اساس استخفاف اسلام و ایمان در زمان خلفای تلاثه؛ یعنی، بنیانگذاران سلطنت بنیامیه آغاز شد، گرجه در این باره در کتابهای کلامی شیعه مفصل بحث شده، ولی ما به جهت اختصار به تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان بسنده میکنیم: آنگاه که بنی امیه خلافت را برای خود دست و پا میکردند، خود خوب میدانستند که اهل بیت پیامبر6 سزاوارتر از خودشان به آن منصب میباشند و دلیل اهل بیت بر اساس صحیح استوار میباشد.
فقیهان و متقین در فرصتهای مناسب به فضیلت اهل بیت توجه داده و خلفای اموی را به جهت انجام منکرات و مخالفتهای شرعی نصیحت میکردند، و از ظلمها و تجاوزها که در راه رسیدن به خلافت به حریم فضیلت و انسانیت انجام میدادند پرهیز میدادند و در دعوت به تقوای الهی قصور نورزیدند... .[1] تا نوبت خلافت به عبدالملک بن مروان رسید. وی بنای کارش را بر فشار و سختگیری نهاد و در سال
75 هـ . ق پس از کشتن عبدالله بن زبیر به مکه، و از آن جا به مدینه ـ که مرکز دوستان و یاران اهل بیت بود ـ رفت و در آن جا خطابهای ایراد کرد و در آن خطابه چنین گفت: اما بعد. من خلیفهی مستضعف، یعنی، عثمان و خلیفهی مدارا کننده، یعنی، معاویه و خلیفهی بیعقل و سفیه، یعنی، یزید بن معاویه نیستم. هشیار باشید! من این بیماری امت را جز با شمشیر معالجه نخواهم کرد تا همگی مطیع و رام گردید ... سوگند به خدا! پس از این اگر کسی مرا به تقوای الهی تذکر دهد، گردن او را خواهم زد.[2]
یکی از مواردی که موجب خفت اسلام شد، همان است که در این زیارت شریفه به آن اشاره میفرماید: «وَ هُدِّمَتِ الْكَعْبَةُ» بیعتی که کعبه را ویران ساخت.
باز در تاریخ تمدن اسلامی آمده: «وقتی به وی (عبدالملک) بشارت خلافت داده شد، قرآن میخواند، قرآن را بست و گفت: این آخرین دیدار من با تو است! او بسیار تظاهر به دینداری میکرد و وقتی که به خلافت رسید، دنیاداری بر او غلبه کرد و دین را فراموش کرد.
از چنین آدمی تعجب نیست که به فرماندارش، حجاج بن یوسف، دستور دهد که کعبه را با منجنیق ویران سازد، و عبدالله بن زبیر که پناهنده به حرم الهی بود کشته و در مسجدالحرام، سر از تنش جدا نماید. همان کعبهای که جنگ در آن حریم جایز نبوده، ولی او حلال شمرده و لشگریانش تا سه روز در وسط مسجدالحرام مسلمانان را میکشتند، و سرانجام خانهی کعبه را با خاک یکسان نموده و در میان سنگهای کعبه آتش برافروختند، و تا آن تاریخ چنین فاجعه و هتک حرمتی در اسلام اتفاق نیفتاده بود.»[3]
در روز «حرّه» به دارالهجره هجوم برده شد و خلاصهی آن فاجعهی تاریخ این است که مسعودی در مروج الذهب مینویسد:
«وقتی که ستمگری یزید و کارگزاران وی فراگیر شد، و کفر وی در نتیجهی کشتن فرزند پیامبر6 و شرابخواری، و فرعونیت وی ظاهر شد، بلکه فرعون در رفتار با رعیت خود از یزید عادلتر بود، مردم استاندار وی (عثمان بن محمد بن ابی سفیان) و مروان بن حکم و سایر بنی امیه را از مدینه خارج کردند. . . .
یزید در حرکت تلافی جویانه، سپاهی از شام به فرماندهی مسلم بن عقبه مری به طرف مدینه فرستاد. . . . وقتی سپاه به «حره»[4] رسید، مردم آن جا ـ که در میان آنان عبدالله بن مطیع عدوی و عبدالله بن حنظله غسیل انصاری بود ـ با آن سپاه به جنگ پرداختند و جنگ بزرگی درگرفت و عدهی زیادی از مردم در این جنگ کشته شدند، از بنی هاشم و قریش و انصار، و از آل ابی طالب، عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، و جعفر بن محمد بن علی بن ابی طالب کشته شدند، و از سایر قریش بیش از نود نفر و نیز از انصار به همان تعداد کشته شدند، و از سایر مردم چهار هزار نفر که شناسایی شده بود کشته شدند، و از مردم بیعت گرفتند که عبدقن[5] یزید بن معاویه هستند! و اسبان خود را در مسجد رسول6 بستند و اسبان، مسجد را کثیف کردند، و هزار دختر از مهاجرین و انصار از زنا حامله شدند»[6]
با بیان این مطالب، روشن شد که مسؤولیت این همه گناه و گناههای بعدی تا روز قیامت بر دوش کسانی است که بنیانگذار این بیعت شوم بودهاند، و آن اولی و دومی است که طبق آیه شریفه؛ و البته در روز قیامت علاوه بر بارهای سنگین گناه خود، سنگینی گناه دیگران هم بر دوش داشته، و در آن روز از آنچه سست برخورد کرده اند سؤال خواهد شد.»[7]
و این همان نکتهای است که خود صدیقهی طاهره3 در وقتی که زنان انصار و مهاجر به عیادت آن حضرت آمده بودند فرمود: «آگاه باشید! به خدا سوگند! تخم فتنهای بارور شده است، به زودی ثمر میدهد، آنگاه نتایجش را با کاسههای پر از خون تازه بدوشید.
[1] . تاریخ التمدن الاسلامی، ج 4، ص 362.
[2] . سپس جرجی زیدان میگوید: هم او نخستین کسی است که بنای نهی از منکر را در اسلام شکست و بنای نهی از معروف را گذاشت.».
[3] . همان، ج 4، ص 79.
[4] . الحرهٔ: به فتح و تشدید: زمینی که دارای سنگهای سیاه باشد و از همان است حرة مدینه.
[5] . قن: خالص و غیر قابل فروش.
[6] . مروج الذهب، ج 3، ص 78 و 79.
[7] . سوره عنکبوت، آیه 13.