رسول اکرم6 نیز کاملا در لحظههای آخر عمر مبارک خود ـ به اتفاق مورخان ـ به شدت نگران و ناراحت بود، چون میدانست به محض اینکه رهسپار دار انبیا شد، منافقان امت که در کمین بودند بیرون آمده و آنچه که رسول اکرم6 بنیانگذاری فرموده از میان خواهند برداشت.
بخاری از ابن عمر نقل میکند که میگوید: شنیدم پیامبر6 میفرمود: «پس از من به کفر برنگردید و بعضی گردن بعض دیگر را بزند». باز به سند خود از ابن عباس نقل میکند: «فرمود: پس از من مرتد نشوید و بعضی گردن بعض دیگر را بزند.» باز ابوزرعه از جدش جریر نقل کرده:
«گفت: پیامبر در حجهٔالوداع به من فرمود: مردم را ساکت کن؛ سپس فرمود: «پس از من به کفر برنگردید و بعضی گردن بعضی دیگر را بزند.»
باز هم بخاری از ابن عباس، از رسول اکرم6 که پس از وصف محشر فرمود:
«سپس گروهی از اصحاب من در محشر به طرف راست و چپ از جایگاه من (که در روایات دیگر به حوض تعبیر شده) منحرف میشوند، آنگاه میگویم: اینها اصحاب من هستند، کجا میروند!؟ جواب میرسد که: همین اصحاب تو پس از اینکه آنها را مفارقت نمودی به اعقابشان برگشت نمودند؛ یعنی، از اسلام خارج شده و به کفر بازگشتند....»
پس بدین سان رسول اکرم6 نگرانی خود را ابراز میکرد، که اصحابش چه حادثههایی پس از ارتحالش، به بار خواهند آورد. و مراد از حادثهها، آن نیست که آنان مرتکب گناهی شدند، چون ارتکاب گناهان موجب فسق است، حتی اگر چه گناه کبیره باشد، بلکه مراد فتنههایی است که موجب ارتداد و مخالفت با آن کسی است که رسول اکرم6 آن را به وصایت خود نصب فرموده بود؛ زیرا به اجماع مسلمانان[1] در کتاب ملل و نحل، ج 1، ص 16 میگوید: بزرگترین اختلاف در میان امت، اختلاف امامت است. چه اینکه در اسلام برای برپایی قاعدهای مثل امامت، در هر زمان شمشیر کشیده نشده.»] حادثهی مهم دیگری بلافاصله پس از مرگ اتفاق نیفتاده تا موجب ارتداد و خروج از دین و رجوع باشد، جز مسألهی خلافت و ولایت.
بنابراین بر طبق روایات صحیح بخاری و منابع دیگر[2] نگرانی شدید رسول اکرم ثابت میشود و هم هشدار آن بزرگوار، که نه فقط رجال اصحاب مرتد میشوند، بلکه به حکم خطبهی حجهٔالوداع، نگران اکثر مسلمانان بود که در خطر ارتداد قرار میگیرند؛ و چه نگرانی بالاتر از آنکه آن همه زحمت و جانفشانی او، دستخوش ملعبهی چند ریاست طلب واقع گردد. واقدی میگوید:
«طلحهٔ بن عبید الله و ابن عباس و جابر بن عبدالله (ظاهرا انصاری باشد) میگویند: رسول خدا6 بر کشته شدگان اُحد نماز خواند و فرمود: من بر اینان شاهد و گواهم. ابوبکر گفت: یا رسول الله! آیا آنان برادران ما نیستند که اسلام آوردند، به همان گونه که ما اسلام آوردیم، و مجاهده کردند، بدان گونه که ما مجاهده کردیم؟ گفت: چرا! ولکن آنان اجر و پاداش خود را با خرج کردن از بین نبردند، ولی نمیدانم شما پس از من چه حادثههایی برپا خواهید ساخت. در این وقت ابوبکر گریه کرد و گفت: ما پس از تو زنده خواهیم ماند؟»[3] و[4]
نگارنده گوید: ابوبکر با زیرکی خود فهمید که در جملهی «انا عَلى هؤُلاءِ شَهيد» تعرضی به دیگران است که در حال حیات هستند؛ لذا ابوبکر استدراک میکند که آنان چه امتیازی بر ما دارند که در روز رستاخیز ما از آن محروم خواهیم بود؟ زیرا مسلم است که در روز قیامت به مفاد آیهی شریفهی ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾[5]؛ هر گروه را با پیامبرش دعوت خواهیم کرد» و نیز به مفاد آیهی دیگر: ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً﴾[6] ؛ چگونه است وقتی که از هر امتی شهیدی میآوریم و تو را بر آنان شاهد میآوریم پیامبر شاهد بوده و بر امتش شهادت خواهد داد، وگرنه خارج از امتش خواهد بود.
پیامبر در جواب ابوبکر پاسخ داد: آنان ثوابهای خود را از بین نبرده و زحمتهای خود را از بین نبردند. این روایت به منزلهی شارح و حاکم بر سایر روایاتی است که در آن به اصحاب تعبیر شده؛ یعنی، مراد از اصحاب، آن اصحابی است که ثواب خود را وسیلهی اکل قرار ندهند.
پس از فرمایش پیامبر، ابوبکر گریه میکند! این چنین گریهای از قبیل گریهی فرزندان یعقوب است که دروغین بوده، زیرا به نص قرآن آنان یوسف را به چاه انداختند و پس از آن در نزد یعقوب گریستند:[7] زیرا گریه از تأثر اینکه یوسف را گرگ خورده، با گریه از حسرت فراق یوسف نمیسازد. گریهی ابوبکر هم با حادثههای بعدی و بلایی که به سر اهل بیت پیامبر فروریخت نیز سازگار نیست.
[1] . چنانچه شهرستانی (ابوالفتح عبدالکریم)، فقیه، فیلسوف و متکلم، از بزرگان علمای اشاعره، کتابهای بسیار تألیف کرد؛ از آن جمله: کتاب مشهور ملل و نحل، و کتاب نهایهٔ الاقدام فی علم الکلام، متولد 479، متوفای 548.
[2] . فتح الباری، ج 13، ص 32.
[3] . عین عبارت واقدی: «صلی رسول الله علی قتلی احد، و قال رسول الله6: انا علی هؤلاء شهید. فقال ابوبکر: یا رسول الله! ألیسوا اخواننا اسلموا کما اسلمنا و جاهدوا کما جاهدنا. قال: بلی. ولکن هؤلاء لم یأکلوا من اجورهم شیئا. ولا ادری ما تحدثون بعدی. فبکی ابوبکر، و قال: انا لکائنون بعدک؟»
[4] . مغازی واقدی، ج 1، ص 310.
[5] . اسراء (17) آیهی 71.
[6] . نساء (4) آیهی 41.
[7] . یوسف (12) آیهی 16.