borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد هفتم»
علامه طباطبایی و معرفی پیامبر اکرمﹷ

مرحوم علامه طباطبائی; در توضیح جمله صدیقه اطهر3 که فرمود: «و ابی محمّد6. ...» پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمّد6 را با استفاده از آیات قرآن کریم اینگونه معرفی می‌‌‌نماید:

الف ـ قرآن کریم می‌فرماید:

﴿لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ
رَؤُفٌ رَحيمٌ‏﴾ 

و معنای آیه این است: هان ای مردم ! پیغمبری از جنس خود شما مردم بیامده که از اوصافش؛ یکی این است که از خسارت دیدن شما و از نابود شدنتان ناراحت می‌شود، و دیگر اینکه او در خیرخواهی و نجات شما چه مؤمن و چه غیر مؤمن حریص است، و اینکه او نسبت به خصوص مؤمنین رؤف و رحیم است، و با اینکه اوصافش چنین است آیا باز هم جا دارد که از او سرپیچی کنید؟ نه، بلکه سزاوار است که از او اطاعت کنید، چون او رسولی است که قیام نکرده مگر با امر خدا، اطاعت کردن از او اطاعت خدا است، آری، جا دارد به او نزدیک شوید و با او انس بگیرید، چون او هم مثل خود شما بشر است، پس به هر چه دعوت کرد بپذیرید، و هر خیرخواهی که نمود به کار ببندید.

از این بیان معلوم شد که قیدهائی که در کلام اخذ شده و اوصافی که آورده شده یعنی وصف ﴿رسول﴾ و ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ و ﴿عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ...﴾ همه برای تاکید آن سفارش آورده شده، دلیلش این است که در آیه ذیلش می‌فرماید.

﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّـهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ﴾ 

یعنی: بگو او مرا کافی است، و هیچ معبودی نیست جز او.

پس، جمله (لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ) در مقام تعلیل حکم به وجوب متابعت از آن جناب است. و می‌رساند که چون او از همه اسباب ظاهری قطع نظر کرده، و تنها به خدایش اعتماد نموده او وی را کفایت می‌کند. آری، جز خدای تعالی کفایت کننده‌ای نیست، چون تنها اوست معبود، و جز او معبودی نیست. احتمال هم دارد که جمله (لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ) فقط به منظور تعلیم، ذکر شده باشد،

در پاره‌ای از بحث‌های گذشته، بیان شد که معنای توکل این است که بنده پروردگار خود را وکیل خود بداند و او را همه کاره و مدبر امور خود بداند، به این معنا از تمسک به اسبابی که از سببیت آنها آگاهی دارد ـ و یکی از آنها خود اوست ـ که علتی است ناقص، دست برداشته و به سبب حقیقی که تمامی اسباب به او منتهی می‌گردد تمسک بجوید.

از همینجا معلوم می‌شود که چرا در آخر فرمود: ﴿وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ﴾ و منظور این بود که بفهماند خدای تعالی آن پادشهی است که سلطنتش بر تمامی موجودات حاکم، و نسبت به همه مدبر است.

و اگر فرمود: ﴿فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّـهُ...﴾ و نفرمود: ﴿فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ﴾ برای این است که رسول گرامیش را ارشاد کند به اینکه باید توکلش بر خدا، توأم باشد با یاد این حقایق که معنای حقیقت توکل را روشن می‌سازد، و نظر صائب آن است که انسان به آنچه که از اسباب ظاهری بر می‌خورد و پی می‌برد (و قهرا بعضی از اسباب است نه همه آن) وثوق و اتکاء نکند، بلکه معتقد باشد که هر سببی هر اثر و خاصیتی دارد که خداوند به آن افاضه کرده، و در رسیدن به غرض و هدف خود به پروردگار خود اتکاء کند.

این آیه شریفه دلالت می‌کند بر اینکه رسول خدا6 اهتمام عجیبی نسبت به هدایت یافتن مردم داشته، و این دلالت بر کسی پوشیده نیست، پس خداوند تعالی آن حضرت را امر می‌کند که در آنچه که همت گمارده بر خدا توکل کند، و در آیه قبلی بیان کرده بود که همه همت او و حرص و ولعش هدایت یافتن مردم و رسیدنشان به سعادت است.

بحث روایتى

پیرامون ضعف و قوت ایمان و پاكی پداران پیامبراكرم6 از زنا

در کافی به سند خود از ابی عمرو زبیری از امام صادق7 روایت شده است که در ضمن حدیثی طولانی که درباره نقص ایمان و تمامیت آن بیان داشته در جواب عمرو که پرسیده است: من نقصان ایمان و تمامیت آن را فهمیدم، اینک بفرمائید این زیادت ایمان از کجا است؟

فرموده است: از آیه شریفه ﴿وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إيماناً فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَ أَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ﴾ و نیز آیه شریفه ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً﴾.[1]

چون اگر ایمان، کم و زیاد و تمامیت و نقصان نمی‌‌داشت، دیگر ایمان هیچ کس از کسی زیادتر نمی‌‌شد، و مردم همه از برخورداری از این نعمت یکسان می‌شدند، و اصولا مردم همه یکسان می‌شدند و برتری‌ها همه از میان می‌رفت. آری، به خاطر همین تمامیت ایمان است که مؤمنین داخل بهشت می‌شوند. و به خاطر زیادی آن است که درجات مؤمنین در نزد خدا مختلف می‌گردد. و به خاطر نداشتن آن، کسانی که در تحصیلش کوتاهی کرده‌اند به جهنم می‌روند.[2]

زرارهٔ بن اعین از ابی جعفر7 روایت کرده که در تفسیر آیه ﴿وَ أَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ﴾ فرمود: یعنی شکی بر شکشان می‌افزاید.[3]

و در الدر المنثور در ذیل آیه ﴿لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ گفته است که ابو نعیم در کتاب دلائل از ابن عباس روایت کرده که گفت رسول خدا6 فرموده: هیچ یک از پدران و مادران من، با زنا همدیگر را ملاقات نکردند، و خداوند لا یزال مرا از پشت پدرانی پاک به رحم مادرانی پاک و رحم‌هائی مصفا و مهذب منتقل می‌کرد، و هر کجا که از یک پدر فرزندانی به وجود می‌آمد من به پشت آن فرزند منتقل می‌شدم که از همه پاک‌تر و بهتر بود.[4]

و نیز در الدر المنثور است که ابی بن کعب بارها می‌گفت: آخرین آیه‌ای که از قرآن از ناحیه خدا (و به نقلی دیگر از آسمان) نازل شد، آیه ﴿لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ...﴾ بود.[5]

ب ـ همچنین در سوره کهف می‌فرماید:

﴿فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً﴾.[6]

این آیه و دو آیه بعدش در مقام خرسندی و تسلی خاطر رسول خدا6 است، و معنای آیه چنین است: مثل اینکه بوی این می‌آید که از شدت اندوه بر اعراض کفار از قرآن و انصرافشان از شنیدن دعوتت، خودت را از بین ببری.

البته ما مساله اعراض و انصراف را از کلمه «آثار» در آوردیم که خود استعاره است.

 


[1] . ما بر تو می‌‌‌خوانیم داستان ایشان را به حق که ایشان جوانمردانی بودند که به خدا ایمان آوردند و ما هدایتشان را بیفزودیم.

[2] . اصول کافی، ج 2، ص 37، ذیل ح 1.

[3] . تفسیر عیاشی، ج 2، ص 118، ص 163.

[4] . الدر المنثور،‌ ج 3، ص 294.

[5] . الدر المنثور، ج 3، ص 295.

[6] . سوره کهف، آیه 1.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: