borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هفتم»
دیدگاه آیت الله زنجانی

حضرت آیهٔ الله زنجانی به فرازهایی قبل از این بخش از خطبه اشاره می‌‌‌کند که به دلیل اهمیت مطالب از همانجا نقل می‌‌‌کنیم:

«وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِكُمْ فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِينَ وَ لِلْعِزَّةِ فِيهِ مُلَاحِظِينَ ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً وَ أَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ إِبِلِكُمْ وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرْ» 

«و شیطان از نهانگاه خود سر درآورد و شما را به سوی خود خواند و شما را به دعوت خود پذیرا یافت و بر فریبش آماده، سپس شما را به قیام کردن فراخواند، شما را بسیار چالاک یافت و به هیجان آورد، دید که در راه او چه خشمناک می‌باشید و در نتیجه مرکبی غیر از مرکب خودتان برای خود انتخاب کردید، و به طرف چشمه آبی راندید که شما را در آن نصیبی نخواهد بود. این شتابزدگی‌ها انجام گرفت، هنوز دیری از رحلت پیامبر نگذشته و جراحت درونی ما در فراق رسول اکرم6 التیام نپذیرفته، و پیکر پاکش به خاک سپرده نشده است!»

سیاق این چند جمله، سیاق توبیخ و سرزنش است، و چون لحن آن بسیار تند است، حتما کارهایی که پس از رحلت رسول اکرم6 صورت گرفته، همه نه از راه قهر و غلبه و بدون اختیار و علاقه بود، بلکه همگی از راه رضا و رغبت و کمال میل بوده، و چون چنین است سزاوار توبیخ و سرزنش مؤکد می‌باشد.

در جمله‌های شریفه‌ی فوق دو قسم هماهنگی با قرآن کریم از شریکهٔ القران یعنی فاطمه زهرا3 به نظر می‌آید: هماهنگی لفظی و معنوی؛ هماهنگی لفظی در به کار بردن لفظ «خفاف» که در قرآن کریم آمده: ﴿انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً﴾ ؛[1] «به طور دسته جمعی به بیرون شهر چه سبکبار و چه گران بار کوچ کنید» و هماهنگی معنوی را در به کار بردن لفظ استجابت نه اجابت، که آن نیز در چندین مورد از قرآن کریم به صورت‌های مختلف آمده، اعمال فرموده.

یادگار نبوت ـ صلوات الله علیها ـ حاضران جلسه‌ی سخنوری را ـ که اکثر آنان را انصار تشکیل می‌داد ـ توبیخ می‌فرماید؛ که شما با آن همه سوابق درخشان خدمت به اسلام از عهده‌ی امتحان الهی برنیامدید و با سهل‌انگاری و کمال میل و علاقه، امامت و خلافت کبرای الهی را از بین بردید، و این آمادگی کامل را با دو گونه بیان، مجسم می‌فرماید:

1. فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِينَ: استجابت دعوت و نه اجابت که در آن اشاره به گفتار خود ابلیس است:

﴿وَ قالَ الشَّيْطانُ لَـمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّـهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْـحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي‏ فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ﴾؛[2] و شیطان هنگامی که کار تمام شد (و حکم شقاوت کافران صادر گردید) گفت: مرا بر شما قدرت و تسلطی نبود جز اینکه شما را (به سوی باطل) خواندم، پس شما آن را با جان و دل پذیرفتید، پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید».

فی‌المثل اگر گفتم؛ برو کلاه فلانی را بیاور! علاوه بر آن، شما سر را هم آوردید! شما شیطان را نه تنها اجابت، بلکه از جان و دل او را استجابت نموده و به او رضا و رغبت داشتید.»

2. وَ لِلْغِرَّةِ فِيهِ مُلَاحِظِينَ: یعنی، نگریستم با چشم و نگاه کردم به سوی او، یعنی او را کاملا پاییدم و نگاه کردم به سوی او با دو طرف چشم از راست و چپ. و این تعبیر توجه بیشتر را می‌رساند از اینکه گفته شود: او را تند و خیره نگاه کردم.

صدیقه‌ی طاهره: ـ صلوات الله علیها ـ «لحظ» را با «فی» متعدی فرمود، تا توجه و التفات کامل را برساند؛ مانند قرآن کریم، آن جا که فرمود: ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ، فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ‏﴾[3] یعنی ابراهیم7 نگاه خود را به ستارگان دوخت و مستقر ساخت.

در این آیه، خدای متعال کلمه‌ی نظر که مرادف لحظ می‌باشد را با فی تعدیه فرمود، تا برساند نگاه کردن ابراهیم به ستارگان (مانند: نگاه کردن ستاره‌شناس) همراه با دوختن چشم و تعمق و تدبر بوده و لذا با فاء (تفریع: نتیجه گرفتن) عطف فرموده و گفت: ﴿فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ‏﴾. استفاده‌ی بیماری از ستارگان، فقط از عهده‌ی ستاره‌شناس ساخته است نه از هر نگاه سطحی.

در این جمله هم شریکهٔ القرآن می‌فرماید: شما هم تمام چشمتان را به شیطان و به دعوت فریب‌آمیز او دوخته بودید و شیطان زمینه را در شما کاملا مهیا دید، حال که زمینه کاملا مهیا شد «ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ‏» او هم شما را به نهضت طلبید.

شریکهٔ القرآن این جمله را به ثمّ عطف فرمود، تا فاصله و بعد بسیار این خیزش را در برابر خلافت الهی برساند، زیرا میان انصار ـ که محفوف به آثار نبوت و متأثر از نزول قرآن بودند و در راه اسلام متحمل زحمت‌ها و مشقت‌هایی گردیده بودند، و پیامبر عظیم الشأن اسلام6 آن همه به خلافت بلافصل مولای متقیان7 تأکیدهای فراوان فرموده بود ـ این سابقه‌ها کجا و نادیده گرفتن آن عهدها و زیر پا گذاشتن آن همه پیمان‌ها و میثاق‌های مؤکد کجا!

این چنین عطفی مانند عطف به ثم در این آیه‌ی شریفه است:

﴿الْـحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ‏﴾؛[4]

«سپاس مخصوص خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکی‌ها و نور را قرار داد (با این همه که مانند و عدیلی ندارد و فاصله‌ی بسیار بین خدا و بت‌ها هست) سپس کافران برای خدا، مانند و عدیل قرار می‌دهند!»

«فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً وَ أَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً؛ شیطان دید عجب سبکبال و چالاک هستید و از تهییج او چقدر غضبناک و مصمم در اجرای فرمانش می‌باشید.»

در اینجا دو نمونه از چالاکی آنان در فرمان بردن از شیطان نقل می‌کنیم:

1. سید بن طاووس در کتاب نفیس کشف المحجهٔ (ص 43) آورده:

«سزاوار آن بود که ماجرای سقیفه را مستور بدارند و آنچه که مایه‌ی رسوایی است آشکار ننمایند. چه رسوایی از آن بالاتر که پیکر پیامبر مفترض الطاعه را که خدا امر به تعظیم و بزرگ داشتن او فرموده و سعادت دنیا و آخرت خود را از او دارند رها کرده و آن قدر صبر نکردند تا آن پیکر مقدس را غسل و کفن نموده و حقِ مصیبتِ بزرگِ از دست رفتن چنان پیامبر عظیم الشأن را ادا نمایند، بلکه با کمال شتابزدگی پیکر پاکش را بی غسل رها کرده و خود در طلب ریاست و دنیاداری شدند؛ دنیایی که خدای متعال آنها را به زهد در آن امر فرموده، و آن چنان رها کردند که گوئیا در آرزوی مرگش بوده‌اند!»

  1. 1 در کتاب فدک (ص 83) آورده:

«اما انصار در بی اهمیت شمردن و بی اعتنایی به نصوص خلافت کبرای الهی (در خصوص مولای متقیان7) به همه‌ی مسلمانان سبقت جستند! هنگامی که حرص خلافت و آز امارت آنان را واداشت که در سقیفه بنی‌ساعده مجلس شورایی تشکیل بدهند تا برای یکی از قبیله‌ی انصار بیعت گیرند، و در نتیجه مولای متقیان7 نتوانست در وقت احتجاج به خلافت خود، و تثبیت آن از طریق نصوص و روایات نبوی، گواهان و همراهانی از انصار در جهت تحکیم ـ خلافت منصوص ـ پیدا کند، زیرا اگر بعد از صورت گرفتن بیعت به صحت آن نصوص شهادت می‌دادند، مسلما گرفتار تناقض ننگینی می‌شدند.»

 


[1] . سوره توبه، آیه 41.

[2] . سوره ابراهیم، آیه‌ی 22.

[3] . سوره صافات، آیه‌ی 88 و 89.

[4] . سوره انعام، آیه 1.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: