دشمنانی که با انقلاب تضاد دارند و آن را به ضرر منافع و دستگاه ریاست و مقام و منصب خویش میدانند، مسلم است که چنین افراد آنچه که در توان دارند در برانداختن انقلاب و نهضتی که منافع همه جانبهی آنان را تهدید کرده و در معرض سقوط قرار داده، به جنگ و مقابله برخواهند خواست؛ زیرا انقلاب آنچه را که موقعیت آنها در گرو آن است، از ریاست و ثروت تهدید میکند؛ و اینان نیز دو طبقه هستند:
اول: طبقهی فرمانروایان که در اثر ظلم و بیدادگری و غصب حقوق جامعه به دوش مردم سوار شده و همهی مواهب را از آن خود میدانند، و با در دست داشتن قدرت شیطانی، طبقات مردم را مطابق میل خود علیه قیام انبیا و مصلحان تاریخ بسیج میکنند؛ از این طبقه، قرآن به «مستکبرین» تعبیر مینماید.
دوم: طبقهی اسیر در دست آنان. که از این طبقه، قرآن به «مستضعفین» نام میبرد، و عذر آنان را در پیروی از مستکبر قبول نمیکند. و قرآن کریم پیروزی بر این دشمنان خارجی را که در طول تاریخ، در رویارویی با صف انبیا قرار گرفتهاند، در صورت پایداری مؤمنان قطعی میداند:
«و به تحقیق سخنان ما از پیش برای بندگان فرستادهی ما گفته شد، که به راستی آنان پیروز، و لشکر ما بر آنان غالب خواهند شد.»[1] اما پیروزی انبیا و پیروان را مشروط به تقوا دانسته:
«آنگاه پروردگارشان به آنان (انبیا) وحی کرد: ما حتما ستمکاران را هلاک خواهیم ساخت، و شما را در سرزمین آنها جایگزین خواهیم نمود، به شرط اینکه از مقام عدل و وعدهی عقوبتم بترسید.»[2]
دشمنان داخلى
طبقهی دیگر، دشمنان بسیار خطرناک و نقابدار داخلی هستند و بیشک، خطر اینان قابل مقایسه با خطر دشمنان رویاروی نیست و بلکه هزاران بار بدتر از آن است، قرآن کریم از آنان به «منافقین» تعبیر مینماید، و کتاب الهی پر از معرفی آنان و هشدار به مسلمانان که آگاه از خطر آنان باشند، و با معرفی ترفند آنان از فریب و تزویر و چند چهرگی که اینک به صورت داغترین مؤمنان درآمدهاند، به تدریج تلاشهای طاقت فرسای انبیا و تودهی طرفدار انبیا را به هدر داده و آن را از داخل پوسانده و بی محتوا سازند.
ما به چند آیه از صدها آیه در وصف و معرفی آنان به عنوان نمونه اکتفا میکنیم:
«آنانی که در مراقبت و انتظار شما مؤمنان به سر میبرند آنان چنانچه از جانب خدا فتح و پیروزی نصیب شما شد، میگویند: آیا ما با شما (همرزم) نبودیم؟ و اگر پیروزی نصیب کافران گردید، میگویند: آیا در غلبه بر مؤمنان و دفاع از حریم شما نبودیم؟ (این منافقان را) خدا در روز رستاخیز در میانشان داوری خواهد کرد و هرگز بر مؤمنان راهی ندارند. منافقان خدا را فریب میدهند، در حالی که خدا فریب دهندهی آنها میباشد؛ و هنگامی که به نماز ایستند، با کسالت میایستند و آنان ریا و خودنمایی به مؤمنان مینمایند و اندکی خدا را به یاد نمیآورند. آنان خط قاطعی ندارند، گاهی به سوی مؤمنان و زمانی در راه کافران هستند، نه از آنان، و نه از اینان، و کسی را که خدا گمراه سازد، هرگز راهی برای اصلاح او نخواهی یافت.»[3]
در این آیات شریفه، یکی از چهرههای منافقان را خدا تصویر میکند که میبینیم خدا آنان را نه از دشمنان خارجی که در خط کفر هستند معرفی فرموده، و نه از مؤمنان؛ پس اینان هدفی جز ریاست و جاه و مقام در سر ندارند و با دستیابی به مقصد خود، ناچار چهرهی واقعی دین و مکتب را هرچند به تدریج باشد، تابع خواستهی خود خواهند نمود، و از دین هر چه به ریاست آنان صدمه نداشت گرفته، و آنچه مانع و خار راه گردید به شدت سرکوب میکنند.
بروز اختلاف پس از رحلت انبیا از مکررات تاریخ است، و ظهور و بروز دشمنان داخلی میبایست بر حسب سنت الهی برای امتحان و ورزیده و پخته شدن مردم عملی شود، و امر نوظهوری در این امت نیست؛ مثلا، در جنگ جمل میبینیم؛ که مردی درباره گروه مخالف سؤال میکند و بدیهی است چنین سؤالی پدیدهی جنگی است میان علی7 و دیگران، که دشمنان نقابدار، و در انتظار غروب آفتاب وحی بودند، ولی آنان در میان مردم با چهرهی دیانت جلوه کرده بودند. اینک گفتگوی آن مرد با علی7 :
«اصبغ بن نباته گفت: در آغاز جنگ جمل در کنار امیرالمؤمنین7 بودم؛ مردی گفت: یا امیرالمؤمنین! گروهی که ما اینک آمادهی پیکار با آنان هستم، مانند ما تکبیر میگویند و بسان ما نماز به جای میآورند، حال به چه مجوزی پیکار با آن روا باشد؟ مولا7 فرمود: به دلیل آیهای که خداوند متعال در کتاب خود فروفرستاده.
مرد پرسید: من به قرآن احاطه ندارم و نمیدانم کدام آیه مجوز جنگ ما با اینان است، یا امیرالمؤمنین! مرا تعلیم ده که آن کدام آیه است؟ مولا فرمود: به استناد آیهای که در سورهی بقره است، جنگ با اینان را جایز میدانم و آن، این آیه است:
«آن پیامبران، بعضی را بر بعضی دیگر برتری دادیم. از آنان کسی است که با خدا تکلم کرد و بعضی را بر دیگر انبیا برتری دادیم، و به عیسی بن مریم معجزههای روشن دادیم و به روح القدس مددش کردیم، و اگر خدا میخواست، آنانی که پس از پیامبرانشان بودند (با آن همه معجزهها و بینهها که جای انکار و اختلافی را به شرط غلبهی ایمان و تقوا باقی نمیگذارد) دست به کشتار نمیزدند، اما به پیروی از هواهای نفس منافقان و دشمنان داخلی، اختلاف را تا سر حد خونریزی به راه انداختند. در این وقت بود که امتها به دو دسته تقسیم شدند: بعضی ایمان آوردند و بعضی دیگر کافر شدند؛ و اگر خدا میخواست (با اجبار و تهدید و عذابها) دست به خونریزی نمیزدند، اما خدا بر حسب حکمت خود آنچه را که خواهد انجام میدهد.»[4]
مرد سائل که این آیه را از مولا شنید گفت: به خدا سوگند! که این گروه (پیروان عایشه) کافر هستند... .»[5]
پس میبینیم که در این گفتگو چگونه امام7 چهرهی واقعی گروه مقابل را روشن میکند و با استدلال از آیهی شریفه، ستیز با آنان را توجیه میفرماید. اینان همان دشمنان نقابدار داخلی هستند که خطر آنان به مراتب بیشتر است.
حمیدی، که از بزرگان محدثان عامه است، در کتاب «جمع بین الصحیحین» خود نقل میکند:
در میان اصحاب رسول الله6 دوازده نفر منافق هستند، که از آنان هشت نفر به بهشت داخل نمیشوند، تا اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد (کنایه از آیه قرآن و محال بودن ورود آنان به بهشت است).
[1] . سوره صافات (37) آیهی 171 ـ 173.
[2] . سوره ابراهیم (14) آیهی 13 و 14.
[3] . سوره نساء (4) آیات 141 ـ 143.
[4] . سوره بقره، آیهی 253.
[5] . احتجاج طبرسی، ج 1، ص 248.