borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هفتم»
دلیل عقلی شیعه در باب امامت

توضیحی كه علمای شیعه در اینجا می‌دهند بر همان اساسی است كه قبلا عرض كردم:

اولاً: یك بحث تاریخی می‌كنند. می‌گویند؛ فعلا بحث در امامت حضرت امیر7 است. اگر این ثابت شد، برای بقیه‌ی ائمه، بیشتر به نصّ امام قبلی تمسك می‌شود. می‌گویند می‌دانیم كه دین اسلام دین خاتم است و بناست كه بعد از آن، دیگر شریعتی نیاید و دینی است كلی و جامع همه‌ی شئون زندگی بشر، و وضع این دین هم از چنین مطلبی حكایت می‌كند، زیرا در همه‌ی مسائل دخالت دارد.

بعد می‌گویند آیا تاریخ زندگی پیغمبر اكرم6 نشان می‌دهد كه ایشان شخصا این مقدار فرصت پیدا كرده باشند كه تمام اسلام را به مردم تعلیم داده باشند؟

ما وقتی كه تاریخ را مطالعه می‌كنیم می‌بینیم در آن بیست و سه سال چنین فرصتی برای پیغمبر اكرم6 به دست نیامد. البته پیغمبر از هیچ فرصتی كوتاهی نكرد و خیلی چیزها را تعلیم داد ولی با توجه به تاریخچه‌ی مكه و مدینه‌ی پیغمبر و گرفتاری‌ها و مشاغل زیادی كه ایشان داشت، این مدت امکان نداشت كه همه‌ی احكام اسلام را برای همه‌ی مردم بیان كند، و امكان ندارد كه چنین دینی ناقص بیان شده باشد.

بنابراین حتما باید كسی یا كسانی در میان اصحاب پیغمبر6 وجود داشته باشند كه اسلام را به تمام و كمال از پیغمبر فرا گرفته و شاگردان شایسته پیغمبر باشند كه بعد از رفتن او از نظر توضیح و بیان اسلام نظیر وی باشند با این تفاوت كه پیغمبر6 از راه وحی الهی می‌گفت و اینها از راه یاد گرفتن از پیغمبر می‌گویند.

بعد می‌گویند شما چون چنین كسی را سراغ ندارید، به او رجوع نكردید، خواه ناخواه از اوّل، دین اسلام را ناقص دریافت كردید و در نتیجه مسأله‌ی قیاس را پیش آوردید. و درست هم هست، مسأله‌ی قیاس از آنجا در میان اهل تسنن مطرح شد كه گفتند؛ در مسائلی كه باید حكمی داشته باشیم ولی از پیغمبر6 نرسیده چه كنیم؟ گفتند چاره‌ای نداریم جز اینكه با مقایسه‌ی یك موضوع با موضوع دیگر و با مشابهات ظنّی و گمانی حكم چنین مسائلی را استنباط كنیم.

در نهج‌البلاغه و در كلمات سایر ائمه: نیز زیاد آمده است؛ كه این چه گمان باطلی است؟! علی7 می‌فرماید: آیا خدا دین ناقص فرود آورد كه به آراء شما نیاز داشته باشد؟[1] سایر ائمه: هم پافشاری زیادی بر این مسأله كرده‌اند. در اصول كافی بابی است[2] كه هیچ مسأله‌ای نیست كه لا اقل صورت كلی آن در كتاب و سنت وجود نداشته باشد. مسائل به طور کلی آمده است، مصداق را باید كشف كرد.

اجتهاد از نظر شیعه همین است یعنی كلیات اسلام كافی است، مجتهد باید كلیات را بر جزئیات تطبیق كند. ولی «قیاس» این است كه حتی كلیات هم كافی نیست، باید با مشابهت‌ها و گمان‌ها حدس زد و به طور تخمینی حكم را استنباط كرد.

بنابراین [علمای شیعه] می‌گویند كه ما و شما هر دو اعتراف داریم كه پیغمبر اكرم6 در آن بیست و سه سال نتوانست تمام احكام اسلام را و لو به صورت كلی برای مردم بیان كند. شما می‌گویید رسول اكرم6 همین طور رها كرد و رفت. ما می‌گوییم این طور نبوده بلكه به همان دلیل كه پیغمبر6 مبعوث شد، از جانب پیغمبر افرادی معین شدند كه جنبه‌ی قدسی داشتند و پیغمبر اكرم6 تمام حقایق اسلام را برای اولین آنها یعنی علی7 بیان كرد و آنان آماده بودند كه به تمام سؤالات جواب بدهند. علی7 همیشه می‌گفت هر چه از اسلام می‌خواهید بپرسید تا من به شما بگویم.

 


[1] . نهج البلاغه، خطبه‌ی 18.

[2] . [باب الرد الی الكتاب و السنة و انه لیس شی ء من الحلال و الحرام الا و قد جاء فیه كتاب او سنة. ]

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: