پیغمبر اكرم6 به واسطهی آن خصوصیتی كه در دین اسلام بود، در زمان خودشان به حكم قرآن و به حكم سیرهی خودشان دارای شئون متعددی بودند، یعنی در آنِ واحد چند كار داشتند و چند پست را اداره میكردند.
اولین پستی كه پیغمبر اكرم6 از طرف خدا داشت و عملا هم متصدی آن پست بود، همین بود كه پیغمبر بود یعنی احكام و دستورات الهی را بیان میكرد. آیهی قرآن میگوید: ﴿ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[1] آنچه پیغمبر برایتان آورده بگیرید و آنچه نهی كرده رها كنید، یعنی آنچه پیغمبر از احكام و دستورها میگوید، از جانب خدا میگوید. پیغمبر از این نظر فقط بیان كنندهی آن چیزی است كه به او وحی شده.
منصب دیگری كه پیغمبر اكرم6 متصدی آن بود، منصب قضاست، او قاضی میان مسلمین بود، چون قضا هم از نظر اسلام، یك امر گترهای نیست كه هرگاه دو نفر اختلاف پیدا كردند، یك نفر بتواند قاضی باشد.
قضاوت از نظر اسلام یك شأن الهی است، زیرا، حكم به عدل است و قاضی آن كسی است كه در مخاصمات و اختلافات میخواهد به عدل حكم كند. این منصب هم به نصّ قرآن كه میگوید: ﴿فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَكِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾[2] به پیغمبر تفویض شده و رسول اكرم6 از جانب خدا حق داشت كه در اختلافات میان مردم قضاوت كند. این نیز یك منصب الهی است نه یك منصب عادی. یعنی پیغمبر، عملا قاضی هم بود.
منصب سومی كه پیغمبر اكرم6 رسما داشت و هم به او تفویض شده بود به نصّ قرآن و هم عملا عهده دار آن بود، همین ریاست عامّه است. او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود. و به تعبیر دیگر سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود. گفته اند آیهی: ﴿أَطيعُوا اللَّـهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[3] ناظر به این جهت است كه او رئیس و رهبر اجتماع شماست، هر فرمانی كه به شما میدهد بپذیرید.
قهرا اینكه میگوییم پیامبر سه شأن دارد، به اصطلاح تشریفات نیست بلكه اساسا آنچه از پیغمبر رسیده سه گونه است: یك سخن پیغمبر، که فقط وحی الهی است. در اینجا پیغمبر هیچ اختیاری از خود ندارد، دستوری از جانب خدا رسیده، پیغمبر فقط واسطهی ابلاغ است، مثل آنجا كه دستورات دینی را میگوید: نماز چنین بخوانید، روزه چنان بگیرید و... دوم قضاوت است.
آنجا كه میان مردم قضاوت میكند، دیگر قضاوتش نمیتواند وحی باشد. دو نفر اختلاف میكنند، پیغمبر طبق موازین اسلامی بین آنها حكومت میكند و میگوید حق با این است یا با آن. اینجا دیگر این طور نیست كه جبرئیل به پیغمبر وحی میكند كه در اینجا بگو حق با این هست یا نیست.
حالا اگر یك مورد استثنائی باشد مطلب دیگری است ولی به طور كلی قضاوتهای پیغمبر بر اساس ظاهر است همان طوری كه دیگران قضاوت میكنند، منتها در سطح خیلی بهتر و بالاتر. خودش هم فرمود: من مأمورم كه به ظاهر حكم كنم، یعنی مدعی و منكری پیدا میشوند و مثلا مدعی دو تا شاهد عادل دارد، پیغمبر بر اساس همین مدرك حكم میكند. این حكمی است كه پیغمبر كرده [نه اینكه به او وحی شده باشد].
در شأن سوم؛ هم پیغمبر به موجب اینكه سائس و رهبر اجتماع است، اگر فرمانی بدهد غیر از فرمانی است كه طی آن وحی خدا را ابلاغ میكند. خدا به او اختیار چنین رهبری را داده و این حق را به او واگذار كرده است. او هم به حكم اینكه رهبر است كار میكند. و احیانا در این مورد مشورت هم مینماید.
ما میبینیم در جنگهای احد، بدر و در خیلی جاهای دیگر پیغمبر اكرم6 با اصحابش مشورت كرد.
در حكم خدا نمیشود مشورت كرد. آیا هیچ گاه پیغمبر با اصحابش مشورت كرد كه نماز مغرب را این طور بخوانیم یا آنطور؟ بلكه مسائلی پیش میآمد كه وقتی دربارهی آنها با او سخن میگفتند، میفرمود این مسائل به من مربوط نیست، از جانب پروردگار است چنین است و غیر از این هم نمیتواند باشد.
ولی در این گونه مسائل [یعنی در غیر حكم خدا] احیانا پیغمبر مشورت میكند و از دیگران نظر میخواهد.
پس اگر در موردی پیغمبر اكرم6 فرمان داد چنین بكنید، این به حكم اختیاری است كه خدا به او داده است. اگر هم در یك مورد بالخصوص وحیی شده باشد، یك امر استثنائی است و جنبهی استثنائی دارد نه اینكه در تمام كارها و جزئیاتی كه پیغمبر به عنوان رئیس اجتماع در ادارهی اجتماع انجام میداد، به او وحی میشد كه در اینجا چنین كن و در آنجا چنان، و در این گونه مسائل هم پیغمبر فقط پیام رسان باشد. پس پیغمبر اكرم6 مسلّما در آن واحد دارای این شئون متعدد بوده است.
[1] . سوره حشر، آیه 7.
[2] . سوره نساء، آیه 65: [نه چنین است، قسم به خدای تو كه اینان به حقیقت اهل ایمان نمیشوند مگر آنكه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاكم كنند و آنگاه به هر حكمی كه كنی هیچ گونه اعتراضی در دل نداشته و كاملا از دل و جان تسلیم فرمان تو باشند. ]
[3] . سوره نساء، آیه 59.
پیغمبر اكرم6 به واسطهی آن خصوصیتی كه در دین اسلام بود، در زمان خودشان به حكم قرآن و به حكم سیرهی خودشان دارای شئون متعددی بودند، یعنی در آنِ واحد چند كار داشتند و چند پست را اداره میكردند.
اولین پستی كه پیغمبر اكرم6 از طرف خدا داشت و عملا هم متصدی آن پست بود، همین بود كه پیغمبر بود یعنی احكام و دستورات الهی را بیان میكرد. آیهی قرآن میگوید: ﴿ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[1] آنچه پیغمبر برایتان آورده بگیرید و آنچه نهی كرده رها كنید، یعنی آنچه پیغمبر از احكام و دستورها میگوید، از جانب خدا میگوید. پیغمبر از این نظر فقط بیان كنندهی آن چیزی است كه به او وحی شده.
منصب دیگری كه پیغمبر اكرم6 متصدی آن بود، منصب قضاست، او قاضی میان مسلمین بود، چون قضا هم از نظر اسلام، یك امر گترهای نیست كه هرگاه دو نفر اختلاف پیدا كردند، یك نفر بتواند قاضی باشد.
قضاوت از نظر اسلام یك شأن الهی است، زیرا، حكم به عدل است و قاضی آن كسی است كه در مخاصمات و اختلافات میخواهد به عدل حكم كند. این منصب هم به نصّ قرآن كه میگوید: ﴿فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَكِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾[2] به پیغمبر تفویض شده و رسول اكرم6 از جانب خدا حق داشت كه در اختلافات میان مردم قضاوت كند. این نیز یك منصب الهی است نه یك منصب عادی. یعنی پیغمبر، عملا قاضی هم بود.
منصب سومی كه پیغمبر اكرم6 رسما داشت و هم به او تفویض شده بود به نصّ قرآن و هم عملا عهده دار آن بود، همین ریاست عامّه است. او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود. و به تعبیر دیگر سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود. گفته اند آیهی: ﴿أَطيعُوا اللَّـهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[3] ناظر به این جهت است كه او رئیس و رهبر اجتماع شماست، هر فرمانی كه به شما میدهد بپذیرید.
قهرا اینكه میگوییم پیامبر سه شأن دارد، به اصطلاح تشریفات نیست بلكه اساسا آنچه از پیغمبر رسیده سه گونه است: یك سخن پیغمبر، که فقط وحی الهی است. در اینجا پیغمبر هیچ اختیاری از خود ندارد، دستوری از جانب خدا رسیده، پیغمبر فقط واسطهی ابلاغ است، مثل آنجا كه دستورات دینی را میگوید: نماز چنین بخوانید، روزه چنان بگیرید و... دوم قضاوت است.
آنجا كه میان مردم قضاوت میكند، دیگر قضاوتش نمیتواند وحی باشد. دو نفر اختلاف میكنند، پیغمبر طبق موازین اسلامی بین آنها حكومت میكند و میگوید حق با این است یا با آن. اینجا دیگر این طور نیست كه جبرئیل به پیغمبر وحی میكند كه در اینجا بگو حق با این هست یا نیست.
حالا اگر یك مورد استثنائی باشد مطلب دیگری است ولی به طور كلی قضاوتهای پیغمبر بر اساس ظاهر است همان طوری كه دیگران قضاوت میكنند، منتها در سطح خیلی بهتر و بالاتر. خودش هم فرمود: من مأمورم كه به ظاهر حكم كنم، یعنی مدعی و منكری پیدا میشوند و مثلا مدعی دو تا شاهد عادل دارد، پیغمبر بر اساس همین مدرك حكم میكند. این حكمی است كه پیغمبر كرده [نه اینكه به او وحی شده باشد].
در شأن سوم؛ هم پیغمبر به موجب اینكه سائس و رهبر اجتماع است، اگر فرمانی بدهد غیر از فرمانی است كه طی آن وحی خدا را ابلاغ میكند. خدا به او اختیار چنین رهبری را داده و این حق را به او واگذار كرده است. او هم به حكم اینكه رهبر است كار میكند. و احیانا در این مورد مشورت هم مینماید.
ما میبینیم در جنگهای احد، بدر و در خیلی جاهای دیگر پیغمبر اكرم6 با اصحابش مشورت كرد.
در حكم خدا نمیشود مشورت كرد. آیا هیچ گاه پیغمبر با اصحابش مشورت كرد كه نماز مغرب را این طور بخوانیم یا آنطور؟ بلكه مسائلی پیش میآمد كه وقتی دربارهی آنها با او سخن میگفتند، میفرمود این مسائل به من مربوط نیست، از جانب پروردگار است چنین است و غیر از این هم نمیتواند باشد.
ولی در این گونه مسائل [یعنی در غیر حكم خدا] احیانا پیغمبر مشورت میكند و از دیگران نظر میخواهد.
پس اگر در موردی پیغمبر اكرم6 فرمان داد چنین بكنید، این به حكم اختیاری است كه خدا به او داده است. اگر هم در یك مورد بالخصوص وحیی شده باشد، یك امر استثنائی است و جنبهی استثنائی دارد نه اینكه در تمام كارها و جزئیاتی كه پیغمبر به عنوان رئیس اجتماع در ادارهی اجتماع انجام میداد، به او وحی میشد كه در اینجا چنین كن و در آنجا چنان، و در این گونه مسائل هم پیغمبر فقط پیام رسان باشد. پس پیغمبر اكرم6 مسلّما در آن واحد دارای این شئون متعدد بوده است.