درهمین لحظات کسی برای ابوبکر و عمر خبر آورد که انصار به گردهمایی پرداختهاند تا فردی را از میان خود به زمامداری برگزینند. وی و ابوبکر چون از برپایی چنین انجمنی آگاه شدند پیکر مطهر پیامبر را که برای غسل آماده میشد ترک کردند و بی آن که به کسی چیزی گویند به انجمن انصار در سقیفه پیوستند. آن دو درمیان راه به یار دیرین خود ابوعبیده بن جراح رسیدند و هر سه راهی سقیفه شدند.
در آنجا سعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب، میان گروهی از انصار (اوس و خزرج) نشسته بود و سخنگویی از سوی او در فضایل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافت سخن میگفت. البته نمیتوان پذیرفت که انگیزه اقدام سعد و اجتماع انصار در سقیفه، بدون مقدمه و ناشی از ریاست طلبی آنان بوده، یا بر اثر اطلاعات جسته و گریخته و علائمی که دلالت بر برخی پیش بینیها و مقدمه چینیهای سران مهاجران داشته است. آنچه منطقی تر مینماید این است که طرح چنان سخنانی از سوی انصار در آن ساعات، واکنشی در مقابله با اقدامات مهاجران باشد، نه موضع گیری در برابر وصایای پیامبر خدا6. اما هر چه بود تاریخ آنان را نخستین گروهی میشناسد که به طور رسمی برخلاف خواسته رسول خدا6 اقدام به برپایی جلسه مشورتی برای تعیین جانشین پیامبرکردند. شاید هم اگر دیگران سالها پیشتراز ایشان مرموزانه در پی همین هدف بودهاند، چون زیرکانه تر مقاصد خود را دنبال میکردند کمتر کسی توانسته است از کرده ایشان رد پایی بر این منظور بیابد.
در هر صورت تردید نیست که مهاجران به مراتب نسبت به انصار از اطلاعات و تجارب اجتماعی و سیاسی بیشتری برخوردار بودهاند. به همین سبب در آن نشست، انصار از مهاجران شکست خوردند. غیراز این که به موجب همان اقدام علنی بر خلاف فرموده رسول خدا6 برای همیشه از رسیدن به خلافت محروم ماندند.
با این همه نمیتوان انکار کرد که حرکات مرموزانه برخی مهاجران عامل مهمی در اقدام انصار بوده است. آن حرکات تا آنجا که از نگاه تاریخ مخفی نمانده به قرار زیر است:
1ـ تخلف بعضی از مهاجران از همراهی با لشکر اسامه به رغم تاکید پیامبر بر اعزام هر چه سریعتر آن.[1]
2 ـ جلوگیری ازنوشتن وصیت پیامبر.
3 ـ انکار وفات پیامبر از سوی عمر.[2]
ـ پیشگوییهای پیامبر درباره محروم گشتن انصار از حقوق اجتماعی خود و روی آوردن سیاهی آشوبها در آینده نزدیک.[3]
این امورانصار را وا داشت تا نسنجیده برای حفظ موقعیت و منافع خود، به دست خویش زمینه ساز شکل گیری بزرگترین فتنه در سراسر تاریخ اسلام گردند و شکافی در اجتماع مسلمانان پدید آورند که هرگز به دست نیامد.
[1] . الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 242، 245.
[2] . سیره ابن هشام، ج 4، ص 305؛ ابن ابی الحدید، «زمانی که عمر از مرگ رسول خدا مطلع گردید از شورش و انقلاب مردم در مساله امامت به هراس افتاد. او میترسید انصار یا دیگران رشته حکومت را به دست گیرند. به ناچار مصلحت را در این دید که مردم را به هر نحوی که ممکن است ساکت و آرام کند، به خاطر همین بود که گفت آنچه را گفت، و مردم را در شک و تردید نگاه داشت تا حریم دین و دولت محفوظ ماند. همه اینها بود تا زمانی که ابوبکر رسید.» (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 129).
[3] . صحیح بخاری، ج 8، ص 86 به بعد؛ المغازی واقدی، ج 2، ص113؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 130.