حضرت زهرا3 درباره شیوههای دعوت پیامبر اکرم6 میفرماید: «داعِیاً إلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالْـحِکْمةِ وَ الْـمَوْعِظَةِ الْـحَسَنَةِ».
دعوت پیامبر6 یکسان نبود، بلکه سطح فکر مردم را مراعات میفرمود، و چنان نبود که یکنواخت بر همه بتازد، بلکه با مردمان فهمیده، با بیانات محکم و با مردم متعارف، با اندرزهای نیکو که فراخور درک آنان بود و آنان نیز خوب آنها را درک میکردند که به جز خیرخواهی هدف دیگری در کار نیست، رسالت خود را ابلاغ میکرد؛ اما با چنین نرمخویی در برابر بتها هرگز انعطاف نشان نداد. با تمام قاطعیت بتها را میشکست.
روش پیامبر مصداق آیه شریفه؛﴿ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[1] است. اما روش منطقی غیر از ایستادن بر اصول و عقب نشینی نکردن است.
گاهی در زندگی روزمره با انسانی رو به رو میشویم که در برابر فکر یا واقعیتی که برایش مطرح مینماییم، راه عناد و ضدیت را در پیش میگیرد. در مقابل فردی دیگر در برخورد با این افکار مسالمت نشان داده آنها را با اطمینان خاطر میپذیرد. انسان در زندگی خود با نمونههای فراوانی رو به رو میشود و در هر زمینه احساس متفاوتی به او دست میدهد، اما به این اختلاف توجه مینماید زیرا منشأ این فرق گذاری در ذات او نهفته است.
این منشأ در زمینه و نظرگاه انسان نیست تا در دیدگاه و اندیشهها به جست و جوی آن بپردازد بلکه این شیوه برخورد است که موجب میشود اندیشهای را از فرد بپذیرد و از فرد دیگر قبول ننماید.
فردی که به زمینه حساس روحی و نقاط ضعف و قوت زندگی دیگران آگاه است و میداند ضربه مؤثر را در کجا وارد آورد، از این موضوع در راه دست یابی به هدفش بهره میبرد و موفق میشود. اما فرد دیگری که از تمام این مطالب ناآگاه است و در جهت مخالفی پیش میرود هرگز به طور کامل به هدف خویش دست نمییابد.
این موضوع در یک بینش و طرح عقیدتی در قالب شیوهی عرضه و روش بیان شکل میگیرد. دعوت به سوی حق و رسیدن به کمال لا متناهی و سعادت حقیقی و جاودانه یکی از موضوعاتی است که در زندگی عقل و فکر انسان را به خود معطوف میسازد.
قرآن کریم به این نکته توجه نموده و خود را از همان آغاز نزول به کتابی دعوتگر و مایهی نجات و رشد خلق معرفی فرموده است: ﴿يَهْدي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَريقٍ مُسْتَقيمٍ﴾.[2]
ازاین رو قرآن، ماهیت درونی و شرایط دعوت خویش را که توسط منادیان و هادیان طریق الهی عرضه گردیده روشن میکند و به منزلگاههای نهایی این هدف میرسد و در ضمن آنکه با بیان ﴿ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْـمَوْعِظَةِ الْـحَسَنَةِ وَ جادِلْـهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[3] روشها و ابزار این دعوت را نشان میدهد. و شبهات و تکذیبهایی را که به ساحتش وارد میشود، با شیوههای هدایتگر محکوم مینماید، ضمن آنکه توجه به شخصیت دعوتگر و ارتقاء روح معنوی او نیز دارد. قرآن در مقام تأدیب و ارتقاء روح عبودیت در پیامبر اکرم6 میفرماید: ﴿قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً﴾[4] سپس او را بر صفت و سجایای کریمه ستوده و میفرماید: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾. آنگاه او را الگوی حسنهای در جهت تأسی به آن در طول تاریخ بشر تا سرانجام جهان معرفی مینماید: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّـهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ﴾[5] اکنون به شرح و توضیح روشها و ابزار دعوت پیام آوران وحی، یعنی؛ حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن میپردازیم:
الف) حکمت
حکمت؛ عبارت است از دانستن برتری چیزها به وسیله برتری دانشها و به کسی که ریزه کارهای صنایع را میداند و در آن مهارت داشته باشد حکیم گفته میشود. و «حکیم کسی است که بیشتر امور را دانسته و به آن تجربه دارد و به مردی که به این درجه از مهارت و دقت رسیده باشد حکیم میگویند».
طبرسی ذیل آیة: ﴿يُؤْتِي الْحِکْمَةَ مَنْ يَشَاءُ﴾، قریب به ده معنا را بر اساس روایت برای این کلمه بیان داشته است که عبارتند از: «علم به قرآن و آگاهی از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدم و مؤخر، حلال و حرام، و مثلهای آن، رسیدن به واقع و حقیقت در عمل و گفتار، علم دین، نبوت و پیامبری، معرفت به خدا، فهم، ترس از خدا، فقه و قرآن، عمل و دانشی که فائده و منفعت آن بزرگ و زیاد است. علت اینکه به علم، حکمت گفته شده اینست که علم، همیشه انسان را به نیکی و خیر میخواند و از زشتی باز میدارد.[6]
برخی از مفسران حکمت را شیوهای در امر دعوت مردم به سوی خدا میدانند چنانچه فخر رازی میگوید:
آوردن برهان و دلیل سبب اعتقاد شنوندگان به آن میشود و اگر دعوت بر اساس دلائل قطعیه باشد آن را حکمت گویند و پیامبر اسلام6 مامور شده به یکی از سه طریق حکمت، موعظهی حسنه و مجادله به نحو احسن، مردم را به سوی خدا دعوت کند.[7]
از بررسی ریشه این کلمه و موارد استعمال این کلمه که قبلا ذکر کردیم نزدیکترین مفهوم به معنی مورد نظر و «چیزی را در جای خویش نهادن» یا «درستی و استواری کار» است.[8]
ویژگیهای شیوه حکمت عبارت است از:
یک ـ انعطاف پذیری
اگر دعوتگر شیوهی دعوتی خود را در برابر نادان و تحصیل کرده یکسان انتخاب کند دعوتش عملی و کارساز نخواهد بود، زیرا دو گروه، گاه تفاوتهای عمیقی با هم دارند از این رو باید با هر گروه با شیوههای خاصی رو به رو شد. به این ترتیب که گاهی فضای مناظره نیاز به محیط کشاکشی دارد و زمانی باید جو آرام و معتدل باشد تا به اندیشه میدان دهد و روح را آسایش بخشد و خود در آرامش به تفکر بنشیند.
دو ـ همسازگاری با مقتضیات زمان
گاه موقعیت ایجاب میکند که به تفصیل از عقیده و بینش سخن گفته شود و زمانی به مشخص ساختن خطوط اصلی آن کفایت کرده و مطالب بیشتر را به آینده موکول مینماییم. این ویژگی حکمت با نرمی و مدارا نیز ارتباط دارد، زیرا قابل انعطاف بودن یک شیوه موجب میشود تا در تمام موقعیتها یک گونه عمل نشود، بلکه بدین واسطه باید با توجه به موقعیت و انسانِ مورد خطاب، راهی در
پیش گیرد.[9]
سه ـ شناخت از مخاطب
از رسول خدا6 روایت شده: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ لَا نُكَلِّمَ النَّاسَ إِلَّا بِمِقْدَارِ عُقُولِهِم»[10] دعوتگر باید میزان معلومات، جنبههای مذهبی، اجتماعی، قابلیتها و تواناییها و باورهای مخاطبش را بداند تا به قدر فهم هر کس سخن گوید و از همین روست که شیوه برخورد قرآن در لحن و خطاب و استدلال با کفار و مشرکین و اهل کتاب متفاوت است.
چهار ـ شناخت از محیط از جهات مختلف
از جمله وظایف دعوتگر آن است که از مجلسی که در آن قرار دارد و از روحیات مستمعین آگاه باشد و مطالبی را که میخواهد مورد بحث قرار دهد، اطلاع کافی داشته و به قدری قوی و مسلط باشد که بتواند عقل شنوندگان را در صحت و اصالت مطالبش اقناع نماید و آنان را با خود موافق و هم عقیده سازد. این امر مستلزم آن است که دعوتگر از قدر و ارزش علمی خویش آگاه باشد، زیرا گاهی لازم است برای قانع کردن اهل مجلس به ادله عقلی و برهانی استدلال کند و زمانی با وعظ، و گاهی به شیوه مجادله. از این رو نیازمند تسلط بر موضوع و آشنایی با موضوعات مرتبط با آن نیز هست.
پنج ـ بلاغ مبین
بلاغ به معنی رساندن پیام است. قرآن نحوهی دعوت به حق و نحوهی تبلیغ و رساندن پیام حق به مردم را این گونه بیان میکند: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً * وَ داعِياً إِلَى اللَّـهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً﴾[11].
دعوتگران الهی باید در ابلاغ پیامها به این نکته توجه کنند که ابلاغ آنها در صورتی به هدف رسیده و نتیجه میدهد که بلاغشان مبین باشد، یعنی بیاناتشان در عین اینکه در اوج حقایق است، ساده و روشن و قابل فهم نیز میباشد و در ضمن آن که کوتاهی در کلام ندارد از زیاده گویی و حواشی بیمورد نیز پرهیز کنند.
شش ـ نصح یا «خلوص سخن»
نصح یعنی خیرخواهی،[12] این کلمه در مقابل غش قرار دارد. سخن باید خلوص داشته باشد، یعنی از روی خیرخواهی و سوز دل باشد. آن کسی میتواند دعوت کننده به سوی خدا باشد که سخنش از روی دلسوزی باشد و هیچ انگیزهای جز خیر و مصلحت مردم نداشته باشد. قرآن از زبان پیامبران الهی به این نکته اشاره کرده و میفرماید: ﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمينٌ﴾[13]
هفت ـ متانت در بیان
دعوتگران الهی و کسانی که در مسیر ارشاد خلق قدم میزنند در مقام بیان و گفتار با مردم باید ویژگیهایی همچون؛ ملایم حرف زدن،[14] فصیح و بلیغ بیان کردن،[15] متین و با ادب،[16] پرهیز از دشنام هتاکی،[17] پرهیز از تمسخر،[18] و آرام حرف زدن را رعایت کنند.[19]
گر چه خلوص سخن و متانت در بیان، از ویژگیهای موعظه نیز هست اما آن را از ویژگیهای حکیم نیز میتوان شمرد، زیرا صاحب حکمت به مقتضای حال مخاطبین در بیانات خود به این شیوه نیز متوسل میشود و این حالت خود برخاسته از ویژگی انعطاف پذیری صاحب حکمت است.
هشت ـ ارشاد خلق
ارشاد حق، از شئونات ربوبی است و اوست که به طور عموم و تکوینا همه موجودات را در حد استعدادشان رشد میدهد و آنها را به راه صواب هدایت مینماید. انبیا و اولیای عظام7 به اذن خدا به این امر مهم قیام میکنند و در حقیقت والاترین و ارزندهترین شأن ایشان، ارشاد خلق است. در زیارت جامعه این عبارت را میخوانیم: «وَ اِلیٰ سَبیله تُرشِدُون». یعنی وظیفه شما امامان7 ارشاد مردم به راه خدا و هدایت آنان به راه صلاح و رستگاری است.
ب ـ موعظة حسنه
موعظه بیان خیر خواهانهای است که بر نفوس شنوندگان تأثیر میگذارد و آنان را از ارتکاب اعمال ناپسند بازداشته و تشویق به ترک آن میکند، همچنین نفوس را بر انجام کارهای پسندیده وادار و در نتیجة وعظ، دلها رقت یافته و حالت خشوع پیدا میکنند و حُسن موعظه، از جهت حُسن اثر آن در احیای حق، مورد نظر است و حُسن اثر، وقتی است که واعظ خودش به آنچه وعظ میکند عمل کند و نیز در وعظ خود آنقدر حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد.[20]
در وعظ دو نکته مهم شایان توجه است: اول آنکه، محتوای کلام واعظ، آگاهی بخش و بیدار کننده باشد و دیگر آن که، کلام را با خلوص بیان نماید. شنونده نیز باید واجد شرایط لازم از جهت حسن استماع و ایمان به خدا باشد تا وعظ در وی اثر کامل بگذارد و گرنه وعظ، بیاثر یا کم اثر خواهد بود.[21]
ج ـ جدال احسن
جدال از جدل بر وزن فرس، به معنای درهم پیچیدن و شدت خصومت است.[22] استعمال این صیغه در قرآن در منازعه و مخاصمهی ناحق به کار رفته است.[23] جدل در اصطلاح متکلمین عبارت است از: بحث و پرسش که به نحوی خاص بین دو تن واقع میشود، به این طریق که یکی پیوسته از دیگری سوال میکند و عقیدهی او را دربارهی امری جویا میشود و او را به بررسی مطلب وامی دارد و او سؤالها را پاسخ میدهد.[24]
اقسام جدل در قرآن
کلام الهی در آیهی: ﴿ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ... وَ جادِلْـهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾، از قید «الَّتي هِيَ أَحْسَنُ»، این مطلب حاصل میشود که بعضی از جدالها، احسن و برخی غیر احسن یعنی (حسن و قبیح) میباشند. صاحب المیزان در این زمینه مینویسند:
رسول گرامی اسلام6 مأمور شدند که به یکی از سه طریق (حکمت، موعظه، مجادله) مردم را دعوت کنند، که هر یک برای دعوت طریقی مخصوص است. اگر (دعوتگر) از راه جدال دعوت میکند باید از هر سخنی که طرف مقابل را بر رد دعوتش بر میانگیزد و او را به لجبازی وا میدارد، بپرهیزد و مقدمات کار را هر چند که طرف، راستش بپندارد به کار نبندد مگر آنکه جنبهی مناقضه داشته باشد، و از بی عفتی و سوء تعبیر اجتناب کند و اگر غیر این را انجام دهد هر چند که حق را احیاء کرده است، اما با کشتن حقی دیگر باطل را احیا کرده، و جدل بیش از موعظه احتیاج به حُسن دارد به همین جهت جدال را به احسن مقید کرده است.[25]
یکی از مصادیق مجادله به نحو احسن که قرآن کریم به آن اشاره کرد، مجادله با اهل کتاب است که خدای سبحان در آیهی 46 سورهی عنکبوت شیوهی مجادلهی با آنان را بیان کرده است: خدای متعال، مؤمنین را از آنکه با اهل کتاب مانند (یهود و نصاری) بحث و جدل کنند نهی میفرماید مگر به بهترین و نیکوترین روش، جز آنهایی که از ایشان ستمکارند و ستمکاری اهل کتاب چند حالت دارد: 1. در بحث و جدال ظلم کنند و انصاف نداشته باشند. 2. جزیه ندهند 3. در کفر اصرار ورزند و قبول دعوت نکنند و در مقام بحث و جدال با اهل کتاب به ایشان بگوئید؛ ما مسلمانان به کتاب خود (قرآن) و کتابهایی که بر شما نازل شده (تورات و انجیل، زبور) ایمان آوردهایم و پروردگار ما و شما یکی است و در برابر او تسلیم هستیم.[26]
بر اساس آنچه که در تفاسیر بیان شده جدل به نحو احسن حاصل مقدمات و ویژگیهای ذیل است: با درشت خویی همراه نباشد، با خیرخواهی و نفع رساندن و با مدارا و آرامش انجام گیرد، مبتنی بر برهان و استدلال باشد و عقل طرف را وادار به پذیرفتن کند یا موافق طبع انسانی او باشد.
دیگر آنکه هر دو طرف مجادله علاقمند به روشن شدن حق باشند و از لجاجت و عناد پرهیز کنند و اگر مجادله با اهل کتاب باشد نخست به آنان بگویند: ما به کتاب آسمانی خود و آنچه به شما نازل شده ایمان داریم.[27]
[1] . سوره نحل، آیه 125.
[2] . سوره احقاف، آیه 30.
[3] . سوره نحل، آیه 125.
[4] . سوره طه، آیه 114.
[5] . سوره احزاب، آیه 21.
[6] . مجمع البحرین، ج 6، ماده حکم.
[7] . الکشاف، 644/12.
[8] . مفاتیح الغیب، 20 ـ 138/19 ـ 139.
[9] . شیوههای دعوت و تبلیغ، ص 44 با دخل و تصرف.
[10] . اصول کافی، 27، 1.
[11] . احزاب، 45، آیه 33 ـ 46.
[12] . مفردات راغب، ص 808 .
[13] . اعراف، 68، آیه 7.
[14] . سورهی طه، آیهی 43.
[15] . سورهی نساء، آیهی 63.
[16] . سورهی بقره، آیهی 82.
[17] . سورهی اسراء، آیهی 23.
[18] . سورهی حجرات، آیهی 11.
[19] . سورهی طه، آیهی 44.
[20] . التبیان فی تفسیر القرآن، 44، 6.
[21] . همان، ص 267 ـ 268.
[22] . صحاح تاج اللغه، ج 4، ماده جدل، مجمع البیان 499 و8 .
[23] . لسان العرب، ج 11، ماده جدل.
[24] . منطق صوری، ج 2، ص 223ـ 224.
[25] . ترجمه المیزان، ج 12، ص570 به بعد.
[26] . تفسیر جامع، ج 5، ص 231 ـ 232.
[27] . مفاتیح الغیب، 20 ـ 139/19؛ کشاف، ج 3، ص 457؛ مجمع البیان، ج 19، ص 71؛ منهج الصادقین، ج 7، ص 167؛ الکاشف، ج 4، ص 565؛ المیزان، ج 16، 216ـ 217.