در آن هنگامه، دیگر جای هیچ اقدام مخالفی که بتواند به نتیجه انجامد وجود نداشت. کمترین مخالفت با شدیدترین پاسخ و شومترین کشتار و اختلاف مواجه میشد. تا اینجا به خوبی معلوم بود که آن گفتگوها و مشورتهای سران قبایل، نظر عمومی مسلمانان مدینه را در بر نداشت و آنان هیچ فرصت اندیشه دراین باره نداشته و مخالفان نیز با تهدید و تطمیع سکوت کردهاند.
با مطالعه متن گفتگوها و دقت در استدلالهای طرفین، آنچه که معیار تعیین حق اولویت خلافت را مطرح و بر آن تاکید و توافق میشود و بر همان اساس «ابوبکر» خلیفه میگردد، مساله خویشاوندی و نسب با پیامبر6 میباشد. اما به راستی آیا طبق این معیار کسی شایسته تر از ابوبکر یافت نشد؟ ابوبکر خود در فردای آن روز این پرسش را پاسخ گفت. وی به مسجد پیامبر آمد و عمر، خطبهای درفضیلت و سبقت او در اسلام و یاری وی از دین و همراهیاش با پیغمبر6 از مکه به مدینه خواند، و از مردم خواست با او بیعت کنند. مردم نیز، جز عدهای از انصار[1] و خویشاوندان پیغمبر6 بیعت با او را پذیرفتند و ابوبکر به طور رسمی به خلافت رسید. او در آن مجلس خطبهای خواند و در ضمن آن گفت: مرا که برای زمامداری برگزیدهاید بهترین شما نیستم حاضرم این مسؤولیت را از گردن خود بردارم. من در کار خود و اداره امور مسلمانان به کتاب خدا و سنت رسول خدا رفتار خواهم کرد. جز آنکه همراه پیامبر فرشتهای بود که او را از گناه و خطا بازمیداشت اما آگاه باشید که مرا شیطانی است که گاهی مرا فرو میگیرد. هرگاه پیش من آمد از من بپرهیزید.[2]
[1] . از گروه بیعت نکردگان، سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج که از بیعت با ابوبکر سر باز زد، هیچگاه در نماز او حاضر نشد. در روزگار خلافت عمر به زخم تیر از پا درآمد. جز سعد، علی7 و بنی هاشم و چند تن دیگر از صحابه نیز تا مدتی از بیعت با ابوبکر سر باز زدند.
[2] . طبقات ابن سعد، ج 3، ص 212؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 223؛ الامامه، ج 1، ص 16.