خود و سربازانت ‏به آنجا رسیده باشید. رسول اکرم6 صحابیان سالخورده‏ای چون ابوبکر و... را به زیر فرمان جوانی کم‏ سال به نبرد امپراتوری بزرگ روم راهی می‏سازد تا پس از این، کمیِ سن، بهانه سرپیچی صحابه از فرمان فرد کاردان‏ نشود.

راستی چرا پیامبر6، علی7 را همراه آنان نفرستاد؟ آیا سالخوردگان لشکر اسامه تجربه نظامی و شجاعت ویژه داشتند؟ در آن صورت چرا به عنوان فرمانده برگزیده نشدند؟

این سفرنزدیک به دو ماه به طول می‏انجامیده است.[3] و رسول خدا6 یقین ‏داشت روزهای آخر عمر را سپری می‌کند. با این حال به تاکید از برخی صحابه خواسته بود تا گوش به‏ فرمان اسامه هرچه زودتر مدینه را ترک کنند.

اما حرکت این ‏سپاه، به رغم تاکید فراوان رسول خدا6 نخست ‏به سبب اعتراض ‏برخی از صحابه نسبت ‏به جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز و برگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماری‏ پیامبر6 و باز گشت ابوبکر و عمر و برخی دیگر، از اردوگاه‏«جرف‏» به مدینه، سر نگرفت.[4]

ابن ابی‏الحدید به نقل گفتار شیخ خود ابویعقوب معتزلی در شرح خطبه 156 نهج البلاغه ‏می‏نویسد: چون بیماری پیامبراکرم6 شدت یافت دستور داد سپاه ‏اسامه به سوی شام حرکت کند و فرمان داد ابوبکر و دیگر بزرگان‏ مهاجرین و انصار در آن شرکت جویند. با این کیفیت اگر حادثه‏ای برای رسول خدا6 پیش آید دست‌یابی ‏علی7 به خلافت از اطمینان بیشتری برخوردار خواهد بود.[5]

چون ‏اسامه حال پیامبر را وخیم و افراد تحت امرش را سرکش دید از رسول خدا6 در خواست کرد به او اجازه دهد تا بعد از سلامت‏ یافتن پیامبر از بیماری، سپاه را حرکت دهد. پیامبراکرم موافقت نکرد و فرمود: همین حالا. اسامه دوباره عرض می‌کند آیا در حالی که قلبم از بیماری شما اندوهگین است ‏حرکت کنم؟ پیامبر6 می‌فرماید: به پیروزی فکر کن! اما افراد حاضر در پیرامون بستر رسول خدا6 به فرمان‌های آن حضرت چندان عنایتی‏ نداشتند و گاه فرمان‌های وی را بنابر منافع و اهداف خویش ‏تفسیر و تحریف می‌کردند.[6]

 


[1] . الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص 317.

[2] . الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص‏317 ـ 321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص‏159.

[3] . در ایام خلافت ابوبکر سپاه اسامه راهی شام شد و نوشته‏اند آنان پس از چهل یا هفتاد روز به مدینه باز گشتند.

[4] . تاریخ طبری، ج 3، ص 186؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص‏159 ـ 162.

[5] . شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197.

[6] . مسند احمد ابن حنبل، ج 1، ص 356؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص‏217، 242، 245؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 192 و 193. ابن ابی الحدید در تایید نظر شیعه می‌گوید: می‌توان احتمال داد که فرا خواندن اسامه از اردوگاه و جلوگیری از حرکت ‏سپاه وی ‏توسط برخی از همین حاضران پیرامون بستر پیامبر، به قصد اعمال ‏برخی از اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82 ـ 90. )

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: