عقیده به روز رستاخیز کمتر در میان عربهای جزیره به چشم میخورد. عدهای از آنها چنانچه قرآن نقل میکند: «و گفتند: «جز زندگی دنیای ما (زندگی دیگری) نیست و برانگیخته نخواهیم شد.»[1]
یا میگفتند: «و گفتند: «غیر از زندگانی دنیای ما (چیز دیگری) نیست؛ میمیریم و زنده میشویم و ما را جز طبیعت هلاک نمیکند.» و (لی) به این (مطلب) هیچ دانشی ندارند (و) جز (طریق) گمان نمیسپرند.»[2]
عرب جاهلی چنین میپنداشت که پیامبر باید از خوردن و آشامیدن و همسر گرفتن و فرزند داشتن و در بازار راه رفتن خودداری نماید، و هیچ یک از اینها با شأن رسالت و پیامبری سازگار نیست. در قرآن کریم به همهی آنها اشاره شده؛ مثلا، از آنها نقل میکند که:
«این چگونه پیامبری است که غذا میخورد و در بازارها به راه میافتد، و چرا ملکی به همراه او فرستاده نشده تا همراه او مردم را بیم دهد.»[3]
میبینیم مشرکان بر اساس فطرت الهی اگر چه در مقام عمل میخواستند این فطرت را نادیده بگیرند، ولی اصل ضروری بودن پیامبر را نمیتوانند انکار نمایند و بلکه به خیال باطل خود، پیامبر را بی نیاز و بالاتر از نیاز به غذا و همسر میپنداشتند، و به اصطلاح اشکال در صغرای قضیه بوده نه کبرا.
در مورد معاد هم نمیتوانستند به حساب فکر کوتاه خود باور کنند چگونه انسان دوباره پس از مرگ زنده میشود. قرآن نطر این افراد را چنین نقل میکند: «آیا وقتی که ما استخوان شده و پوسیدیم، باز با خلقت دیگر مبعوث خواهیم شد!؟»[4] و یا در آیهی دیگر میفرماید: «جز این زندگی دنیا که زنده میشویم و میمیریم حیات دیگری نیست، و ما مبعوث نخواهیم شد.»[5]
[1] . سوره انعام، آیهی 29.
[2] . سوره جاثیه، آیه 24.
[3] . سوره فرقان، آیه 7.
[4] . سورهی اسراء، آیه 98.
[5] . سورهی مؤمنون، آیه 37.