در اینجا مسألهی عصمت پیش میآید. وقتی كه شیعه، امام[1] را در چنین مقامی تلقی میكند كه حافظ و نگهبان شریعت و مرجع مردم برای شناساندن اسلام است، همان طور كه برای پیغمبر6 عصمت قائل است، برای او هم عصمت قائل است.
در مورد عصمت پیغمبر هیچ كس شبهه نمیكند و امر بسیار واضحی هم هست. اگر برای ما قطعی شود كه سخنی را پیغمبر اكرم6 فرموده، در صحت آن شك نمیكنیم و میگوییم درست است. هیچ وقتی نمیگوییم پیغمبر در اینجا اشتباه كرده است.
كسی كه خدا او را برای هدایت مردم فرستاده در حالی كه مردم به هدایت الهی نیاز داشتهاند، نمیتواند انسانی جایز الخطا یا جایز المعصیهٔ باشد. خطا دو گونه است: یكی اینكه عالماً و عامداً معصیت كند، مثلا خدا به پیغمبر دستور بدهد كه چنین بگو، بعد پیغمبر ببیند مصلحت و منفعت خودش طور دیگری اقتضاء میكند و آن سخن را به گونهای دیگر برای مردم بگوید. واضح است كه این بر ضد نبوت است. اگر امامت را به این شكل تعریف كنیم؛ كه امری است متمم نبوت برای بیان احکام دین، یعنی به آن دلیل وجودش لازم است كه وظیفهی پیغمبر را در بیان احكام دین انجام دهد، به همان دلیل كه پیغمبر باید معصوم از اشتباه و گناه باشد، امام نیز باید چنین باشد. اگر كسی بگوید لازم نیست امام معصوم باشد و چنانچه اشتباهی كرد كس دیگری به او تذكر میدهد، میگوییم ما نقل كلام به آن كس دیگر میكنیم، باز او نگهبان دیگری میخواهد.
بالأخره شخصی باید باشد كه [به دلیل دارا بودن عصمت] بتواند واقعا حافظ شرع باشد. علاوه بر این اگر امام خطاكار و گنهكار باشد، وظیفهی دیگران است كه او را به راه راست بیاورند و حال آنكه وظیفهی دیگران این است كه مطیع امر او باشند. این دو با همدیگر جور در نمیآیند.
[1] . بیشتر به جنبهی دینی او نظر دارند. قبلا گفتم اینكه در عصر ما مسألهی امامت را فورا مساوی با مسألهی حكومت كه جنبهی دنیایی قضیّه است میگیرند، صحیح نیست. در مسألهی امامت بیشتر جنبهی دینی آن مطرح است. اصلا بین مسألهی امامت و مسألهی حكومت به یك اعتبار نوعی عموم و خصوص من وجه است. امامت یك مسأله است و حكومت كه از شئون امامت است، مسألهی دیگری است. در زمان غیبت، ما دربارهی حكومت صحبت میكنیم ولی دربارهی امامت صحبت نمیكنیم. نباید امامت را مساوی با حكومت دانست. امامت به تعبیر علما ریاست در دین و دنیاست و چون ریاست در دین است قهرا ریاست در دنیا هم هست، مثل خود پیغمبر كه چون رئیس دینی بود، به تبع رئیس دنیایی هم بود. اگر در زمانی فرضا امام وجود نداشته باشد یا امام غیبت داشته باشد و ریاست دینی به آن معنا در كار نباشد، آن وقت مسألهی ریاست دنیایی پیش میآید كه تكلیف آن چیست.