در سقیفه نخست انصار در فضل خود سخن گفتند و آنگاه عمربن خطاب به مخالفت با ایشان پرداخت و خلافت را حق مهاجران برشمرد. چون گفتگوها به خشونت گرایید ابوبکر پیش شتافت و خود سخنان مفصلی در بیان فضایل مهاجران ایراد کرد و با زبانی نرم رای را با استفاده از اختلاف دیرینه دو قبیله بزرگ در مدینه (اوس وخزرج) به مهاجران اختصاص داد.
پس از این گفتار بعضی بدین راضی شدند که کار حکومت با شرکت هر دو دسته مهاجر و انصار انجام شود و گفتند: از ما امیری و از مهاجران امیری. لیکن ابوبکر این رای را نپذیرفت و گفت: چنین اقدامی وحدت مسلمانان را بر هم خواهد زد. امیر از ما و وزیران از انصار انتخاب شود و بدون مشورت آنان کاری صورت نگیرد. ـ که البته این وعده هیچ گاه تحقق نیافت ـ او روایتی از پیغمبر6 نقل کرد که: «الائمهٔ من قریش». این روایت با آن که به طور کامل ذکرنشد، سخنی بود که در چنان مجمع اثری بزرگ به جا گذاشت و به دعوی انصار پایان داد.
به نظر میرسد دشمنی دیرینه دو قبیله انصار، (اوس و خزرج) نیز در پیشبرد نظر مهاجران بی تاثیر نبوده است، چه بر فرض که امارت به انصار میرسید هیچ یک از این دو قبیله راضی به ریاست قبیله دیگر نبود.
چون زمامداری مهاجران و قریش مسلم شد، گفتگو بر تعیین شخص به میان آمد. آنها که در آن مجلس کار را در دست داشتند هر یک به دیگری واگذار میکردند. سرانجام عمر و ابوعبیده جراح، ابوبکر را به ریاست پذیرفتند و با او بیعت کردند. درهمین هنگام فریادها به موافقت و مخالفت بلند شد.
طبری نقل میکند: که حتی بعد ازبیعت عمر با ابوبکر، هنوز جمعی از انصار بودند که به این تصمیم اعتراض داشته، بانگ برآوردند: « ما جز با علی با هیچ کس دیگر بیعت نخواهیم کرد.» ولی این فریاد و فریادهای دیگر در آن آشوب گم شدند.
بعد از عمر و ابوعبیده، مهاجران حاضر با ابوبکر بیعت کردند.[1] دو گروه انصار چون خود را شکست خورده دیدند هر یک در از دست ندادن آخرین موقعیت، در بیعت با ابوبکر نسبت به هم پیشدستی کردند.
اوسیان گردن نهادن به فرمان رهبر قریشی را مطلوب تر و مفید تر از این میدانستند تا این که بگذارند رئیس قبیله رقیب (خزرج) بر آنها حکمرانی کند. از همین رو در میان ایشان اولین کسی که با ابوبکر بیعت کرد، سعد بن حضیر (یکی از رؤسای اوس) بود.[2]
سرانجام سیاست گروهی و رقابتهای طایفهای ابوبکر را قادر به مطالبه بیعت از اکثر مردم کرد. از طرفی رقابتهای طایفهای درمیان قریش و به خصوص در میان مهاجران، قبول رهبری ابوبکر، که مردی از تیره کم اهمیت بنوتیم بن مره بود آسانتر ساخت. بنوتیم هرگز در جنگ قدرت و تعارضات سیاسی که قبایل رقیب قریش(همچون بنی امیه و بنی هاشم و بنی مخزوم) را به ستوه آورده بود، درگیر نبودهاند. از طرفی ابوبکر از اعتبار خاصی برخوردار بود و در زیادی سن و برقرار ساختن رابطه نزدیک با پیامبر در پی تزویج دخترش با پیامبر6 و اظهار حمایت از اسلام از ابتدای رسالت، وجههای کسب کرده بود.
بر پایه مدارک تاریخی ابوبکر و عمر از زمان بسیار دور اتحادی را تشکیل داده بودند که ابوعبیده جراح عضو سوم آن بود. این سه نفر اهمیت و نفوذ چشمگیری در شرافت اسلامی نوظهور و نیز در سیاست گروهی علیه حکومت اشرافی مکه کسب کرده بودند.
[1] . تاریخ طبری، ج 1، ص 181.
[2] . الاستیعاب، ج 1، صص 172. 21.