borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هفتم»
2 ـ داستان غار حرا

غار حِرا، بر فراز کوهی قرار دارد که امروز جبل النور نامیده می‌شود. سابقاً این کوه در خارج مکه بود؛ ولی امروز به سبب گسترش شهر مکّه جبل النور و غار حرا در داخل مکّه قرار دارد و پیمودن آن از پای کوه تا فراز آن حدود یک ساعت به طول می‌انجامد.

غار مزبور، غار کوچکی است که گنجایش یک نفر ایستاده در حال عبادت و دو سه نفر نشسته را دارد؛ ولی در کنار آن محل نسبتاً وسیعی است که جای نشستن گروهی است. جالب اینکه دو طرف غار باز است و هوای لطیفی در غار جریان دارد و در گرم‌ترین اوقات سال، انسان احساس گرما نمی‌کند و از همه گذشته، جای خلوت و سرشار از روحانیت است.

پیامبر اکرم6 قبل از بعثت و حتی گاه بعد از بعثت برای دور ماندن از غوغای بت پرستان جاهل و جامعه مملوّ از خرافات آن عصر، به غار حرا می‌رفت و ساعت‌ها و روزها به راز و نیاز با خدا می‌پرداخت و در اسرار آسمان و زمین می‌اندیشید. قابل توجه است که داخل غار اگر کسی رو به دهانه شمالی غار بایستد هم رو به کعبه ایستاده و هم رو به بیت المقدس.

از پاره‌ای از روایات استفاده می‌شود که پیامبر اکرم6 حتی بعد از نبوّت، گاهی به غار حراء می‌رفت و دور از اذیت و آزار مشرکان متعصب، به عبادت و راز و نیاز با خدا می‌پرداخت و علی7 و خدیجه گاه با آن حضرت بودند و می‌دانیم نخستین شعاع وحی در همانجا درخشید.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود می‌گوید: داستان مجاورت پیامبر اکرم به غار حرا مشهور است و در کتب صحاح آمده که او در هر سال یک ماه در جوار حراء بود و در آن ماه نیازمندانی به سراغ آن حضرت می‌آمدند و آنها را اطعام می‌کرد، هنگامی که این مدت پایان می‌پذیرفت و پیامبر اکرم6 از آنجا باز می‌گشت به سراغ کعبه می‌آمد و هفت دور یا بیشتر طواف می‌کرد. سپس به خانه خود باز می‌گشت تا سال بعثت فرا رسید. پیامبر اکرم6 ماه مبارک را در آن سال به اتفاق خدیجه3 و علی بن ابی طالب7 و خادمی که داشتند در آنجا بود و در این زمان بود که جبرئیل فرمان نبوّت و رسالت را برای آن حضرت آورد.[1]

3 ـ برنامه ویژه پیامبر6 قبل از بعثت

بسیاری سؤال می‌کنند که پیامبر اکرم6 قبل از بعثت چه آیینی داشته است، در حالی که هنوز آیین اسلام نازل نشده بود؟

گاه گفته می‌شود او بر آیین شیخ الانبیاء، ابراهیم خلیل7 بود. این سخن از یک نظر صحیح است و آن اینکه حضرت، موحد و یگانه پرست بود و یگانه پرستی از بارزترین ویژگی‌های آیین ابراهیم است، هر چند همه انبیا یگانه پرست بودند؛ ولی این دلیل بر آن نمی‌شود که پیامبر اکرم6 در همه فروع دین، متعبّد به شریعت ابراهیم7 باشد.

از کتاب اغنیه مرحوم ابن‌زهره برمی‌آید که این سؤال از آن زمان نیز مطرح بوده است، زیرا ایشان فصلی برای این مطلب که آیا پیامبر متعبّد به شریعت انبیای پیشین بوده یا نه منعقد نموده، هر چند سخن بسیار کوتاهی در ذیل آن بیان کرده است. وی تنها به این مطلب قناعت کرده که ممکن است رسول خدا قبل از بعثت نیز به آیین خود عمل می‌کرده بی آنکه کوچک‌ترین دلیلی بر آن ذکر کند.

علامه مجلسی معتقد است که پیامبر اسلام قبل از رسالت دارای مقام نبوّت بوده گاه فرشتگان با او سخن می‌گفتند و صدای آنها را می‌شنید و گاه در رؤیای صادقه به او الهام الهی می‌شد و بعد از چهل سال به مقام رسالت رسید و قرآن و اسلام رسماً بر او نازل گردید. او شش دلیل بر این معنا ذکر می‌کند.[2]

و چه خوب بود دانشمندان ما به خطبه قاصعه و کلام امیرالمؤمنین7 که در مورد برنامه ویژه پیامبر توسط بزرگ‌ترین فرشته الهی سخن می‌گوید و می‌فرماید: «خداوند از همان زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد، بزرگ‌ترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور او ساخت تا در طول شب و روز وی را به راه‌های فضیلت و محاسن اخلاق وادار کند.

این سخن به خوبی نشان می‌دهد که پیامبر اکرم6 قبل از بعثت پیرو آیین‌های پیشین نبود، بلکه برنامه‌ای مخصوص خود داشت که از طریق الهام فرشته بزرگ خدا به او اعلام می‌شد و آن حضرت مطابق این برنامه ویژه عمل می‌کرد.

چگونه ممکن است فرشته بزرگ الهی طرق مکارم اخلاق را به او بیاموزد؛ اما واجبات را به او نیاموزد و به این ترتیب پاسخ سؤال درباره تعبّد پیامبر به آیین‌های پیشین یا عدم آن در زمان قبل از بعثت روشن می‌شود.[3]

در بخش بیست و دوم می‌‌‌فرماید:

كُنْتُ مَعَهُ6 لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ، فَقَالُوا لَهُ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ، وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ، عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ. فَقَالَ6 «وَ مَا تَسْأَلُونَ؟ «قَالُوا: تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ، فَقَالَ6: «إِنَّ اللَّـهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ، فَإِنْ فَعَلَ اللَّـهُ‏ لَكُمْ ذَلِكَ، أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟ «قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: «فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ، وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَا تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ، وَ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ، وَ مَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ». ثُمَّ قَالَ6: «يَا أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللَّـهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ، وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اللَّـهِ، فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللَّـهِ». وَ الَّذِي فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَت‏ بِعُرُوقِهَا، وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ، وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّيْرِ؛ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّـهِ6 مُرَفْرِفَةً، وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللَّـهِ6، وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي، وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ6، فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِكَ قَالُوا ـ عُلُوّاً وَ اسْتِكْبَاراً ـ: فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا، فَأَمَرَهَا بِذَلِكَ، فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً، فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّـهِ6، فَقَالُوا ـ كُفْراً وَ عُتُوّاً ـ: فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ، فَأَمَرَهُ6 فَرَجَعَ؛ فَقُلْتُ أَنَا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّـهُ؛ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللَّـهِ، وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّـهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ، وَ إِجْلَالًا لِكَلِمَتِكَ.  

فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ: بَلْ ساحِرٌ كَذَّابٌ، عَجِيبُ السِّحْرِ خَفِيفٌ فِيهِ، وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا! (يَعْنُونَنِي). 

ترجمه:

من با آن حضرت6 بودم؛ که سران قریش نزد او آمدند و گفتند: ای محمّد تو ادعای بزرگی کرده ای؛ ادعایی که هیچ یک از پدران و خاندانت نکردند. ما از تو معجزه‌ای می‌خواهیم که اگر پاسخ مثبت پیش چشم ما به انجام برسانی، می‌دانیم که تو پیامبر و فرستاده خدایی و اگر انجام ندهی، خواهیم دانست، ساحر دروغگویی هستی.

پیامبر6 فرمود: خواسته شما چیست؟ گفتند: این درخت را (اشاره به درختی کردند که در آنجا بود) برای ما صدا زن، تا با تمام ریشه‌‌هایش کنده شود و پیش روی تو بایستد، پیامبر6 فرمود: خداوند بر هر چیزی تواناست. آیا اگر این کار را برای شما انجام دهم، ایمان می‌آورید و شهادت به حق خواهید داد، عرض کردند: آری، فرمود: من به زودی آنچه را می‌خواهید به شما نشان می‌دهم؛ ولی می‌دانم که شما به خیر و نیکی (و ایمان و تسلیم در برابر حق) باز نمی‌‌گردید، و نیز می‌دانم در میان شما کسی است که درون چاه (در سرزمین بدر) افکنده می‌شود (اشاره به جنازه‌‌های ابوجهل و عتبه و شیبه و امیهٔ بن خلف است که در میدان بدر به چاه افکنده شدند) و نیز کسی است که احزاب را (برای جنگ با مسلمین) بسیج می‌کند (اشاره به ابوسفیان است).

سپس فرمود: ای درخت اگر به خدا و روز واپسین ایمان داری و می‌دانی که من رسول خدا هستم با ریشه‌ها از زمین کنده شو و نزد من آی و به فرمان خدا پیش روی من بایست!

سوگند به خدایی که او را به حق مبعوث کرد (با چشم خود دیدم) درخت با ریشه‌‌هایش از زمین کنده شد و حرکت کرد، در حالی که (بر اثر سرعت حرکت) طنین شدیدی داشت و صدایی همچون صدای بال پرندگان (در هنگام پرواز) از آن بر می‌خاست و در برابر رسول خدا6 قرار گرفت، در حالی که مانند پرندگان بال می‌زد و بعضی از شاخه‌‌های بالای آن، بر سر رسول خدا6 سایه افکنده بود و بعضی دیگر بر دوش من، در حالی که در طرف راست پیامبر ایستاده بودم.

هنگامی که آن قوم (لجوج) این صحنه را مشاهده کردند، از روی برتری جویی و تکبّر گفتند: (اگر راست می‌گویی) دستور ده (درخت به جای خود برگردد و) نیمی از آن نزد تو آید و نیم دیگر در جای خود باقی بماند. (رسول خدا) به درخت امر فرمود که چنین کند، بلافاصله نیمی از آن درخت، با منظره‌ای شگفت آور و صدایی شدیدتر به سوی آن حضرت، حرکت کرد و آن قدر پیش آمد که نزدیک بود به آن حضرت6 بپیچد.

(بار دیگر) آنها از روی کفر و سرکشی گفتند: دستور ده این نصف بازگردد و به نصف دیگر ملحق شود و به صورت نخستین درآید، پیامبر اکرم6 دستور داد و آن نصف به جای نخستین بازگشت.

در این هنگام من گفتم: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّـهُ‏ِ؛ ای رسول خدا! من نخستین کسی هستم که به تو ایمان آورده ام و نخستین کسی هستم که اقرار می‌کنم که آن درخت آنچه را انجام داد به فرمان خدا و برای تصدیق نبوّت تو و بزرگداشت سخن و برنامه ات بود. ولی تمام آن گروه گفتند: او ساحری دروغگوست، که سحر شگفت آور و ماهرانه‌ای دارد (سپس افزودند:) آیا تو را در این کار کسی جز امثال این ـ منظورشان من بودم ـ تصدیق می‌کند؟!»

 


[1] . شرح ابن ابی الحدید، جلد 13، صفحه 208.

[2] . بحارالانوار، جلد 18، صفحه 277 به بعد.

[3] . مرحوم علامه مجلسی; نیز در کتاب بحارالانوار بحثی در این زمینه دارد و معتقد است که پیامبر اکرم6 قبل از بعثت نبی بود، ولی رسول نبود (جلد 17، صفحه 277 ـ 281) و فخر رازی نیز در کتاب المحصول (جلد 1، صفحه 426، چاپ دارالکتب العلمیهٔ) بحثی در این زمینه آورده است.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: