قضیّهی دیگر كه باز در سیرهی ابن هشام است، از این بالاتر است. در زمانی كه هنوز حضرت رسول6
در مكه بودند و قریش مانع بودند كه ایشان تبلیغ كنند و وضع، سخت و دشوار بود، در ماههای حرام[1] مزاحم پیغمبر اكرم6 نمیشدند یا لا اقل زیاد مزاحم نمیشدند یعنی مزاحمت بدنی مثل كتك زدن نبود ولی مزاحمت تبلیغاتی وجود داشت.
رسول اكرم6 همیشه از این فرصت استفاده میكرد و وقتی مردم در بازار عكاظ در عرفات جمع میشدند (آن موقع هم حج برگزار میشد ولی با یك سبك مخصوص) میرفت در میان قبائل گردش میكرد و مردم را دعوت مینمود. نوشته اند در آنجا ابو لهب مثل سایه پشت سر پیغمبر6 حركت میكرد و هر چه پیغمبر6 میفرمود، او میگفت دروغ میگوید، به حرفش گوش نكنید.
رئیس یكی از قبائل خیلی با فراست بود. بعد از آنكه مقداری با پیغمبر6 صحبت كرد، به قوم خودش گفت اگر این شخص از من میبود لاكلت به العرب، یعنی من این قدر در او استعداد میبینم كه اگر از ما میبود، به وسیلهی وی عرب را میخوردم. او به پیغمبر اكرم6 گفت من و قومم حاضریم به تو ایمان بیاوریم (بدون شك ایمان آنها ایمان واقعی نبود) به شرط اینكه تو هم به ما قولی بدهی و آن اینكه برای بعد از خودت من یا یك نفر از ما را تعیین كنی. فرمود اینكه چه كسی بعد از من باشد، با من نیست با خداست. این، مطلبی است كه در كتب تاریخ اهل تسنن آمده است.[2]
[1] . ماههای ذی القعده، ذی الحجّه و محرّم چون ماه حرام بود، ماه آزاد بود یعنی در این ماهها همهی جنگها تعطیل بود، دشمنان از یكدیگر انتقام نمیگرفتند و رفت و آمدها در میانشان معمول بود. در بازار عكاظ جمع میشدند و حتی اگر كسی قاتل پدرش را كه مدتها دنبالش بود پیدا میكرد، به احترام ماه حرام متعرضش نمیشد.
[2]. پایان گفتار شهید مطهری1 .