پس از رحلت پیامبر6 نخستین واقعهای که مسلمانان با آن رو به رو شدند موضوع تکذیب وفات آن حضرت از جانب عمربن خطاب بود. او در برابر خانه پیامبر6 افرادی را که میگفتند پیامبر6 فوت کرده است به قتل تهدید کرد. هر چه ابن عباس و ابن مکتوم آیاتی را که حاکی از امکان مرگ پیامبر6 بود تلاوت میکردند مؤثرنمیافتاد. حرکات او که با نهایت شدت و قوت انجام میشد همه را به تعجب و تردید انداخته بود و پارهای پرسیدند: آیا پیامبر سخن خاصی با تو گفته یا وصیت ویژهای در مورد مرگش با تو کرده است؟ او جواب منفی داد.[1]
طولی نکشید که دوست او ابوبکر که در بیرون مدینه به سر میبرد به وسیلهای به مدینه فرا خوانده شد. ابوبکر هنگامی به مسجد رسید که عمر درمیان مردم، خشمناک، کسانی را که سخن از وفات پیامبر6 به زبان میآوردند، منافق خوانده و تهدید به قتل میکرد. ابوبکر با مشاهده این صحنه جامه از چهره پیامبر به سویی زد و پس از بیان چند جمله به مسجد آمد و بیمحابا به عمر گفت: «آرام باش عمر» و سپس با استشهاد به آیهای از قرآن که قبل از او دیگران نیز تلاوت کرده بودند[2] عمر را خاموش و وفات پیامبر را تایید کرد.[3] این گفتگوها حتی اگر صحنه سازی از پیش طراحی شده نبود، تا همین جا میتوانست مردم را به نقش ابوبکر در رهبری جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه سازد.
[1] . سیره ابن هشام، ج 4، ص 305/ تاریخ طبری، ج 3، ص 200 ـ 203/ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 265 ـ 270/ انساب الاشراف بلاذری، ج 1، ص581.
[2] . آیه 30 سوره زمر: ـ ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ﴾ ـ (تو میمیری و دیگران نیز میمیرند).
[3] . شرح ابن ابیالحدید، ج 1، ص 162 ـ 159.