در مروری که بر خطبه حضرت داشتیم صحبت ایشان به وقایع بعد از رحلت پیغمبر اکرم6 رسید. حضرت در این بخش میفرمایند: «هنگامی که خدای متعال برای پیامبرش سرای پیامبران و جایگاه برگزیدگان را انتخاب کرد و پیغمبر از دنیا رفت، خار نفاق در شما ظاهر شد و رگههای پنهانِ نفاق مثل خاری بیرون زد». تعبیرات خیلی عجیبی است!
حضرت میفرمایند: دین روپوش نو و تازهای به تن داشت، ولی وقتی پیغمبر از دنیا رفت این روپوش، کهنه و مندرس شد. «نَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِينَ وَ نَبَغَ خَامِلُ الْأَقَلِّينَ؛ در میان شما گمراهانی بودند که مهر بر لب زده و تا پیغمبر بود گمراهی خود را پنهان کرده بودند؛ اما وقتی پیغمبر از دنیا رفت به سخن آمدند. اینان افراد فرومایهای بودند که به حساب نمیآمدند.
حضرت میفرمایند: «اهل باطل در میان شما سرکردهای داشتند که تا پیغمبر بود چیزی بروز نمیداد؛ اما همین که پیغمبر از دنیا رفت مثل شترِ مستی که بلبل میکند شروع به داد و فریاد کرد.»
شما فضا را در نظر بگیرید! دختر پیغمبر این سخنان را به کسانی میگوید که تا دیروز پشت سر رسول خدا نماز میخواندند و شاگردان و اصحابش بودند!
حضرت میفرمایند: «این آدم گمنام و بیاعتبار که اهل نفاق و باطل بود، بعد از رفتن رسول خدا در میدان شما جولان داد.»
البته معنای این سخن این نیست که همه آنها اینگونه بودند؛ بلکه مقصود برخی افراد است. در این زمان، شیطان که در کمینگاهی مخفی شده بود وقتی این شرایط شما را دید سرش را از کمینگاه بیرون آورد تا شما را امتحان کند و ببیند آیا زمینه برای فعالیت، آماده است یا نه! شما را صدا زد.؛ دید که شما برای پیروی از او بسیار آمادهاید، همین که شما را صدا زد، با چشمهایتان جستجو کردید تا بفهمید چه کسی است و چه میگوید. وقتی این آمادگی را دید تصمیم گرفت شما را به حرکت درآورد. دید که شما خیلی سبک و آماده حرکتاید، خواست ببیند تا چه اندازه میتواند شما را تحریک کند؛ کاری کرد که کمی احساساتی شوید. خواست ببیند به محض اینکه تحریکتان کند فورا غضبناک میشوید؛ عقلتان را کنار میگذارید و تابع احساساتتان میشوید. حضرت چه تعبیرات زیبایی به کار بردهاند تا به آنها بفهمانند که در چه وضعی هستند.[1]
یکی از رسوم اعراب این بود که هر قبیلهای گله شترهایش را با علامتی داغ میکرد تا معلوم باشد که این شتر و این گله مال این قبیله است. به جای اینکه شتر خودتان را با علامت خودتان داغ کنید شتر دیگران را علامت زدید، هر طایفهای آبشخوری برای گله خود داشت و گله را از آنجا سیراب میکرد. حضرت میفرمایند: «وقتی شیطان شما را به حرکت درآورد رفتید شترهایتان را از آبشخوری غیر از آبشخور خودتان آب دهید». این هم عکسالعمل بیجای شما در مقابل شیطان بود. این عکسالعملی بیجا و خلاف انتظار بود؛ چراکه هنوز چیزی از وفات پیغمبر نگذشته بود. هنوز عهد و پیمانی که با پیغمبر بسته بودید تازه بود و از واقعه غدیر هفتاد و چند روز بیشتر نگذشته بود! هنوز آن زخمی که از وفات پیغمبر خورده بودیم التیام پیدا نکرده بود، هنوز پیغمبر دفن نشده بود که شیطان شما را فریب داد و به حرکت درآورد و شما به حرفش گوش کردید.
[1] . بحار الانوار، ج 21، ص 257.