borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هفتم»
آزمایش بزرگ الهى در میدان احزاب

این آیات و چندین آیه بعد از آن که مجموعا هفده آیه را تشکیل می‌دهد پیرامون یکی از بزرگ‌ترین آزمون‌های الهی در مورد مؤمنان و منافقان، و امتحان صدق گفتار آنها در عمل ـ که در آیات گذشته از آن بحث شد ـ سخن می‌گوید.

این آیات، از یکی از مهم‌ترین حوادث تاریخ اسلام، یعنی جنگ احزاب، بحث می‌کند، جنگی که در حقیقت نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود و کفه موازنه قوا را در میان اسلام و کفر به نفع مسلمین بر هم زد و پیروزی در آن کلیدی بود برای پیروزی‌های بزرگ آینده، و در حقیقت کمر دشمنان در این غزوه شکست و بعد از آن نتوانستند کار مهمی صورت دهند.

جنگ (احزاب) چنانکه از نامش پیدا است مبارزه همه جانبه‌ای از ناحیه عموم دشمنان اسلام و گروه‌های مختلفی بود که با پیشرفت این آئین منافع نامشروعشان به خطر می‌افتاد.

نخستین جرقه جنگ از ناحیه گروهی از یهود (بنی نضیر) روشن شد، که به مکه آمدند و طایفه (قریش) را به جنگ با پیامبر6 تشویق کردند و به آنها قول دادند تا آخرین نفس در کنارشان می‌ایستند، سپس به سراغ قبیله (غطفان) رفتند، و آنها را نیز آماده کارزار کردند.

این قبائل از هم پیمانان خود، مانند قبیله (بنی اسد) و (بنی سلیم)، نیز دعوت کردند، و چون همگی خطر را احساس کرده بودند، دست به دست هم دادند تا کار اسلام را برای همیشه یکسره کنند، پیامبر6 را به قتل برسانند، مسلمین را در هم بکوبند، مدینه را غارت کنند، و چراغ اسلام را خاموش سازند.

مسلمانان که خود را در برابر این گروه عظیم دیدند به فرمان پیامبر6 به شور پرداختند و قبل از هر چیز با پیشنهاد سلمان فارسی، اطراف مدینه را خندقی کندند تا دشمن به آسانی نتواند از آن عبور کند و شهر را مورد تاخت و تاز قرار دهد (و به همین جهت یکی از نام‌های این جنگ، جنگ خندق است).

لحظات بسیار سخت و خطرناکی بر مسلمانان گذشت، جان‌ها به لب رسیده بود، منافقین در میان لشکر اسلام سخت به تکاپو افتاده بودند، جمعیت انبوه دشمن و کمی لشگریان اسلام در مقابل آنها (تعداد لشکر کفر را ده هزار، و لشکر اسلام را سه هزار نفر نوشته‌اند) و آمادگی آنها از نظر تجهیزات جنگی و فراهم کردن وسائل لازم، آینده سخت و دردناکی را در برابر چشم مسلمانان مجسم می‌ساخت.

ولی خدا می‌خواست در اینجا آخرین ضربه بر پیکر کفر فرود آید، صف منافقین را نیز از صفوف مسلمین مشخص سازد، توطئه گران را افشا کند، و مسلمانان راستین را سخت در بوته آزمایش قرار دهد.

سرانجام، این غزوه به پیروزی مسلمانان تمام شد، طوفانی سخت به فرمان خدا وزیدن گرفت، خیمه و خرگاه و زندگی کفار را در هم ریخت، رعب و وحشت شدیدی در قلب آنها افکند، و نیروهای غیبی فرشتگان به یاری مسلمانان فرستاد.

قدرت نمائی‌های شگرفی همچون قدرت‌نمائی امیرمؤمنان علی7 در برابر عمرو بن عبدود بر آن افزوده شد، و مشرکان بی آنکه بتوانند کاری انجام دهند پا به فرار گذاردند.

آیات هفده گانه فوق نازل شد و با تحلیل‌های کوبنده و افشاگرانه خود به عالی‌ترین وجه از این حادثه مهم برای پیروزی نهائی اسلام و کوبیدن منافقان بهره گیری کرد.

این دورنمائی بود از جنگ احزاب که در سال پنجم هجری واقع شد.

از اینجا به سراغ تفسیر آیات می‌رویم و سایر جزئیات این غزوه را به بحث نکات وا می‌گذاریم.

قرآن این ماجرا را نخست در یک آیه خلاصه می‌کند سپس در 16 آیه دیگر به بیان خصوصیات آن می‌پردازد.

می‌گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید نعمت بزرگ خدا را بر خودتان به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهای (عظیمی) به سراغ شما آمدند.

ولی ما باد و طوفانی بر آنها فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی‌‌دیدید، و به این وسیله آنها را در هم کوبیدیم.

و خداوند به تمام کارهائی که انجام می‌دهید (و کارهائی که هر گروه در این میدان بزرگ انجام دادند) بصیر و بینا است».

در اینجا چند مطلب قابل دقت است :

1ـ تعبیر به «اذکروا» نشان می‌دهد که این آیات بعد از پایان جنگ و گذشتن مقداری از زمان که به مسلمانان اجازه داد آنچه را دیده بودند در فکر خود مورد تحلیل قرار دهند نازل گردید تا تاثیر عمیق‌تری بخشد.

2ـ تعبیر به جنود اشاره به احزاب مختلف جاهلی (مانند قریش، غطفان بنی سلیم، و بنی اسد، و بنی فزاره و بنی‌اشجع و بنی‌مرهٔ) و طایفه یهود داخل مدینه است.

3ـ منظور از «جنودا لم تروها» که به یاری مسلمانان آمدند همان فرشتگانی است که یاری آنها نسبت به مؤمنان در غزوه بدر نیز صریحا در قرآن مجید آمده است ولی همانگونه که در ذیل آیه 9 سوره انفال بیان کردیم، دلیلی در دست نیست که فرشتگان، این جنود الهی نا پیدا، رسما وارد میدان و مشغول جنگ شده باشند، بلکه قرائنی در دست است که نشان می‌دهد آنها برای تقویت روحیه مؤمنان و دلگرمی آنان نازل گشته‌اند.

آیه بعد که ترسیمی از وضع بحرانی جنگ احزاب، و قدرت عظیم جنگی دشمنان، و نگرانی شدید بسیاری از مسلمانان است چنین می‌گوید: «به خاطر بیاورید زمانی را که آنها از طرف بالا و پائین شهر شما وارد شدند (و مدینه را در محاصره خود قرار دادند) و هنگامی را که چشم‌ها از شدت وحشت خیره شده بود جان‌ها به لب رسیده بود، و گمان‌های گوناگون بدی به خدا می‌بردید»!

بسیاری از مفسران کلمه (فوق) را در این آیه اشاره به جانب شرق مدینه می‌دانند که قبیله (غطفان) از آنجا وارد شدند و (اسفل) را اشاره به غرب که قبیله قریش و همراهان آنها از آنجا ورود کردند.

البته با توجه به اینکه مکه درست در جنوب مدینه واقع شده، قبائل مشرکین مکه باید از جنوب آمده باشند، ولی شاید وضع جاده و مدخل مدینه چنان بوده که آنها کمی شهر را دور زده و از غرب وارد شده‌اند و به هر حال جمله بالا اشاره به محاصره این شهر از سوی دشمنان مختلف اسلام است

جمله ﴿زاغَتِ الْأَبْصارُ﴾ اشاره به حالتی است که انسان به هنگام ترس و وحشت شدید پیدا می‌کند که چشمان او به یک سمت منحرف، و روی نقطه معینی ثابت و خیره می‌شود.

جمله﴿بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ﴾ (قلب‌ها به گلوگاه رسیده بود) کنایه جالبی است شبیه آنچه در زبان فارسی داریم که می‌گوئیم (جانش به لب رسید) و گرنه هرگز، قلب به معنی عضو مخصوص مرکز پخش خون از جای خود حرکت نمی‌کند و هیچ‌گاه به گلوگاه نمی‌‌رسد.

جمله﴿وَ تَظُنُّونَ بِاللَّـهِ الظُّنُونَا﴾ اشاره به این است که در این حالت، گمان‌های ناجوری برای جمعی از مسلمانان پیدا شده بود، چرا که هنوز از نظر نیروی ایمان به مرحله کمال نرسیده بودند، این‌ها همان کسانی بودند که در آیه بعد می‌گوید: شدیدا متزلزل شدند.

شاید بعضی فکر می‌کردند ما سرانجام شکست خواهیم خورد، و ارتش دشمن با این قدرت و قوت پیروز می‌شود، روزهای آخر عمر اسلام فرا رسیده است و وعده‌‌های پیامبر در زمینه پیروزی مطلقا تحقق نخواهد یافت!

البته این افکار نه به صورت یک عقیده که به صورت یک وسوسه در اعماق دل‌های بعضی پیدا شده بود، این شبیه همانست که در جنگ احد، قرآن مجید از آن یاد کرده می‌گوید: «گروهی از شما در آن لحظات بحرانی جنگ، تنها به فکر جان خود بودند و گمان‌های نادرست همانند گمان‌های دوران جاهلیت داشتند»![1]

البته مخاطب در آیه مورد بحث مسلما مؤمنانند، و جمله ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ در آیه قبل دلیل روشنی بر این معنی است، و کسانی که مخاطب را منافقان دانسته‌اند گویا به این نکته توجه نکرده‌اند و یا پنداشته‌اند که این قبیل گمان‌ها با ایمان و اسلام سازگار نیست در حالی که بروز این قبیل افکار در حد یک وسوسه آن هم در شرائط بسیار سخت و بحرانی، برای افراد ضعیف الایمان و تازه مسلمان یک امر طبیعی است![2]

اینجا بود که کوره امتحان الهی سخت داغ شد، چنانکه در آیه بعد می‌گوید: «در آنجا مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند».

طبیعی است هنگامی که انسان گرفتار طوفان‌های فکری می‌شود، جسم او نیز از این طوفان بر کنار نمی‌‌ماند، و در اضطراب و تزلزل فرو می‌رود، بسیار دیده‌ایم افرادی که ناراحتی فکری دارند در همان جای خود که نشسته‌اند مرتبا تکان می‌خورند، دست بر دست می‌مالند، و اضطراب خود را در حرکات خود کاملا مشخص می‌نمایند.

یکی از شواهد این وحشت شدید این بود، که نقل کرده‌اند؛ پنج قهرمان معروف عرب که عمرو بن عبدود سرآمد آنها بود لباس جنگ پوشیده و با غرور خاصی به میدان آمدند و هل من مبارز گفتند، مخصوصا (عمرو بن عبدود) رجز می‌خواند و بهشت و آخرت را به مسخره گرفته بود، و می‌گفت: «مگر نمی‌‌گوئید مقتولین شما در بهشت خواهند بود؟ آیا کسی از شما شوق دیدار بهشت در سر ندارد؟!» ولی در برابر نعره‌‌های او سکوت بر لشکر حکمفرما بود، و کسی جرات مقابله را نداشت، جز علی بن ابی طالب7 که به مقابله برخاست و پیروزی بزرگی نصیب مسلمانان نمود.

قرآن کریم در ادامه می‌فرماید:

﴿وَ إِذْ يَقُولُ الْـمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّـهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (12) وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ يَسْتَأْذِنُ فَريقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُريدُونَ إِلاَّ فِراراً (13) وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ يَسيراً (14) وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّـهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّـهِ مَسْؤُلاً (15) قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَليلاً (16) قُلْ مَنْ ذَا الَّذي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّـهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّـهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً﴾  

ترجمه:

12ـ به خاطر آورید زمانی را که منافقان و آنها در دل‌هایشان بیماری بود می‌‌‌گفتند. خدا و پیامبرش جز وعده‌های دروغین به ما نداده‌اند.

13ـ و نیز به خاطر بیاورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: «ای اهل یثرب (ای مردم مدینه)! اینجا جای توقف شما نیست؛ به خانه‌های خود بازگردید! «و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند: «خانه‌های ما بی‌حفاظ است!»، در حالی که بی‌حفاظ نبود؛ آنها فقط می‌خواستند (از جنگ) فرار کنند.

14ـ آنها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد می‌شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به آنان می‌کردند می‌پذیرفتند، و جز مدت کمی (برای انتخاب این راه) درنگ نمی‌کردند!

15ـ آنها قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند؛ و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسؤولند)!

16ـ بگو: «اگر از مرگ یا کشته‌شدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت؛ و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت!»

17ـ بگو: «چه کسی می‌تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند؟! «و آنها جز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت.

 


[1] . سوره آل عمران آیه 154.

[2] . جمعی از مفسران، «ظنون» را در اینجا به معنی اعم از گمان بد و خوب گرفته‌اند، ولی قرائن موجود در این آیه و آیه بعد نشان می‌‌‌دهد که مراد گمان‌های بد است.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: