borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هفتم»
قاطعیت و انعطاف ناپذیری

«مَائِلًا عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكِينَ»؛

در حالی که پیامبر به راه و روش مشرکین پشت پا زده بود، یعنی حضرت اصلاً به آن جوّ شرکی که در آن جامعه غلبه داشت توجه نکرد و بدون توجه به آنها و برخلاف طریق آنها راه خدا را پیمود و مردم را به توحید دعوت کرد و از بت‏‌پرستی و شرک، انذار می‌کرد.

یک ویژگی دیگر انقلاب پیامبر، قاطعیت و انعطاف ناپذیری در قبال راه و صف‌های مشرکان است.

تاریخ پیامبر6 شاهد این معناست که مشرکان و کافران در اوایل بعثت، دست به هر وسیله‌ای زدند که شاید رسول الله6 را از دعوتش بازدارند، ولی هرگز موفق نشدند. در این آیه به این معنا اشاره می‌فرماید:

«مشرکان و کافران کم مانده بود تو را از آنچه به تو وحی می‌کنیم بلغزانند و آنگاه با تو دوست شوند، و اگر صیانت ما از تو نبود، به راستی کم مانده بود که به طرف آنان تمایل کنی و در این صورت (تسلیم و انعطاف) به خواست آنان بود که به درستی دو برابر عذاب دنیا و دو برابر عذاب آخرت را به تو می‌چشانیدیم و دیگر کسی را در برابر این عذاب، کمک و یاور نمی‌یافتی.»[1]

در این آیه‌ی شریفه با تأکید بر «تثبیت» صیانت و استواری، به طور کلی خط انبیای الهی را در مقابله با صف‌های مشرکان روشن می‌فرماید. مشرکان سعی فراوان کردند، ولی قاطعیت و انعطاف‌ناپذیری پیامبر، آنان را از صحنه خارج ساخت. ابن‌اثیر در «تاریخ کامل» چنین می‌نویسد:

«سپس مجادله در میان آنان درگرفت، تا اینکه بین آنان شکاف افتاد و کینه‌ها بر همدیگر بسته شد و قریش در مورد رسول خدا6 زیاد به گفتگو پرداخته و همدیگر را به جنگ و مقاومت در برابر وی دعوت می‌کردند. و یک بار به نزد ابوطالب رفته و گفتند: ای ابوطالب! تو در نزد ما از سن و شرافت بیشتری برخوردار هستی، می‌خواهیم پسر برادر خود را نصیحت کنی که به ما کاری نداشته باشد. به خدا سوگند! ما در برابر ناسزاگویی وی بر خدایان و پدران ما و بی‌عقل خواندن ما ساکت نمی‌نشینیم، تا از این کار دست بردارد و یا درگیر شویم و یکی از طرفین هلاک شود...

ابوطالب خواسته و تهدید قریش را به پیامبر گزارش کرد و گفت: خود و مرا نگهدار و بر من چیزی را تحمیل مکن که طاقت آن را ندارم. پیامبر چنین پنداشت که عمویش نظرش نسبت به وی تغییر یافته و دیگر آن حضرت را یاری نکرده و از یاری پیامبر ناتوان شده است. پیامبر گفت: ای عموی بزرگوارم! اگر خورشید را در دست راست من قرار دهند و ماه را در دست چپ من تا از این رسالت دست بردارم، هرگز! یا کشته می‌شوم و یا اینکه خدا کمک فرموده و پیروز شوم.. .».[2]

و نیز در تاریخ کامل می‌گوید:

«وقتی که ابوطالب دید قبیله بنی‌هاشم پیشنهاد وی را مبنی بر حمایت پیامبر قبول کردند، مسرور شد و از آنان سپاسگزاری نموده و فضیلت پیامبر را بر آنان بازگو کرد. هنگام مرگ ابوطالب، قریش به نزد وی آمده و به او گفتند: تو بزرگ و سرور مایی و به پسر برادرت بگو که با ما منصفانه رفتار نماید و به او امر کن از ناسزاگویی خدایان خودداری کرده، تا او را با خدای خودش رها سازیم!

ابوطالب پیامبر را احضار نمود و گفت. اینان بزرگان قبیله‌ی تو هستند و از تو می‌خواهند از ناسزا گفتن به خدایان آنان خودداری نموده، تا در مقابل، آنان هم تو را با خدای خود رها سازند.

پیامبر فرمود: ای عمو! آیا آنان را دعوت نکنم به چیزی که خیر آنان در آن است و آن کلمه‌ای است که اگر بگویند، عرب را بر خود خاضع نموده و بر غیر عرب حاکم می‌شوند؟!

ابوجهل گفت: آن کلمه چیست که تا ما ده برابر آن را به تو بدهیم؟

گفت: بگویید: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّـهُ‏ِ.

همگی ناراحت شده و متفرق شدند و گفتند: چیز دیگری از ما بخواه.

رسول الله6 در پاسخ گفت: اگر خورشید را در دست من بگذارید، چیز دیگری را از شما درخواست نخواهم کرد.»

پس یکی از ویژگی انبیا آن است که در برابر مخالفان ستیزه‌گر خود کوچک‌ترین انعطافی نشان نداده‌اند و استوار در مقابل آنان ایستاده‌اند، و این قاطعیت را صدیقه‌ی طاهره3 در جمله‌های بعدی این فراز، چنین تصویر می‌کند: ضَارِباً ثَبَجَهُمْ آخِذاً بِأَكْظَامِهِمْ؛

«در حالی که ضربه به کمر مشرکین زد و گلوگاه آنان را گرفت.»

ثَبجْ به معنای وسط یا کمر، و کَظْمْ به معنای گلو یا حنجره است. اگر کمر و گلوی کسی را محکم بگیرند هیچ قدرت مقاومتی نمی‏ماند. حضرت زهرا3 تشبیه بسیار زیبایی دارند، می‌گویند پیغمبر اکرم6 وقتی خواست آن جو شرک را بشکند و از بین ببرد چنان محکم و قاطع و بی‌هیچ انعطاف وارد شد که هیچ کس نتوانست مقاومت کند؛ چرا که در بحث اصول اعتقادی اصلاً نرمش و انعطاف معنی ندارد.

این طور نیست که یکی بگوید دو خدا وجود دارد. دیگری بگوید یک خدا بعد هر دو انعطاف نشان دهند و مثلاً معتقد شوند یکی و نصفی خدا وجود دارد. نخیر در اصول اعتقادات و مبارزه با شرک اصلاً انعطاف در کار نیست. البته این غیر از بحث روش است. قطعاً روش باید منطقی باشد نه غیر منطقی. جملۀ بعد اشاره به همین مطلب دارد:

قبل از ورود به جمله بعد نگاهی فشرده به «فتح مکه» می‌‌‌تواند تفسیر روشنی بر جمله پر محتوای فاطمه3 باشد.

بی‌شک یکی از مهم‌ترین رویدادهای زمان رسول خدا6 فتح شهر مکه است که در رمضان سال هشتم هجری اتفاق افتاد. مکه مهم‌ترین شهر شبه جزیره عربستان در آن زمان و محل زندگی قوم بزرگ قریش بود، که با فتح آن توسط سپاهیان اسلام موجب شد تا بسیاری از قبایل عرب دست از جنگ با اسلام برداشته و مسلمان شوند. در واقع فتح مکه، فتح کل حجاز بود. مورخان و مفسران شأن نزول سوره نصر را در مورد فتح مکه می‌‌دانند.

 


[1] . سوره الاسراء، آیه 75.

[2] . تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 64 و 65.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: