borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هفتم»
روش و سنت بنى اسرائیل

در کتاب «صحیح بخاری» به سند خود از ابوسعید خدری از رسول اکرم6 نقل می‌‌‌کند که فرمود:

«البته روش پیشینیان از امت‌ها را پیروی خواهید کرد، وجب به وجب و ذراع به ذراع، حتی اگر آنان به سوراخ سوسماری داخل بشوند، البته شما هم پیروی خواهید کرد.

گفتیم: یا رسول الله6! مراد یهود و نصاری است؟ فرمود: پس کدام!؟ «ابن اثیر در کتاب «جامع الاصول» در کتاب فتن، از عبدالله بن عمرو بن عاص نقل کرده که رسول الله6 فرمود:

«البته آنچه بر بنی اسرائیل آمده، بر امت من نیز خواهد آمد، درست مانند؛ تطبیق نعل به نعل، حتی اینکه اگر آنها آشکارا با مادر خود زنا کنند، در این امت هم فردی پیدا خواهد شد که همان را انجام دهد!» ابن اثیر در کتاب نهایه در باب «الخاء مع الشین» آورده که پیغمبر6 فرمود:

«البته شما از راه و روش پیشینیان خود پیروی خواهید کرد، وجب به وجب، حتی اگر آنان به سوراخ زنبور داخل شوند، شما هم نیز داخل خواهید شد!»

قرآن کریم درباره‌‌ی بنی اسرائیل می‌فرماید:

«به راستی موسی با آیات و بینات به سوی شما آمد؛ آنگاه (در غیبت چند روزه‌‌ی موسی) مرتد شده و از ایمان برگشتید و گوساله را پرستیدید و بر خود ستم کردید؛ و زمانی را به یاد آرید که ما پیمان مؤکد و محکم از شما گرفتیم (بر ایمان و توحید و عمل به تورات) و کوه طور را بر فرازتان بلند کردیم که با قوت و قدرت، آنچه که از دستورها به شما دادیم بگیرید و بشنوید و عمل نمایید. گفتید: شنیدیم و نافرمانی می‌کنیم. و به سبب کفر و ضلالت و گمراهی شان در دوستداری گوساله‌‌ی سامری (افراط و غلو نمودند؛ مثل اینکه رگ و ریشه‌‌ی قلب‌های آنان با محبت گوساله آبیاری شده؛ به سان آب نوشیدنی که به اعماق بدن انسان نفوذ می‌کند، گوساله پرستی نیز مانند معشوق و محبوب حاضر در نزدشان بود). بگو (ای پیامبر!) چه بد ایمانی است که شما را به عبادت گوساله وامی دارد، اگر در واقع ایمان داشته باشید!»[1]

قرآن کریم در این آیه‌‌ی شریفه و در آیات نظیر این سخت تهدید می‌نماید، چنانچه دستورهای دینی به دقت و کامل عمل نشد و سلیقه‌ها دخالت نمود، دین توحید، نه فقط تبدیل به شرک خواهد شد، بلکه آن به صورت قبیح‌ترین بت پرستی و به صورت پرستش گوساله ـ که معلول مسخ شدن فطرت خدادادی است ـ جلوه خواهد کرد، و این چنین بت پرستی قبیح و زشت خواهد بود، چون زاییده‌‌ی تحریف‌های دین توحید بوده، زیرا حکومت گوساله و مانند آن جایگزین حکومت «الله» می‌گردد، و چنین ایمانی بسیار بد و دینی مسخ شده است.

در طی دوران ممتد حکومت فرعون، بنی اسرائیل با بت پرستی خو گرفته بودند و در اثر تکرار بت پرستی، فطرتشان به صورت دیگری درآمده و مسخ شده بود، و دستورهای حیات بخش کتاب آسمانی تورات، هرچند هم آهنگ با فطرت اصلی و منحرف نشده‌‌ی آنان است، اما چه فایده، اینک فطرت الهی مسخ شده، به هر وسیله شده می‌خواهند از قید این دین نو که به توحیدشان می‌خواند رهایی یابند. عجیب است، خدای متعال نقل می‌کند:

«ما بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم؛ آنان بر گروهی گذشتند که آنان بر بت‌ها معتکف بودند. گفتند: ای موسی! برای ما هم خدایی قرار بده، همچنان که آنان را خدایان هست.

موسی گفت: شما قومی نادان هستید، براستی اینان آنچه در دست دارند هلاک شدنی و کردارشان بیهوده و باطل است. گفت: غیر از خدا را برای شما خدا قرار دهم؟ در حالی که او شما را به عالمیان برتری بخشیده.»[2]

بنی‌اسرائیل به جاهلیت قبل از موسی خو گرفته بودند، اندک غفلت کافی است که دوباره به حکم عادت دیرینه، و سنخیت بساط بت پرستی با کریه‌ترین قیافه خودنمایی کند، به ویژه به فرموده‌‌ی صدیقه‌‌ی طاهره3: «كَاظِمُ الْغَاوِينَ ـ گمراهان خاموش» قدم به قدم در کمین موسی بن عمران هستند تا در فرصت مناسب ضربه‌‌ی کاری را بزنند.

خدای متعال از موسی بن عمران7 حکایت می‌کند که به خاطر روشن بینی الهی، از وضع بنی اسرائیل آگاه بود؛ از این رو در مدت غیبت کوتاه خود سخت نگران آنان بود: «موسی به برادرش هارون گفت: تو جانشین من باش و اصلاح کن و از راه مفسدان پیروی مکن.»[3]

موسی بر حسب سنت الهی رهسپار میقات گردید. منافقان امتش با اینکه حکم خلافت هارون را از موسی بن عمران شنیده بودند و می‌دانستند که خلیفه‌‌ی موسی، برادرش هارون است و کارشان به او سپرده شده و باید خلافت و ولایت هارون را از جان و دل بپذیرند و در فرمان او باشند، با این همه با غایب شدن موسی7 به تعبیر صدیقه‌‌ی طاهره3: «فنیق المبطلین: رئیس بیهوده گویان» و شخصیت زبون و بی ارج و منزلتی که تا حال خاموشی گزیده بود، با به صدا درآوردن گوساله، بنی اسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد.

هارون با مشاهده‌‌ی یکه تازی سامری و گرویدن قومش به وی گفت: «ای قوم من! این جریان، فتنه و امتحان حق تعالی است و پروردگار شما خدای رحمان است، پس از من پیروی نمایید و (در عبادت خدای واحد فقط) فرمان مرا اطاعت کنید.»[4]

اما چه سود، سنخیت و خو گرفتن به بت پرستی فطرتشان را مسخ کرده بود، میثاق الهی را نادیده گرفتند و از فرمان هارون، خلیفه‌‌ی موسی درآمده و به پرستیدن گوساله و لبیک گفتن به دعوت سامری، از جان و دل شتافتند.

به حکم روایات متواتر از فریقین ـ که نمونه‌ای از آن را از کتاب‌های معتبر عامه نقل کردیم ـ باید همه‌‌ی وقایع امت‌های سابق و بالخصوص بنی اسرائیل در این امت مو به مو تکرار شود.

یکی از وقایع مهم که قرآن ذکر کرده، همان پرستش گوساله است که باید به حکم همان روایات، در این امت نیز واقع شود.

برای به دست آوردن اینکه آیا پرستش گوساله در این امت هم واقع شده یا نه، باید دید معیار قبح در گوساله پرستی چیست، آن وقت روشن خواهد شد که
مع الاسف در این امت، تاریخ بنی اسرائیل تکرار و امت اسلامی هارون امت را ترک گفته و به پرستش گوساله روی آوردند!

خدای متعال معیار برای نهی از پرستش گوساله را در قرآن کریم، در طی دو آیه‌‌ی توبیخ بنی اسرائیل و هشدار به امت اسلامی، با ارجاع به فطرتشان بیان می‌کند: «آیا نمی‌‌بینید که آن گوساله گفتاری بر آنان بازنمی گوید، و توان آن را ندارد که به آنان ضرر و یا سودی برساند؟»[5]

در آیه‌‌ی دیگر می‌فرماید: «آیا ندیدند گوساله ـ هر چند بانگی درآورد اما ـ با آنان سخنی نمی‌‌گوید و راهی را به آنان نشان نمی‌‌دهد؟»[6]

خلاصه آنکه معیار خدایی آن است که مالک ضرر و نفع بندگان خود باشد، و وقتی مسأله‌ای را سؤال کردند جوابش را بشنوند و در نتیجه هدایت و رهبری شوند. از گوساله‌‌ی میان تهی که فقط از آن بانگی بدون شعور و بدون محتوا برمی‌آید کاری ساخته نیست؛ نه قدرت نفع رسانی و نه آسیب زدن را دارد و نمی‌‌تواند جوابگوی سؤال‌ها باشد [ آیه‌‌ی شریفه‌‌ی «اَلّا یَرجعُ اِلیْهِم قَولا...» عموم بدلی و در سیاق نفی است که هرگونه گفتار را جواب نمی‌دهد؛ پس هادی سبیل که فرد اعلای آن ذات اقدس الهی است، قدرت جوابگویی همه‌‌ی سؤال‌ها را داشته باشد.[7]

از تأمل در این دو آیه‌‌ی شریفه به دست می‌آید؛ که معیار نکوهش از پرستش گوساله، به جهت جسم بودن آن نیست، زیرا ممکن است خداوند ـ عَزّ اسمُهُ ـ برای مصلحتی مانند تثبیت روح خشوع و تسلیم که روح اسلام است، فرمان بدهد که در برابر جسمی جامد، مثل سنگ خشوع نمایند و به دور آن بچرخند، چنان که در اعمال حج و عمره این فرمان را داده و طواف دور خانه را که جز سنگ و گل نیست عبادت قرار داده، و یا دست مالیدن به قطعه سنگی را که موسوم به «حجرالاسود» است عبادت مستحب قرار داده، و یا در برابر مخلوقی مانند آدم7 سجده را بر فرشتگان واجب نموده باشد.

پس به خوبی می‌فهمیم که معیار قبح پرستش گوساله، جسم بودن آن نیست، بلکه خدای جهان آفرین مردم را به راه راست و سعادت آفرین ـ که همه‌‌ی ابعاد زندگی انسانی را تأمین کند ـ هدایت می‌فرماید، و در این هدایت از هدایت دیگری بی نیاز می‌باشد، و اگر خود به رهبر دیگری نیاز داشته باشد، صلاحیت رهبری را ندارد؛ چنانچه در آیه‌‌ی شریفه می‌فرماید:

«آیا در شریکانی که برای من قرار داده‌اید و راهبرشان می‌دانید، چه کسی هست که به سوی حق راهبری نماید؟ بگو: خدا به حق رهبری می‌کند؛ پس کسی که به حق رهبری می‌کند، سزاوارتر است برای پیروی نمودن، یا کسی که خود در هدایت نیازمند دیگری است؟ پس چه شده بر شما که این گونه حکم می‌کنید! ؟»[8]

پس هادی و رهبری که از طرف خدا رهبری می‌کند (خواه پیامبر و یا جانشین او) باید جوابگوی همه سؤال‌ها و در راهنمایی بی نیاز از دیگران باشد. رهبران شیعه، ائمه معصومین: از مولای متقیان و اولاد طاهرینش این ادعا را نموده، و به شهادت تاریخ از عهده‌‌ی این ادعای بزرگ برآمده‌اند. مولای متقیان7 مکرر می‌فرمود: «از من سؤال کنید، پیش از آنکه مرا نیابید.» نفرمود از چه موضوعی سؤال نمایید، بلکه مطلق فرمود؛ تا شامل هرگونه سؤال گردد.

صدوق ـ رضوان الله علیه ـ به سند معتبر نقل می‌کند که:

پیامبر اکرم6 فرمود: «هیچ پرنده‌ای در هوا برنمی زند، مگر ما را در او علم است.»[9] مولای متقیان علی7 مکرر می‌فرمود: «اگر مسند حکومت بر من فراهم شود در میان اهل تورات به تورات و در میان اهل انجیل به انجیل حکم می‌کنم.»[10]

 


[1] . سوره بقره، آیه‌‌ی 92 و 93.

[2] . اعراف (7) آیه‌‌ی 138.

[3] . اعراف (7) آیه‌‌ی 142.

[4] . طه (20) آیه‌‌ی 90.

[5] . طه (20) آیه‌‌ی 89.

[6] . اعراف (7) آیه‌‌ی 148.

[7] . آیه‌ی شریفه ﴿أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً...﴾ عموم بدلی و در سیاق نفی است که هر گونه گفتار را جواب نمی‌‌‌دهد؛ پس هادی سبیل که فرد اعلای آن ذات اقدس الهی است، قدرت جوابگویی همه‌ی سؤال‌ها را داشته باشد. «طه (20) آیه‌‌ی 89».

[8] . یونس (10) آیه‌‌ی 35.

[9] . عیون اخبار الرضا7، ج 1، ص 33.

[10] . ابن ابی الحدید در ج 2، ص 276 . در شرح این قسمت از خطبه: «نحن الشعار و الخزنة و الابواب لاتؤتی البیوت الا من ابوابها فمن اتاها من غیر ابوابها سمی سارقا» می‌فرماید: مراد از خزنهٔ؛ یعنی، خزینه‌‌های علم و درهای آن؛ رسول خدا6 فرمود: «انا مدینة العلم و علی بابها؛ من شهر علمم و علی در آن است.» «وَ مَنْ أَرَادَ الْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِ الْبَاب‏و قال6 فیه7 : خَازِنَ عِلْمِي و تارة اخری: «عیبهٔ علمی» هر کس جویای حکمت باشد، به آن دربشتابد؛ و درباره‌‌ی علی فرمود: خزانه دار علم من هست؛ و مرتبه‌‌ی دیگر فرمود: معدن علم من هست.»

در مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 261 و 262 می‌گوید: قالی النبی6 أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبَاب‏، رواه احمد من ثمانیهٔ طرق (مراد احمد بن حنبل است) و ابراهیم الثقفی من سبعهٔ طرق، و ابن بطه من ستهٔ طرق، و القاضی الجعافی من خمسهٔ طرق، و ابن شاهین من اربعهٔ طرق، و الخطیب البغدادی من ثلاثهٔ طرق، و یحیی بن معین من طریقین، و قد رواه: السمعانی، و القاضی المارودی، و ابو منصور الشکری، و ابوالصلت الهروی، و عبدالرزاق و شریک عن ابن عباس و مجاهد و جابر و ابن شهرآشوب به این حدیث برای مسائل دیگر استدلال می‌کند، می‌گوید به مفاد این حدیث، واجب است که به امیرالمؤمنین رجوع کنیم، زیرا از خود به شهر کنایه آورده و اینکه وصول به این علم فقط از جهت علی7 است، زیرا علی را به منزله‌‌ی در قرار داده که داخل نمی‌‌شوند مگر از در؛ و این حدیث بر عصمت علی7 دلالت دارد، زیرا کسی که معصوم نباشد، وقوع قبیح از او رواست در چنین صورتی اقتدا و پیروی کردن از چنین شخصی قبیح است، و برگشت چنین امری به این است که پیامبر امر به قبیح می‌فرماید، و این هم بر آن بزرگوار جایز نیست؛ و نیز این حدیث دلالت دارد که علی7 اعلم از دیگران است، چه اینکه اگر چنین نبود، ما می‌بینیم آنان در میانشان اختلاف است و بعضی بر بعضی دیگر رجوع می‌کنند، ولی علی7 از آنان بی نیاز است. پس بدین رو پیامبر6 بر ما ولایت و امامت علی7 را روشن می‌کند، و اینکه اخذ علم و حکمت (چه در حال حیات و چه پس از وفات) به جز از علی صحیح نیست، همان طوری که خدا می‌فرماید: به خانه‌ها از در وارد شوید؛ و در حساب «علی بن ابی طالب» و باب «مدینهٔ العلم» هر دو 218 هست. در کتاب بصائر الدرجات، ص 62 به سند خود از حسین بن علوان، از امام صادق7 نقل می‌کند که فرمود: خدای متعال پیامبران اولی العزم را برتری داد و برتری آنان به علم است، و به ما علم آنان را میراث قرار داد و ما را در علم بر آنان برتری بخشید، و بر رسول خدا6 چیزی را تعلیم فرمود که به آنان تعلیم نفرموده بود، و به ما هم علم آنان و علم رسول6 را ارزانی داشت.

باز در همان کتاب، ص 62 از عبدالله ولید السمان نقل می‌کند که گفت امام صادق7 به من فرمود: ای عبدالله! شیعه درباره علی و موسی و عیسی: چه می‌گوید؟ گفتم: از کدام احوال سؤال می‌فرمایید؟ گفت: درباره‌‌ی علم! اما در فضل آنان مساوی هستند. گفتم: جانم به فدایت! چه چیز درباره‌‌ی آنان بگویم؟ و بعد فرمود: علی به خدا قسم! اعلم است؛ سپس فرمود: ای عبدالله! مگر نمی‌‌گویند آنچه برای رسول خدا علم است، برای علی هم هست؟ گفتم: چرا می‌گویند. فرمود: پس به آنان دلیل بیاور که خدای متعال به موسی7 فرمود: «و کتبنا فی الالواح من کل شیء» . (اعراف (7) آیه‌‌ی 45) پس خدا به ما روشن کرد به جهت وجود «من» تبعیض در «مِنْ کُلِّ شَیء» بر موسی تمام علم را بیان نفرموده، ولی درباره‌‌ی محمد6 می‌فرماید: «وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً» (نساء (4) آیه‌‌ی 41) و ﴿وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾ (نحل (16) آیه‌‌ی 89).

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: